بایگانی دسته: تأمّلى در مفهومِ يك لَقَب

فهرست منابع و مآخذ-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

فهرست منابع و مآخذ-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

۱ . قرآن کریم .
۲ . نهج البلاغة ؛ ۴ جلد ، امام على    بن ابى    طالب  علیه ‏السلام (ش۴۰ ه ) ـ گرد آورنده : شریف رضى    ، تحقیق : محمّد عبده ـ دار المعرفة ، بیروت .
۳ . الصحیفة السجادیة ؛ امام زین العابدین  علیه‏ السلام (در سال ۹۴ هجرى    به لقاء اللّه‏ پیوست) ،جامعه مدرسین ، قم .
۴ . آلوسى    ، سید محمود (م۱۲۷۰ه ) ؛ روح المعانى    فى    تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانى    ،۳۰ جلد ، دار احیاء التراث العربى    ، بیروت .
۵ . ابن ابى    الحدید ، عبدالحمید بن هبة اللّه‏ (م۶۵۵ه ) ؛ شرح نهج البلاغه ، ۲۰ جلد ـ تحقیق : ابوالفضل ابراهیم ـ چاپ اول : دار احیاء الکتب العربیه ، قاهره ، ۱۳۷۸ه .
۶ . ابن ابى    جمهور اَحسائى    ، محمد بن على    (م۸۸۰ه ) ؛ عوالى    اللئالى    العزیزیة فى   الأحادیث الدینیة ، ۴ جلد ـ تحقیق : مجتبى    عراقى    ـ چاپ اول : سیّد الشهداء ، قم ،
۱۴۰۳ه .
۷ . ابن ابى    شیبه ، عبداللّه‏ بن محمد (م۲۳۵ه ) ؛ المصنَّف لابن ابى    شیبه ، ۸ جلد ـ تحقیق :سعید محمد لحام ـ چاپ اول : دار الفکر ، بیروت ، ۱۴۰۹ه .

ادامه‌ی خواندن

تحریفات آشفته-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

تحریفات آشفته-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

اهل سنّت مى   ‏پندارند که مى   ‏توان بى   ‏اساس و ملاک ، لفظ «صدّیقه» را بر افراد اطلاق کرد ، یا امکان جاى    گزینى    آن به احادیثِ مشابه دیگر ـ که در خدمت مصالح آنان است ـ وجود دارد ؛ لیکن بررسى    و پژوهش ، حقایقى    را براى    ما روشن مى   ‏سازد که برخلاف پندار آنان است .مدائنى    در کتاب «الأَحْداث» روایت کرده است که : معاویه ـ فرزند ابو سفیان ـدستور داد در فضائل عثمان حدیث بسازند ، و چون حدیث درباره عثمان زیاد ساخته شد و انتشار یافت ، برایشان نوشت :«آن گاه که این نامه ‏ام به دستتان رسید ، مردم را به [ نقل ] روایت درباره فضائل صحابه و خُلَفاى    نخستین فرا خوانید ؛ و هیچ خبرى    را که یکى    ازمسلمانان درباره ابو تُراب روایت مى   ‏کنند وانگذارید مگر اینکه [ خبرى    ]متناقض با آن را در باره صحابه [ بسازید ] و براى    من بفرستید ، چه این کارنزد من پسندیده ‏تر است و بیشتر شاد مى ‏شوم و براى  پایمالى    و باطل ساختن حجّت ابو تُراب و شیعه ‏اش کارسازتر مى   ‏باشد ، و از مناقب عثمان و فضل او برآنان سخت‏تر است .

