ردّبعضى از شبهات پیرامون زیارت۲-جایگاه زیارت

ردّبعضى از شبهات پیرامون زیارت۲-جایگاه زیارت

در اینجا نیز در عدم وجوب وفا به نذرِ سفر براى  زیارت قبور ، [ ابن تیمیّه ] ادّعاى عدم نزاع و اختلاف کرده است ؛ و به زودى  در ذیل نادرستى  این ادعا را مى ‏نگرى  .ابن حزم مى ‏گوید :ابو محمّد مى ‏گوید : … و نیز اگر نذر کند پاى  پیاده یا ایستاده یا سواره به مدینه رود ، وفا به آن لازم است ؛ و این چنین است نذر سوى  اثرى  ازآثار انبیا[۱] .حطّاب مغربى [۲] مى ‏نویسد :شیخ زروق در «شرح الإرشاد» مى ‏گوید :

شیخ عیسى  غبرینى  درباره ناذرى  که زیارت آن حضرت ص  را نذر کرده است ، به جهت عدم نص ، توقّف کرده است ؛ و غیر او لزوم را استظهار کرده به دلیل تحقُّق قربت ؛ و ابن عربى  زیارت قبر غیر آن حضرت را براى  تبرّک انکار کرده است ؛ غزالى  آن را از مندوبات شمرده و در آداب سفر ، رحلت براى  آن را اجازه داده است؛ابن حاج نصّ سخن او و حروفش را نقل کرده است.سیّد سمهودى  در «تاریخ المدینه» ، پس از آنکه کلام شافعیّه را در نذرزیارت قبر پیامبر مى ‏آورد ، مى ‏گوید :عبدى  ـ از مالکیّه ـ در «شرح الرساله» مى ‏گوید : و امّا نذر براى  پیاده رفتن به مسجد الحرام و مکّه ، در شرع اصل و پایه دارد و آن حج وعمره است .پس‏اگر نذر کندکه پیاده به این سه مکان رود، لازم است آن را انجام دهد؛کعبه اتفاقى  است ، و در دو مسجد دیگر اصحاب ما اختلاف دارند[۳] .نَووى  مى ‏گوید :قاضى  ابن کج مى ‏گوید : هرگاه شخص نذر کند که قبر پیامبر ص  رازیارت کند ، نزد من [ فتوا ] این است که وفا به آن لازم مى ‏باشد ؛ و اگرنذر کند که قبر غیر پیامبر ص  را زیارت کند در اینجا دو وجه است[۴] .تقى  الدین حصنى  دمشقى  از ابن تیمیّه فتوایى  را نقل کرده که شبیه به همین فتوایى است که ما آوردیم ، و آن را ردّ کرده است ، نصّ سخن او چنین است :سخن [ ابن تیمیّه ] است که :«اگر انسان نذر کند که در مسجد یا مشهدى  نماز گزارد یا در آن معتکف شود یا به جز این مساجد سه ‏گانه سفر کند ، به اتفاق ائمّه این نذر واجب نمى ‏باشد» .این سخن [ ابن تیمیّه ] نیز صحیح نیست ، گستاخ ‏تر از او بر فجورندیدم ، و در ادّعاى  اتّفاق و اجماع دروغ‏گوتر از او سراغ ندارم ؛ قصد اواز این کار ، ترویج [ اندیشه ‏هایش ] میان افراد ناآزموده و ساده‏لوح است ، و از خشم و غضب [ خداى  جبّار ] باکى  ندارد .در سخن او دو مسئله است :

مسئله اوّل : اگر انسان نذر کند که در مسجد یا مشهدى  ـ به جز مساجدسه ‏گانه ـ نماز گزارد یا در آن اعتکاف کند ، ابن تیمیّه حکایت کرده که به اتفاق وفاء به آن واجب نیست .این ادعاى  او بهتانى  است آشکار .در این مسئله دو قول دیگر هست :

۱ . به طور مطلق وفا واجب است ؛
۲اگر نذر در مسجد جامع کرده، همان تعیّن مى ‏یابد ؛ وگرنه ، نه
مسئله دوّم : هرگاه شخص نذر کند که به غیر این مساجد سه گانه سفرکند ، به اتّفاق ائمّه وفاء بر آن واجب نیست .ابن تیمیّه پس از این سخن آورده است : و امّا آن گاه که سفر به بقعه ‏اى
جز این مساجد سه گانه را نذر کند ، هیچ یک از علما سفر سوى  آن راواجب ندانسته ‏اند ؛ حتّى  علما نص دارند بر اینکه به مسجد قبا نبایدمسافرت کند ؛ زیرا آن از مساجد سه گانه نمى ‏باشد .به این جسارت و فسق بنگر که مى ‏گوید : «حتّى  نصّ العلماء ؛ حتّى  علماآشکارا گفته ‏اند» .این مسئله اختلافى  است ، امام محمّد بن مسلمه مالکى  مى ‏گوید : هرگاه مسجد قبا را قصد کند ، لازم است سوى  آن رود ؛ زیرا پیامبر ص  هرروز شنبه سواره و پیاده آنجا مى ‏رفت .بلکه لیث بن سعد مى ‏گوید : زمانى  که انسان نذر کند پیاده به مسجدى رود ، این کار لازم است ؛ خواه این نذر به مساجد سه ‏گانه باشد یا دیگر مساجد .امّا ابن کج ـ از بزرگان اصحاب ما ـ مى ‏گوید : اگر انسان نذر کند که قبرپیامبر ص  را زیارت کند ، به وجه واحد ، نزد من ، این کار الزامى  است ؛و اگر نذر کند پیاده به مسجد النبى  رود ، در آن دو قول مى ‏باشد : یک قول لزوم است و دیگرى  عدم لزوم .بنابراین باید [ به نذر خود ] عبادتى  را ضمیمه کند ؛ گفته ‏اند : لازم است نماز گزارد ؛ و گفته شده : باید معتکف شود هرچند یک لحظه .قول صحیح این است که در مسجد النبى  میان نماز و زیارت قبر
پیامبر ص  مخیّر است .[ امام ابن کج ] زیارت قبر پیامبر ص  را طاعت شمرده که اَخصّ از قربت است ، و آن را جانشین نماز قرار داده که برترین عبادات بدنى  است ؛ ومساجد در اصل براى  نماز وضع شده‏ اند[۵] .

