بایگانی دسته: بى بُنياد

فصل دوازدهم حَقیقت اسلام و ویژگى مسلمان-بی بنیاد

فصل دوازدهم حَقیقت اسلام و ویژگى مسلمان-بی بنیاد

[ حقیقت اسلام و صفت مسلمان ]

بایسته است این رساله را به احادیثى  که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره ویژگى  مسلمان بیان کرده به پایان بریم .

حدیث اوّل :

حدیث اوّل ، حدیث عمر است [ که در آن آمده ] جبرئیل  علیه ‏السلام از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره اسلام پرسید ، آن حضرت فرمود :اینکه شهادت دهى  خدایى  جز خداى  یکتا نیست و محمّد رسول خداست ، و نمازرا به پاى  دارى  و زکات بدهى  و رمضان را روزه بگیرى  و اگر استطاعت یافتى  حج گزارى  .
جبرئیل گفت : راست گفتى  ، از ایمان مرا آگاه ساز ، فرمود :اینکه به خدا و ملائکه و کتاب‏هاى  او و پیامبرانش و روز آخر ایمان آورى  ، و به قَدَر و خیر و شرّش مؤمن باشى  .جبرئیل گفت : راست گفتى  ، از اِحسان به من خبر ده ، فرمود :اینکه خدا را بپرستى  چنان که گویا تو را مى ‏بیند ؛ زیرا اگر تو او را نمى ‏بینى  ، او تو رامى ‏بیند .جبرئیل گفت : راست گفتى  ، …در این حدیث آمده است که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : این جبرئیل نزدتان آمده ، دینتان رابه شما مى ‏آموزد .این حدیث را مسلم روایت کرده[۱] ، و بخارى  مضمون آن را آورده است [۲] .

ادامه‌ی خواندن

فصل یازدهم حقیقت شرک و اسبابِ آن-بی بنیاد

فصل یازدهم حقیقت شرک و اسبابِ آن-بی بنیاد

[ حقیقت شرک و اسباب آن ]

اکنون بجاست ما بعضى  از چیزهایى  را بیاوریم که بعضى  از اهل علم در وصف مشرکان (کسانى  که پیامبران را تکذیب کردند ) ذکر کرده ‏اند .ابن قیّم مى ‏گوید :مردم بر هدایت و دین حق بودند . نخستین کسى  که آنان را به عبادت بت‏ها و انکار بعث ، فریفت ، شیطان بود . و همو بود که از جهت عکوف (و اقامت و پناهنده شدن) بر قبرها و تصویر (و نقّاشى  کردن)اهل آنها ، فریبشان داد ؛ چنان که خدا در کتابش قصّه آنان را باز مى ‏گوید:
« لاَ تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلاَ تَذَرُنَّ وَدّاً وَلاَ سُوَاعاً وَلاَ یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْراً »[۱] ؛خدایانتان را رها نکنید ! «وَدّ» و «سُواع» و «یَغُوث» و «یَعوق» و «نَسْر» راوامگذارید !

ادامه‌ی خواندن

فصل دهم استدلال به قتل حلال شمرندگان شراب-بی بنیاد

فصل دهم استدلال به قتل حلال شمرندگان شراب-بی بنیاد

[ استدلال به قتل کسانى  که خمر را با تأویل حلال دانستند ]

از عجیب‏ ترین شگفتى ‏ها استلال بعض از شما به قصّه قُدامة بن مظعون و کسانى است که همراه او بودند آنجا که خمر را با تأویل این آیه حلال شمردند که خدامى ‏فرماید :« لَیْسَ عَلَى  الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیَما طَعِمُوا … »[۱] ؛بر کسانى  که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ، باکى  در آنچه خوردند نیست .عمر و همه صحابه اجماع کردند که اگر آنها از این سخن بازنگردند و به تحریم اقرار نکنند باید به قتل رسند[۲] .مى ‏گویم : تحریم خمر به ضرورت دین اسلام (از کتاب و سنّت و همه علماى امّت) معلوم است .