ادامه‌ی خواندن

منزلتِ صدّیقه طاهره علیهاالسلام-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

منزلتِ صدّیقه طاهره علیهاالسلام-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

صدّیقه ، فاطمه زهرا  علیهاالسلام حلقه پیوند میانِ نُبوّت و وِصایت است ؛ زیرا او دخترپیامبر است و همسرِ وصى  ّ [ و جانشین او ] ، و فرزندانش همان اوصیائى   [ هستند ] که میراث‏ هاى   پیامبران به آنها پایان مى  ‏یابد[۱] ؛ و فاطمه  علیها السلام نورى   است که از صُلب پیامبر ،محمّد  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  درخشید . آن گاه با نورى   تلاقى   کرد که از صُلب ابى   طالب تابید . از این روعلى   و فاطمه آمیزه آن نور الهى  اند که پیش از آدم  علیه ‏السلام آفریده شد .زیرا ـ پیش از این گذشت ـ که احمد در فضائل الصحابه ۲ : ۶۶۲ ، از پیامبر صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله روایت کرده است که فرمود :«من و على  بن ابى   طالب از یک نور آفریده شدیم پیش از آنکه خدا آدم رابیافریند … چون خدا آدم را آفرید این نور را در صُلبش قرار داد تا در صُلب
عبدالمطَّلِب از هم جدا شدیم ؛ پس جزئى   از آن در صُلب عبداللّه‏ قرار گرفت و جزءدیگر در صلب ابى   طالب» .امام على    علیه ‏السلام و صدّیقه زهرا  علیهاالسلام در کلمات و خطبه‏ هاشان به این حقایق اشاره کرده‏ اند ، حضرتِ فاطمه  علیهاالسلام در خطبه‏ اش مى  ‏فرماید :«و گواهى   مى  ‏دهم که پدرم محمّد بنده خدا و رسول اوست ، او را پیش از آنکه به نبوّت بفرستد انتخاب کرد و برگزید ، و قبل از آنکه او را برگزیند پیامبر[ خود ] نامید ، و پیش از آنکه مبعوثش کند بر دیگران او را برترى   بخشید .

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۶-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۶-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

و امّا جنگ خَیْبَر

در سیره حَلَبى   ، این سخن پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  آمده است که در خَیبر ـ آن گاه که شَیْخَیْن[ ابوبکر و عمر هنگام رویارویى   با دشمن و نَبَرد ] گریختند ـ فرمود : فردا پرچم را به[ اَبَر ] مردى   مى  ‏دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و [ نیز ] خدا و رسولش او رادوست مى  ‏دارند ، فتح و ظَفَر به دست او پدید مى  ‏آید . اهل فرار نیست ـ و در [ روایتى  دیگر به این عبارت ] آمده است که کرّار است نه فَرّار [ حمله مى  ‏کند و از مقابل دشمن نمى  ‏گریزد ] ـ پس از آن ، پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  على   را فرا خواند . و او را چشمْ درد بود ، پیامبر ازآب دهانش به چشم مالید . آن گاه فرمود : این پرچم را بگیر و با آن [ سوى   دشمن ] بروتا اینکه خدا پیروزت گرداند»[۱] .ابو سعید خُدرى   مى  ‏گوید : «رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پرچم را گرفت و حرکت داد . سپس فرمود : چه کسى   حقِّ این پرچم را ادا مى  ‏کند ؟ فلانى   [ ابوبکر ] آمد و گفت : من !پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : دور شو و برو آن گاه مرد دیگرى   [ عمر ] آمد ، گفت : من !پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود،: دور شو و برو [ این کار از تو برنمى  ‏آید ] .پس از آن پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : سوگند به آن که محمّد را گرامى   داشت ، پرچم را به کسى   مى  ‏دهم که [ از میدان نَبَرد ] نمى  ‏گریزد !

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۵-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۵-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