۳ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :«و از این رو اَحَدى  از صحابه و تابعین ، پس از آنکه شام را فتح کرد و نه پیش ازآن ، سوى  زیارت ابراهیم خلیل  علیه ‏السلام مسافرت نکردند ؛ و سوى  دیگر قبرهاى  پیامبران که در شام است ، رهسپار نشدند» . شگفتا از امر [ و کار ] این مرد ! عنان کلام را به دل خواه خود در احکام خداى  بزرگ مى ‏چرخاند ؛ از اینکه صحابه و تابعین قبر ابراهیم خلیل  علیه‏ السلام را زیارت نکردند به عدم جواز قبر پیامبر ص  استدلال مى ‏کند ، و به سیره آنها در زیارت قبر شریف پیامبر ص بر جواز این کار ، استدلال نمى ‏آورد !اگر فرض کنیم آنچه را ابن تیمیّه ادّعا مى ‏کند صحیح باشد ، آیا او مى ‏تواند آنچه رادر کتاب‏هاى  حدیث و سیره و تاریخ ثبت شده ـ که صحابه قبر پیامبر ص  را زیارت مى ‏کردند ـ انکار کند ؟!حق این است که ابن تیمیّه چون دید نمى ‏تواند آن را انکار کند ـ و عمل اصحاب دلیل صریح بر جواز زیارت قبر پیامبر است ـ به این روش پیچیده و موذیانه وانحرافى  ، پناه آورد تا آنچه را مى ‏خواهد اثبات کند ؛ وى  هواى  نفس خویش رامى ‏نگارد نه آنچه را دلیل صحیح و بحث علمى  اقتضا دارد .سیّد امین عاملى  ـ در ضمن ردّ بر ادّعاى  مشروع نبودن طلب دعا از پیامبر ص  پس
از مرگ آن حضرت ـ مى ‏گوید :این ادّعاى  ابن تیمیّه و ابن عبدالوهّاب که «هیچ یک از صحابه این کار رانکرد» شهادت بر نفى  مى ‏باشد ؛ این شهادت ـ چنان که در جاى  خودبیان شده ـ پذیرفته نیست .آیا ابن تیمیّه با همه صحابه زیست و بر تمام احوال آنان آگاه شد تا اینکه دریافت این کار از آنان صادر نگردید ؟! البته که نه .[ به فرض ] عدم فعلِ صحابه را پذیرفتیم ؛ لیکن هر آنچه را صحابه انجام ندادند بدعت نمى ‏باشد ؛ بدعت ـ چنان که در مقدّمات گذشت ـ وارد کردن چیزى  که از دین نیست در آن است ، و مجرّد عدم فعل صحابه کارى  را ، آن گاه که از واجبات نباشد ، دلالت نمى ‏کند که آن کاراز دین نیست ؛ زیرا جایز است صحابه امر مستحب یا مباح را ترک کند .آیا ما هنگامى  که مى ‏خواهیم با الفاظى  که خود ساخته ‏ایم خدا رابخوانیم ، این کار بدعت است چون صحابه با آنها دعا نکرده ‏اند ؟ یا آن گاه که به پشت دراز کشیده‏ ایم قصد مى ‏کنیم خداى  متعال را فرا خوانیم[ و ذاکر او باشیم ] ، آیا این کار بدعت مى ‏باشد زیرا صحابه به آن دست نیازیدند ؟!و دیگر مثال‏ها که از حدّ شمار بیرون است [۶] .حصنى  دمشقى  فتواى  دیگر از ابن تیمیّه آورده که شبیه به همین فتواست و آن راردّ کرده است :سخن ابن تیمیّه است که :«و گفتند بدان جهت که سفر براى  زیارت قبور انبیا و صالحان بدعت است ، اَحَدى  از صحابه و تابعین این کار را نکرد ، و رسول خدا ص  به آن دستور نداد ، و هیچ یک از ائمّه مسلمین آن را مستحب ندانست ؛پس کسى  که معتقد شود آن عبادت است و آن را بجا آورد ، مخالف است با سنّت و اجماع اُمّت» .مى ‏گویم : چون بعضى  از ائمّه بر این سخن باطل آگاهى  یافت ، گفت :«این کلام بهتان آشکار است» ، وى   رضى ‏الله‏ عنه راست گفت ؛ و نیز در آن تدلیس فجور است .