ادامه‌ی خواندن

فصل نهم بخش دوم حدیث مسابقه دنیاطلبى -بی بنیاد

فصل نهم بخش دوم حدیث مسابقه دنیاطلبى -بی بنیاد

از چیزهایى  که بر بطلان مذهبتان دلالت مى ‏کند ، حدیثى  است که در صحیح بخارى  و مسلم ، عقبة بن عامر از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کند که آن حضرت بر منبر بالارفت و فرمود :إنّی لَستُ أخشى  علیکم أن تُشرکوا بعدی ، ولکن أخشى  علیکم الدنیا أن تُنافِسوا فیها ، فیها ، فتقتلوا فتهلکوا ، کما هلک من کان قبلکم ؛از این بیم ندارم که پس از من مُشرک شوید ، لیکن از دنیا بر شمامى ‏ترسم که در دست‏یابى  به آن برهم سبقت گیرید و همدیگر را بکشیدو هلاک گردید ، چنان که کسان پیش شما هلاک شدند .عقبه گفت : این حدیث ، آخرین سخنى  بود که دیدم رسول خدا بر منبرفرمود[۱] .وجه دلالت حدیث این سات که : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله همه آنچه را بر امّتش روى  مى ‏دهد واز آنها بروز مى ‏یابد ـ تا روز قیامت ـ خبر داد (چنان که در اَحادیث دیگر باز گفت واینجا جاى  ذکر آنها نیست)

ادامه‌ی خواندن

فصل نهم بخش اول بطلان عقاید وهّابیان-بی بنیاد

فصل نهم بخش اول بطلان عقاید وهّابیان-بی بنیاد

بر اساس احادیث ]

[ بى ‏گمان نجات امّت بر پایه احادیثى  است که از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله رسیده است ] و این احادیث بر بطلان عقاید وهّابیان دلالت مى ‏کند .

[ ۱ . حدیث جمع شدن زمین ]

مسلم در صحیح خود ، از ثوبان ، از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله روایت مى ‏کند که فرمود :خدا زمین را برایم به هم آورد ، پس مشرق‏ها و مغرب‏هاى  آن را دیدم ،و به ‏زودى  فرمان‏روایى  امّتم مى ‏رسد آنچه را ـ از زمین ـ برایم جمع شد .و دو گنج سرخ و سفید به من عطا شد . از پروردگارم براى  امّتم خواستم که آنان را به خشک‏سالى  و قحطى  از بین نبرد ، و دشمنى  جز از خود شان بر آنان مسلّط نسازد که بنیادشان را برافکند .پروردگارم گفت : اى  محمّد ، هنگامى  که امرى  را امضا کنم ردّ نمى ‏شود .

ادامه‌ی خواندن

فصل هشتم شُبهه مانع اجراى حد-بی بنیاد

فصل هشتم شُبهه مانع اجراى حد-بی بنیاد

[ حدود با وجود شبهه به اجرا درنمى ‏آید ]

از چیزهایى  که بر ناصواب بودن تکفیر کسانى  که آنها را کافر شمردید دلالت مى ‏کند این است که دعا و نذر کفرى  نیست که انسان را از ملّت اسلام خارج سازد ؛زیرا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله در حدیثى  صحیح امر فرمود که:«أَنْ تُدْرَءَ الحدودُبالشُّبَهات »[۱] ؛حدود با شبهه ‏ها دفع مى ‏گردد .حاکم در صحیح خود و ابو عوانه و بزّار ـ به سند صحیح ـ و ابن سُنّى  از ابن مسعود  رضى ‏الله ‏عنه روایت کرده ‏اند که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود :هرگاه مرکب و حیوان شما در بیابان گریخت باید سه مرتبه صدا بزند :اى  بندگان خدا نگه دارید ؛ زیرا خدا کسانى  را حاضر دارد که آن را نگه مى ‏دارد[۲] .طبرانى  روایت کرده اگر کسى  [ در بیابان ] کمک خواست باید بگوید : اى  بندگانِ خدا بفریادم برسید[۳] .

ادامه‌ی خواندن

فصل هفتم شرایط مجتهدمرجع -بی بنیاد

فصل هفتم شرایط مجتهدمرجع -بی بنیاد

[ شرایط مجتهدى  که تقلیدش در علوم دین جایز است ]

پیش از این ، سخن اهل علم و اجماعشان بیان شد که جایز نیست تقلید و اقتدا دردین مگر از کسى  که شروط اجتهاد ـ به اجماع ـ در او فراهم است ؛ و بر کسى  که شرایط اجتهاد را ندارد تقلید واجب مى ‏باشد ، و در این امر هیچ اختلافى  وجود ندارد .و نیز اجماع اهل سنّت گذشت بر اینکه : هرکس به آنچه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله آورده اقراردارد و ملتزم است ، تکفیر نمى ‏شود ـ هرچند در او خصلتى  از کفر اکبر یا شرک باشد ـ مگر اینکه حجّتى  بر او استوار گردد که تارک آن تکفیر مى ‏شود ، و حجّت به پانمى ‏شود مگر با اجماع قطعى  (و نه ظنّى ) و آن که حجّت را به پا مى ‏دارد امام است یانایب او ؛ و کفر تحقّق نمى ‏یابد مگر به انکار ضروریّاتِ دین اسلام ـ مانند وجود خدا ویگانگى پروردگار و رسالت پیامبر ـ یا انکار امور آشکار ؛ مانند وجوب نماز .