بیان تدلیس : اینکه ابن تیمیّه مى ‏آورد : «قالوا : گفتند» ، این پندار را به ذهن مى ‏آورد که این سخن را او از پیش خود نمى ‏گوید ، و از ائمّه مسلمان نقل مى ‏کند و این مطلب اجماعى  است .شأن این سخن تدلیس در فریب و گمراه‏سازى  است تا مردم را بر عقیده فاسد تباهى  آفرین خود وادارد ؛ زیرا اگر آن را به خویشتن نسبت مى ‏داد ، این کار برایش انتظام نمى ‏یافت ؛ زیرا نقّاد ماهر بدفهمى  و خلط ‏آمیزى ‏اش را ـ که در بحث ونگارش انفرادى  او پیداست ـ دریافت.این سخن ابن تیمیّه که : «زیرا سفر سوى  قبور انبیا» ، قبر ابراهیم خلیل وموساى  کلیم و قبر پیامبر ص  و دیگر پیامبران را شامل مى ‏شود . وى باید از نسبتى  که به ائمّه مسلمین مى ‏دهد و ادعاى  اجماعى  که مى ‏کندپاسخ دهد ؛ در حالى  که راهى  براى  تصحیح این نسبت نمى ‏یابد بلکه ـ چنان که مى ‏نگرى  ـ خلاف آن نقل شده است .و این سخنش که : «سفر سوى  قبور انبیا بدعتى  است که اَحَدى  ازصحابه و تابعین به آن دست نیازید» ، از نسبت‏هاى  زشت و دروغ‏هاى آشکار است .مردم ، همواره ـ در همه عصرها ـ از تمامى  شهرها به زیارت قبر[  حضرت ] ابراهیم و موسى   علیهماالسلام و دیگر پیامبران مى ‏رفته‏ اند .این بلال مؤذّن رسول خداست که از شام به مدینه براى  زیارت قبررسول خدا رهسپار مى ‏شود ؛ حافظ ابن عساکر و حافظ عبدالغنى مقدسى  در کتابش «الإکمال» در ترجمه بلال این ماجرا را آورده است …بلال از بزرگان صحابه  رضى ‏الله‏ عنه است ، از شام بار سفر بست و تنها براى زیارت قبر آن حضرت روانه [ مدینه ] شد ، حسن و حسین را بر قصدخود آگاه ساخت ؛ و با این اعلام ، خبر در مدینه پخش شد .این کار در زمان خلافت عمر بن خطّاب روى  داد و عمر و هیچ یک ازصحابه رضى  اللّه‏ عنهم بر او انکار نکردند[۷] .حصنى  از تنى  چند از علما نقل مى ‏کند که :عمر بن عبدالعزیز پیکى  را از شام به مدینه مى ‏فرستاد تا به پیامبر ص سلام فرستد سپس بازگردد .کجاست ادعاى  ابن تیمیّه که [ مى ‏گوید ] این کار مخالف سنّت و اجماع امّت مى ‏باشد[۸] ؟!بارى  ، هنگامى  که صحابى  جلیل ، بلال ، و [ شخص ] تابعى  [ همچون ] عمر بن عبدالعزیز و دیگران براى  زیارت قبر پیامبر اکرم ص  سفر مى ‏کنند بى ‏آنکه احدى  ازصحابه و تابعین آنان را از این کار باز دارند ، این کار بر بطلان پندار ابن تیمیّه درفتوایش ـ که آن را در آغاز بحث نقل کردیم ـ دلالت مى ‏کند ؛ وى  ادعا مى ‏کند که ، هیچ یک از صحابه و تابعان قبر خلیل یا یکى  از انبیا را در شام زیارت نکرد ! مقصودش ازاین سخن این است که عدم جواز سفر براى  زیارت قبر پیامبر ص  را اثبات کند . پیش از این ـ در عنوان «سیره مسلمانان در زیارت پیامبر ص » ـ آوردیم که عمر بن خطّاب به کعب الأحبار گفت : آیا مى ‏توانى  همراه من به مدینه حرکت کنى  و قبرپیامبر ص  را زیارت کنى  و به زیارتش بهره‏مند شوى  ؟! … پس از آن هر دو سوى مدینه ـ براى  زیارت قبر پیامبر ص  ـ رهسپار شدند[۹] .ابن تیمیّه چگونه مى ‏گوید : «احدى  از صحابه و تابعان این کار را نکردند» ؟ ازدروغ و افترا به خدا پناه مى ‏بریم ، خداى  بزرگ مى ‏فرماید :« فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى  تُصْرَفُونَ »[۱۰] پس از حق به جز گمراهى  نیست ،پس به کجا روى  برمى ‏گردانید .

۴ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :پیامبر ص  در شبى  که سیر به آن [ بیت المقدس ] داده شد ، چیزى  از آن [ قبور انبیا ]را زیارت نکرد ؛ و حدیثى  که در آن آمده است : «این قبر پدرت ابراهیم است فرود آى و در آن نماز گزار ، و این بیت لَحم ـ زادگاه برادرت عیسى  ـ است ، فرود آى  و در آن نماز گزار» دروغ است و حقیقت ندارد .پاسخ این است که : از اینکه پیامبر اکرم ص  در شب اسراء قبر ابراهیم خلیل  علیه ‏السلام رازیارت نکرد ، نمى ‏توان بر حرمت زیارت قبور یا عدم استحباب آن استدلال کرد ؛چنان که سُبْکى  مى ‏گوید :زیارت نکردن در وقتِ خاص ، بر عدم استحباب دلالت نمى ‏کند[۱۱] .اثبات این مطلب بس دشوار است ، به فرض ثابت گردد ، نمى ‏توان اثبات کرد که پیامبر ص  براى  روى  گردانى  و بى ‏توجّهى  این کار را ترک کرد ؛ زیرا آن حضرت به امربااهمیت‏تر مشغول بود ، و نظیر آن از آن حضرت بروز یافت هنگامى  که در سال صُلح حُدَیبیّه ـ با اصحابش ـ عازم زیارت خانه خدا شد ؛ پس از آن ، پیامبر ص  پیمان صلح را امضا کرد و بازگشت ، و در آن سال خانه خدا را زیارت نکرد ، از باب تقدیم اهم ـ که همان صلح بود ـ بر مهم که زیارت بیت است[۱۲] .افزون بر این ، صاحبان حدیث و سیره در کتاب‏هاشان اجتماع پیامبر ص  را باابراهیم و موسى  و عیسى علیهم ‏السلام در بیت المقدس آورده‏ اند و اینکه آن حضرت در نمازامام آنها شد ، و در این هنگام نیازى  به زیارت قبرهاشان نبود ؛ چه آن حضرت ـ آن گونه که در بعضى  از احادیث آمده است[۱۳] ـ آنان را زیارت کرد و با آنها نماز گزارد ، ودر احادیث دیگر آمده است که پیامبر ص  در اثناى  عروجش به آسمان‏ها آنان رازیارت کرد و بر آنها سلام فرستاد[۱۴] .همچنین روایاتى  که پیش از این ـ درباره تشویق و ترغیب بر زیارت قبر
پیامبر ص  پس از وفات آن حضرت ـ آوردیم[۱۵] ، دلیلى  کافى  بر استحباب زیارت قبرپیامبر ص  مى ‏باشد ؛ و از آنها نمى ‏توان چشم پوشید و براى  منع زیارت قبر پیامبر وقبور دیگر انبیاء و صالحان و سفر براى  این منظور ، به چیزى  دست آویخت که سُستبنیان‏تر از خانه عنکبوت است .

۵ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :«اصحاب رسول خدا ص  که در شام ساکن شدند ، یا با عمر بن خطّاب و جز او به شام درآمدند و در آنجا سکنا نگزیدند ، چیزى  از این آثار و بقعه‏ ها را که منسوب به انبیاست ، زیارت نکردند» .سبکى  در پاسخ وى  مى ‏گوید :سخن ما در زیارت ساکن بقعه است نه در زیارت بقعه ؛ بارى  اثبات این شهادت بر نفى  [ و عدم زیارت ] دشوار است ، و ما از منع یا پذیرش آن بى ‏نیازیم[۱۶] .همانا نیافتن بر عدم وجود [ نبودن ] دلالت نمى ‏کند ، شاید [ نقلى  که آنها زیارت کردند ] بوده و به ما نرسیده است ، و از این رو استدلال به مانند این سخن صحیح نمى ‏باشد .شواهد تاریخى  دلالت مى ‏کند بر زیارت قبر ابراهیم خلیل  علیه‏ السلام از سوى  عالمان وبار سفر بستن به سمت آن ؛ از آن جمله محاجه نادر و شگفتى  است که میان دو تن ازعالمان حنبلى  رخ داده و قَسطلانى  آن را این گونه نقل مى ‏کند :شیخ ولى ّ الدین عراقى  حکایت مى ‏کند که پدرش همتاى شیخ زین الدین عبدالرحمن بن رجب دمشقى  در توجّه [  و سفر ] سوى  بلد خلیل  علیه ‏السلام بود ، چون به شهر نزدیک شد ، گفت : نیّت نماز در مسجدخلیل کردم تا ـ بر اساس طریق شیخ حنابله ابن تیمیّه ـ از بار سفر بستن براى  زیارت آن حضرت احتراز و پرهیز شود ، پس گفتم : من نیّت کرده ‏ام قبر خلیل را زیارت کنم ، سپس گفتم : امّا تو با این سخن پیامبرمخالفت کردى  که فرمود : «بار سفر مبندید مگر سوى  سه مسجد» ، و
سوى  مسجد چهارمى  رهسپار شدى  ؛ و امّا من از پیامبر ص  پیروى کردم که فرمود : «قبرها را زیارت کنید» ، آیا پیامبر [ قبور انبیاء را استثنا کرد و ] فرمود مگر قبرهاى  انبیاء ؟ وى  حیران ماند [ و نتوانست پاسخى  دهد [۱۷]] .این مطلب ، افزون بر سخنى  است که سُبکى  ـ پس از آوردن ۱۵ حدیث درباره زیارت ـ مى ‏گوید :احادیث دیگرى  در این زمینه رسیده است ، از جمله [ اینکه پیامبر ص فرمود ] : هرکه نمى ‏تواند مرا زیارت کند ، قبر ابراهیم خلیل  علیه ‏السلام رازیارت کند [۱۸] .