ادامه‌ی خواندن

فصل ششم ایمان ظاهرى -بی بنیاد

فصل ششم ایمان ظاهرى -بی بنیاد

ایمان ظاهرى

شیخ تقى  الدین در «کتاب الإیمان» مى ‏گوید :ایمان ظاهرى  که احکام بر آن ـ در دنیا ـ جارى  مى ‏شود ، مستلزم ایمان باطنى  نیست . منافقین مى ‏گفتند : « آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ »[۱] ؛ به خدا و روز آخرت ایمان داریم ، در حالى  که مؤمن[ راستین ] نبودند .منافقان در ظاهر ایمان داشتند ، با مسلمانان نماز مى ‏گزاردند و ازدواج مى ‏کردند و ارث مى ‏بردند (چنان که منافقان عهد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله چنین بودند) و پیامبر درباره ‏شان حکم کافرانى  را که کفر را آشکار مى ‏ساختند
ـ در زناشویى  و میراث و مانند آن ـ جارى  نساخت .بلکه چون عبداللّه‏ اُبَى ّ ـ که از مشهورترین منافقان بود ـ مُرد ، عبداللّه‏ ،فرزندش (که از بهترین مؤمنان بود) او را ارث برد ، و همچنین دیگرکسانى  که از ایشان که درمى ‏گذشتند وارثان مؤمنانشان از آنان ارث مى ‏بردند ، و هرگاه وارثى  از آنها مى ‏مُرد ، به همراه مسلمانان از او ارث[ و مانند آنها ] از او ارث مى ‏بردند ؛هرچند پیدا بود که شخص [ ارثْ بَر ]در باطن (و درون) منافق است .همچنین در حدود و حقوق ، مانند دیگر مسلمانان به شمار مى ‏رفتند وبه همراه پیامبر مى ‏جنگیدند .

ادامه‌ی خواندن

فصل پنجم عدم تکفیر مطلق مسلمانان – بی بنیاد

فصل پنجم عدم تکفیر مطلق مسلمانان – بی بنیاد

[اتفاق اهل سنّت برعدم تکفیر مطلق مسلمانان ]

ابن قیّم در «شرح منازل السائرین» مى ‏نویسد :اهل سنّت متفق ‏اند بر اینکه در یک شخص ،از دو وجه مختلف، هم ولایتِ خداست و هم عداوت ؛ و هم محبوب خداست و هم مبغوض .بلکه در یک شخص ، ایمان و نفاق ، ایمان و کفر ، گرد مى ‏آید و شخص به یکى  از آن دو نزدیک‏تر مى ‏باشد ، پس اهلِ آن مى ‏شود . چنان که
خداى  متعال مى ‏فرماید : « هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْءِیمَانِ »[۱] ؛ آنهادر آن روز به کفر نزدیک‏تر بودند تا ایمان .و مى ‏فرماید : « وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ »[۲] ؛ بیشترشان به خدا ایمان نمى ‏آورند مگر اینکه مشرک ‏اند .بنابراین ، خداى  متعال ، ایمان همراه با شرک را برایشان ثابت کرد .پس اگر با این شرک ، تکذیب فرستادگانِ خدا همراه باشد ، ایمانى  که باآنهاست سودشان نمى ‏بخشد .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم بخش دوم– بی بنیاد

فصل چهارم بخش دوم– بی بنیاد

[ مخالفت وهّابیّه ]

اى  بندگان خدا ، بیدار شوید [ و به خود آیید ] و به حق باز گردید ، و به شیوه سلف مَشى  و حرکت کنید و باز ایستید ، شیطان شما را تحریک نکند و تکفیر اهل اسلام رادر نظرتان بیاراید ، و شما مخالفت مردم را با خودتان میزان و معیار کفر شان قراردهید ، و موافقت آنها را با خودتان ملاک اسلام .پس در این صورت [ باید گفت ] « إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ » به خدا ایمان آوردیم وبه آنچه از سوى  خدا بر مرادش و مقصود پیامبر ش آمد ، ایمان داریم .خدا ما و شما رااز پیروى هواهاى نفسانى  نجات بخشد .

ادامه‌ی خواندن