۶ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :«صحابه چیزى  از آثار پیامبر را مسجد و مزار برنگرفتند ، جز مساجدى  را که مابیان داشتیم ؛ و آنان غار حراء و غار ثور را زیارت نمى ‏کردند» .[ در پاسخ ] گوییم :در این فتواى  ابن تیمیّه ـ که سُبْکى  از وى  آن را نقل مى ‏کند ـ ذکر «ما بیّنّاه» سابقه ندارد ، شاید آن را در جاى  دیگر ذکر کرده است ؛ پس اگر مساجدى  را که استثنا کرده ،صحابه [ به عنوان ] چیزى  از آثار پیامبر ص  برگرفتند ، ابن تیمیّه خودش سخن خودرا نقض مى ‏کند ؛ وگرنه ما در اینجا نمونه‏ هایى  را مى ‏آوریم که صحابه بعض آثارپیامبر ص  را مسجد و مزارساخته ‏اند ؛ ابن عمر آثار رسول خدا ص  را مى ‏جُست و هر مکانى  را که آن حضرت در آن نماز گزارد ـ نافع در این باره مى ‏گوید : اگر او رامى ‏دیدى  ، البته مى ‏گفتى  که این شخص دیوانه است [۱۹] ـ و عتبان بن مالک از پیامبر ص خواست که در خانه ‏اش نماز گزارد ، پیامبر ص  این کار را انجام داد ، و عتبان آن مکان
را مُصَلاّى  خود قرار داد[۲۰] .سمهودى  در فصل آداب زیارت و مجاورت مى ‏گوید :از جمله آداب زیارت این است که [ زائر ] به دیگر مساجد و آثارمنسوب به پیامبر ص  در مدینه ـ که عین یا جهت آن معوم است ـ برود ،و همچنین چاه‏هایى  که آن حضرت از آنها آب آشامیده یا وضو گرفته یاغسل کرده است ، پس به آب آنها تبرُّک مى ‏جوید .گروهى  از شافعیّه و دیگران ، به استحباب همه اینها تصریح کرده ‏اند ،ابن عمر قصد نماز و فرود و مرور مى ‏کرد به هر جایى  که پیامبر ص فرود آمده بود[۲۱] .نَووى  و شربینى  و شروانى  مى ‏گوید :و مستحب است که [ زائر ] جاهایى  را که در مکه به فضل [ و برترى  ]مشهورند زیارت کند ، و آنها ۱۸ موضع‏ اند ؛ از آنهاست بیت المولد[ خانه ‏اى  که پیامبر در آن به دنیا آمد ] ، بیت خدیجه ، مسجد دار الأرقم ،
غارى  که در ثور است ، غارى  که در حراء مى ‏باشد …[۲۲] .قاضى  عیاض در کتابش «الشفا بتعریف حقوق المصطفى » فصلى  را آورده تحت این عنوان : «و از بزرگ داشت و احترام پیامبر است بزرگ داشت همه اسباب او ، وگرامى  داشتن مشاهد و مکان‏هاى  او در مکّه و مدینه و [ محل‏هاى  ] معاهد او ، و آنچه
را آن حضرت لمس کرده یا به اوشناخته شده»[۲۳] . سمهودى بر کلام قاضى  عیاض ، تعلیق زده است :مى ‏گویم : این [ تعظیم ] به زیارت آن مشاهد است و تبرّک جستن به آنها ، و شاعر چه نیکو سروده است :
خلیلیّ هذا رَبعُ عزّة فاعقِلا
قَلوصَیکما ثمّ انزلا حیث حَلَّتِ
وَمِسّا تراباً طالَما مَسّ جلدها
وظَلاّ وبیتا حیث باتتْ وظَلَّتِ
ولا تیأسا أن یمحوَ اللّه‏ُ عنکما
ذنوباً إذا صَلّیتما حیث صَلّتِ[۲۴]
اى  دو دوست من این خانه عزّت است ، شترهاتان را عِقال کنید آن گاه به هر جایى  درآیید که آن حضرت فرود آمده است .خاک‏هایى  را لَمس کنید که زمانى  پوست آن حضرت را لمس کرده است ، و در جاهایى  بمانید و بیتوته کنید که زمانى  آن حضرت در آنجامانده و شب را به صبح رسانده است .و ناامید نباشید از اینکه خدا گناهانتان را محو سازد آن گاه که در مکان‏ هایى  نماز گزارید که پیامبر ص  نماز خوانده است .نَووى  ، پس از نقلِ تبرُّکِ صحابه به کاسه ‏اى  که پیامبر از آن آب آشامید [۲۵] ، مى ‏گوید :در این کار ، تبرُّک به آثار پیامبر ص  است ، و آنچه را آن حضرت لَمس کرد یا پوشید یا سببى  از آن حضرت در آن است ؛ و این مانند اجماع واتفاقى  است که سَلَف و خَلَف کرده‏اند نسبت به تبرُّک به نماز درمُصلاّى  رسول خدا در روضه کریمه ، و در آمدن به غارى  که آن حضرت داخل شد و غیر آن .و از این مورد است اِعطاى  پیامبر ص  موى  خود را به ابا طلحه تا میان مردم تقسیم کند ، و دادن آن حضرت کمربندش براى  آنکه دخترش رادر آن کفن کند ، و قرار دادن او دو جریده [ دو شاخه چوب تر ] را بر دوقبر ، و جمع‏آورى  بنت ملحان عَرَق پیامبر را ، و اینکه اصحاب آبوضوى  آن حضرت را مسح مى ‏کردند [ و از آب غساله آب وضوى  اووضو مى ‏گرفتند ] و آب دهان پیامبر را به صورت‏هاشان مى ‏مالیدند .نظایر اینها زیاد است و در صحیح [ مسلم ] مشهور مى ‏باشد ؛ و همه اینهاروشن است و شکى  در آن نیست[۲۶] .

۷ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :«حتّى  در زیارتِ قبر پیامبر ص  ، از آن حضرت لفظى  ثابت نشده است» .سُبْکى  در باب اوّل کتابش «شفاء السقام» ۱۵ حدیث مى ‏آورد در ردّ این ادّعاى  ابن تیمیّه که در احادیث لفظى  نرسیده که بر زیارت قبر پیامبر ص  گویا باشد ، وى  آن گاه سندهاى  این احادیث را نقل مى ‏کند و به توثیق آنها مى ‏پردازد و دلالت آنها بر جواززیارت قبر پیامبر و استحباب آن ، بررسى  مى ‏کند ؛ بعضى  از این احادیث چنین است :

۱ . مَن زار قبری وَجَبَتْ له شفاعتی[۲۷] ؛ هرکه قبر مرا زیارت کند شفاعتم براى  اوواجب مى ‏شود .
۲ . مَن زارَ قبری حَلّت له شفاعتى [۲۸] ؛ هرکه قبرم را زیارت کند شفاعتم به او مى ‏رسد .
۳ . مَن حَجَّ فزار قبری بعد وفاتی ، فکأنّما زارنی فی حیاتی [۲۹] ؛ هرکه حج گزارد و بعداز وفاتم قبر مرا زیارت کند ، چنان است که گویا در زمان حیاتم مرا زیارت کرده است .
۴ . مَن زارنی بعد موتی فکأنّما زارنی فی حیاتی[۳۰] ؛ هرکه بعد از مرگم مرا زیارت کند ، مانند آن است که در زمان حیاتم مرا زیارت کرده است .
۵ . مَن لم یَزُر قبری فقد جفانی[۳۱] ؛ هرکه قبرم را زیارت نکند ، بر من جفا روا داشته است .
۶ . من جاءنی زائراً لا یعمله حاجة إلاّ زیارتی کان حقّاً علیّ أن أکون له شفیعاً یوم القیامة[۳۲] .ما ـ به نوبه خودمان ـ در این مقدمه ، احادیث صحیحى  را که به لفظ زیارت پیامبر ص  وارد شده ، آوردیم ، اکنون براى  پرهیز از طولانى  شدن سخن آنها را[ دوباره در اینجا ] ذکر نمى ‏کنیم[۳۳] .کوثرى [۳۴] مى ‏گوید :قاضى  قضات مالکیّه ، تقى  الدین ابو عبداللّه‏ محمّد اِخنائى  ، در ردّ بر ابن تیمیّه کتابى  نوشته است یا عنوان «المقالةُ المَرضیّة فی الردّ على  مَن یُنْکِرُالزیارةَ المحمّدیّه» ؛ چنان که کتاب «شفاء السقام» در ردّ بر ابن تیمیّه ، دراین مسئله ، نوشته شده است ؛ بلکه حافظ صلاح علائى  نیز ، طُرُق حدیث زیارت را در ردّ بر ابن تیمیّه گرد آورده است[۳۵] .
۸ . ابن تیمیّه مى ‏گوید :
«و به همین جهت ، در عهد صحابه مشهدى  که زیارت شود بر قبر پیامبر و غیرپیامبر نبود ، چه رسد به اینکه سفر سوى  آن شود …» .سُبُکى  مى ‏گوید :اگر [ در این سخن ] آنچه را مشهد نامیده مى ‏شود اراده کرده است ،موضع قبر پیامبر ص  مشهد نامیده نمى ‏شود ، و سخن ما تنها در جاى قبر پیامبر است ؛ و اگر مقصود این است که در آن زمان براى  قبر پیامبرى از پیامبران زیارت [ مرسوم ] نبود ، این سخن [ و ادّعا ] باطل است …[۳۶] .ما در بحث‏هاى  پیشین ثابت کردیم که صحابه و تابعین ـ و در رأس آنان خلفا ـ به زیارت قبر پیامبر ص  و قبور شهداى  احد و مقبره بقیع مى ‏رفتند ؛ و در جاى  خودش آوردیم که عائشه از پیامبر ص  خواست که زیارت قبور را به اوبیاموزد ، و پیامبر به اوآموخت ؛ و همچنین نقل کردیم که در روایات آمده است که فاطمه زهرا  علیهاالسلام قبرحمزه سیّدالشهداء را زیارت مى ‏کرد ، و نیز ذکر کردیم که نقل شده پیامبر ص  قبرمادرش را زیارت مى ‏کرد و به اصلاح و تعمیر آن پرداخت .
آیا این همه روایات و شواهد تاریخى  بسیار ، براى  اثبات جواز زیارت کفایت نمى ‏کند ؟

[۱] .  المحلّى  ۸ : ۱۸ .
[۲] .  محمّد بن محمّد بن عبدالرحمن بن حسین ـ معروف به حطّاب رعینى  ـ ابو عبداللّه‏ ، شمس الدین ۹۰۲ ـ ۹۵۴ ه ، فقیه ، اصولى  ، و در بعضى  علوم دست داشت ؛ اصالت مغربى داشت و در مکّه زاده شد و در آن مشهور گشت ، و در طَرابلُس درگذشت ؛ از تصانیف اوست : «مواهب الجلیل فى  شرح مختصر  الخلیل» درباره فروع فقه مالکى  (معجم المؤلّفین ۱۱ : ۲۳۰) .
[۳] .  مواهب الجلیل ۳ : ۳۹۳ .
[۴] .  المجموع شرح المهذّب ۸ : ۳۶۹ .
[۵] .  دفع الشُّبَه عن الرسول والرساله : ۱۷۹ ـ ۱۸۰ .
[۶] .  کشف الارتیاب : ۲۸۰ .
[۷] .  دفع الشُّبَه عن الرسول والرسالة : ۱۸۰ ـ ۱۸۳ .
[۸] .  همان : ۱۸۳ ـ ۱۸۴ .
[۹] .  نگاه کنید به شفاء السقام : ۵۶ .
[۱۰] .  سوره یونس ۱۰ ، آیه ۳۲ .
[۱۱] .  شفاء السقام : ۱۳۴ .
[۱۲] .  رجوع کنید به ، البدایة والنهایه ۴ : ۲۰۵ ـ ۲۰۶ ؛ تاریخ ابن خلدون ۲ : ۴۴۷ ؛ تاریخ طبرى  ۲ : ۲۷۰ ؛بحار الأنوار ۲۰ : ۳۱۹ ـ ۳۲۰ و ۳۲۲ و۳۲۶ ـ ۳۲۷ .
[۱۳] .  دلائل النبوّه بیهقى  ۲ : ۳۵۸ .
[۱۴] .  صحیح بخارى  ۵ : ۶۶ ـ ۶۹ باب المعراج .
[۱۵] .  بنگرید به ذیل عنوان «گزیده ‏اى  از احادیث شیعه درباره زیارت رسول اکرم ص » .
[۱۶] .  شفاء السقام : ۱۳۴ .
[۱۷] .  المواهب اللدنیّه بالمنح المحمّدیّه ۳ : ۴۰۶ ـ ۴۰۷ ؛ و شرح العلاّمه زرقانى  على  المواهب اللدنیّه۱۲ : ۱۸۵ ـ ۱۸۶ .
[۱۸] .  شفاء السقام : ۴۰ .
[۱۹] .  نگاه کنید به ذیل عنوان «تبرّک به آثار پیامبر» ، حدیث ۲۳ ـ ۲۶ .
[۲۰] .  همان .
[۲۱] .  وفاء الوفاء ۴ : ۱۴۱۲ .
[۲۲] .  المجموع شرح المهذّب ۸ : ۱۹۷ ؛ مغنى  المحتاج ۱ : ۶۸۶ ؛ حواشى  الشروانى  و العبادى  ۴ : ۱۷۵ .
[۲۳] .  الشفا بتعریف حقوق المصطفى  : ۲۷۵ .
[۲۴] .  وفاء الوفاء ۴ : ۱۴۱۳ .
[۲۵] .  نگاه کنید به ذیل عنوان «تبرّک به آثار رسول خدا ص » ، حدیث ۲۴ .
[۲۶] .  المنهاج بشرح صحیح مسلم : ۱۵۲۵ ، ذیل حدیث ۸۸
[۲۷] .  سُنَن دارقطنى  ۲ : ۲۱۷ ، رقم ۲۶۶۹ ؛ شعب الإیمان ۳ : ۴۹۰ ، رقم ۴۱۵۹ ؛ شفاء السقام : ۲ ؛ این حدیث در ذیل عنوان «گزیده‏هایى  از احادیث اهل سنّت درباره زیارت پیامبر ص » ، حدیث ۱ ، ذکر شد .سُبْکى  تحقیق مفصّلى  را درباره صحّت سند این روایت مى ‏نویسد ، سپس مى ‏گوید :به این و بلکه به کمتر این ، افتراء کسانى  که ادّعا مى ‏کند همه احادیث وارده درباره زیارات موضوع است ، روشن مى ‏شود ؛ سبحان اللّه‏ ! از خدا و رسول او در این سخن ـ که نه عالمى  بر آن سبقت گرفته و نه جاهلى  ، نه از اهل حدیث و نه دیگران ـ شرم ندارند ، … چگونه مسلمانى  به خود اجازه مى ‏دهد که بر همه این احادیث ـ که این یکى  از آنهاست ـ موضوع اطلاق کند ، در حالى  که آن از عالمى  پیش از وى  به او نقل نشده است ، و بر این حدیث ، چیزى  از اسبابى  که نزد محدّثان اقتضاى  حکم به وضع را دارد ، ظاهر نشده است ، و حکم متن آن بر خلاف شریعت نمى ‏باشد ؛ اگر [ به فرض ] این حدیث [ از نظر سند ] ضعیف بود ، از کدام وجه به وضع و ساختگى  بودن آن حکم مى ‏شد ؟ چگونه مى ‏توان حکم به وضع آن کرد با آنکه این حدیث از نظر سند حسن یا صحیح است ؟! شفاء السقام : ۱۳ .
[۲۸] .  شفاء السقام : ۱۴ .سُبْکى  در صفحه ۱۶ ـ پس از نقل این حدیث و تحقیق در سند آن ـ مى ‏نویسد : «مقصود از این حدیث ، تقویت حدیث اوّل است» .
[۲۹] .  شفاء السقام : ۲۰ ؛ در صفحه … ، حدیث ۴ ، این حدیث ذکر شد .
[۳۰] .  شفاء السقام : ۳۲ ؛ پیش از این در پانویس صفحه … ، حدیث ۵ ، سخن ذهبى  را آوردیم که : همه طرق این حدیث «لیّن» است ، بعضى  از آنها بعض دیگر را تقویت مى ‏کند ؛زیرا در میان راویان آنها کسانى ‏اند که به دروغ متّهم مى ‏باشند .
[۳۱] .  شفاء السقام : ۳۹ .
[۳۲] .  در صفحه … ، حدیث ۳ ، این حدیث بیان شد ؛ سُبکى  مى ‏گوید :این حدیث را طَبَرانى  در معجم کبیر خود ، و دارقُطنى  در أمالى ‏اش ، و ابوبکر بن مُقْرِئ در معجم خود ، روایت کرده است ؛ سعید بن سکن … در کتابش که نامیده شده به «السُنَن الصحاح المأثوره عن رسول اللّه‏» ـ و این کتابى  است که سندها در آن حذف شده ‏اند ـ این حدیث را صحیح دانسته ، وى  در خطبه کتابش مى ‏گوید :امّا بعد ، از من خواستى  که برایت آنچه را نزد من صحیح است از سنن مأثوره‏اى  که ائمّه از اهل شهرها نقل کرده‏اند ـ کسانى  که طعنه‏گویى  در آنچه آنان نقل کرده ‏اند ، طعن نزده ‏اند ـ گرد آورم ، در این خواسته ات اندیشیدم؛جماعتى  از ائمّه را یافتم که زحمت آنچه را از من خواستى  کشیده‏ اند ، من همه آنچه را آنها آوردند دریافتم و بیشتر آنچه را نقل کردند حفظ نمودم ، و به آنان اقتدا کردم و آنچه را از من خواستى  اجابت کردم ، و آن را چند باب قرار دادم در همه احکامى  که مسلمانان به آن نیازمندند .نخستین کسى  که خود را براى  یافتن آثار صحیح [ پیامبر ] به رنج افکند ، بخارى  است ، و مسلم و ابو داود و نسائى  از او پیروى  کردند ؛ آنچه را ذکر نمودند بررسى  کردم و آنچه را نقل کردند با تدبُّر نظر افکندم ، آنان را در بررسى  شأن مجتهد و کوشا یافتم ؛ از این رو آنچه را در این کتابم به طور مجمل آوردم از چیزهایى  است که بر صحّت آن اجماع هست ، و آنچه را بعد از آن آوردم از چیزهایى  که یکى  از امامان ـ که نامشان را بُردم ـ برگزیده‏ اند ، حجّتش را بیان داشتم در قبول آنچه ذکر کرده و نسبت آن را به اختیارش ، دون غیر آن ؛ و آنچه را آورده ‏ام که تنها یکى  از اهل نقل حدیث بیان داشته ، علّتش را روشن ساختم ، و بر انفراد آن دون غیر آن ، دلیل آوردم ؛ و توفیق از خداست .وى  در این کتاب ـ در آخر کتاب حج ، باب ثواب کسى  که قبر پیامبر ص  را زیارت کند ـ از ابن عمر روایت مى ‏کند که گفت ، رسول خدا ص  فرمود : «مَن جاءنی زائراً لم تَنْزِعْهُ حاجةٌ إلاّ زیارتی کان حقّاً على  أن أکونَ له شفیعاً یومَ القیامة» ؛ هرکه مرا زیارت کند ، حاجتى  جز زیارتم او را [ از خانه ] بیرون نکشاند ، بر من حق است که روز قیامت شفیع او باشم .ابن سکن ، در این باب ، جز این روایت رانیاورده است ، و این بدان معناست که صحّت این روایت اجماعى  است ؛ به مقتضاى  شرطى  که در خطبه کتابش آن را آورده است .این ابن سکن امام است و حافظ و ثقه ، زیاد حدیث نقل مى ‏کند ، سفرهاى  زیادى  داشته است به عراق و شام و مصر و خراسان و ماوراء النهر ؛ وى  بغدادى  است که در مصر ساکن شد و در آنجا ـ در نیمه محرم سال ۳۵۳ ـ از دنیا رفت .باب باب ساختن ابن سکن دلالت مى ‏کند که وى  از آن دریافت که مراد [ حدیث ] بعد مرگ است یا اینکه ما بعد مرگ در عموم [ حدیث ] داخل است ، و این [ فهم وى  ] صحیح مى ‏باشد شفاء السقام : ۱۶ ـ ۲۰ .
[۳۳] .  نگاه کنید به ذیل عنوان «گزیده ‏اى  از احادیث شیعه درباره زیارت رسول اکرم ص » .
[۳۴] .  محمّد زاهد بن حسن بن على  کوثرى  جرکسى  حنفى  ۱۲۹۶ ـ ۱۳۷۳ ه در ترکیه به دنیا آمد ودر قاهره درگذشت (معجم المؤلّفین ۱۰ : ۴) .
[۳۵] .  تکلمة الردّ على  نونیّة ابن القیّم : ۱۸ .
[۳۶] .  شفاء السقام : ۱۳۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 × شش =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>