هفتم : ثبات و پایبندى  به ارزش‏ ها و فانى شدن در آنها

از مهم‏ترین ویژگى ‏هاى  بندگى  براى  خدا ، فانى  شدن در ذاتِ خداست و کمال پیروى  از پیامبر امین ، و سعى  و کوشش با مال و جان براى  نشرِ دعوت [ به آیین اسلام ] ؛ مُصدِّق کسى  است که : آنچه را ایمان آوَرْد در عمل تصدیق کند ، و در متنِ زندگى ‏اش ـ با گفتار و کردارش ـ آن را تجسُّمِ عینى  بخشد ؛ و صدّیق کسى  است که دربالاترین مراتب این فانى  شدن باشد ، نه آنکه مصلحت [ خود ] را بر ارزش‏ ها مقدَّم بدارد ؛ چنان که این کار در سیره ابوبکر مشاهده مى ‏شود .از امام على   علیه‏ السلام رسیده است که آن حضرت در روز [ جنگ ] صِفّین فرمود :«ما ـ در میدان کارزار ـ با رسول خدا بودیم ؛ پدران ، پسران ، برادران و عموهاى خویش را مى ‏کشتیم و در خون مى ‏آلودیم ؛ این خویشاوند کُشى  ـ ما را ناخوش نمى ‏نمود ـ بلکه بر ایمانمان مى ‏افزود ، که در راهِ راست پابرجا بودیم ، و درسختى ‏ها شکیبا ، و در جِهاد با دشمن کوشا ؛ گاه تنى  از ما و تنى  از سپاهِ دشمن به یکدیگر مى ‏جَستند ، و چون دو گاوِ نر سر و تنِ هم را مى ‏خَستند ؛ هریک مى ‏خواست جام مرگ را به دیگرى  بپیماید ، و از شربتِ مرگش سیراب نماید ؛گاه نصرت از آنِ ما بود ، و گاه دشمن‏گوى ِ پیروزى  را مى ‏ربود .چون خداوند ـ ما را آزمود ـ

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۴-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۴-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

پنجم : علم (دانایى )

از مقدمات ضرورى  براى  «صدّیق» علم است . کسى  که از علم و آگاهى  برخوردارنیست امکان ندارد در همه سخنان و دیدگاه ‏ها و موضع‏ گیرى ‏هایش [ از هر نظر ]صدّیق باشد . [ مقصود از ] این [ علم ] ، علمِ الهى  است . این علم الهى  مستلزم آن است که دارنده آن از جان و دل و بر اساس عقیده و اعتقاد ـ و نه با زبان و از روى  عواطف واحساسات ـ به رسالت آسمانى  و غیب ، ایمان داشته باشد .بنابراین «صدّیقیّت» با ارزشِ معرفتى  فرد ارتباط مى ‏یابد ؛ هر اندازه علم و ایمانش زیاد شود ، تصدیقش ـ براى  پروردگار جهانیان ـ فزونى  مى ‏یابد .و پیداست که ابوبکر عالِم ـ به آنچه رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود ـ نبود ، مى ‏نگرى  که اودرباره احکام از صحابه سؤال مى ‏کند ؛ و بسا مى ‏بینیم که خطا مى ‏کند ، به امرى  فتوامى ‏دهد که بعضى  از صحابه با او در آن اختلاف دارند[۱]

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۳-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۳-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

سوم : مُطَهَّر و پاکیزه بودن

پوشیده نیست که تَطهیرْ در ضمنِ عصمت قرار مى ‏گیرد ، اما آن را براى برداشت‏هاى  ویژه ‏اى  ، قَسیمِ عصمت قرار دادیم ؛ زیرا اندکى  پیش از این گذشت که خدا به موسى  امر کرد مسجدى پاکیزه‏ اى  بسازد ، و جز او و هارون و دو فرزندش کسى  دیگر در آن ساکن نشود ؛ و عین این مطلب را خدا به پیامبر خود درباره وصى ّ وخلیفه ‏اش فرمان داد[۱] .در مناشده امام على  علیه ‏السلام آمده است :«شما را به خدا سوگند ، آیا مُطَهَّرى  جز من در میان شما هست ؟ آن گاه که رسول خدا در خانه هاتان را بست و در خانه مرا باز گذاشت ، و من در مساکن و مسجدش همراه او بودم ! پس عمویش برخاست و گفت : اى  رسول خدا ، درهاى  خانه ‏هاى  ما رابستى  و در خانه على  را گشودى  ؟

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۲-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۲-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

یک شبهه و پاسخ آن

در اینجا ناگزیرم ـ در سیر بحث ـ از شُبه ه‏اى  پاسخ دهم که گاه در ذهن بعضى اشخاص وارد مى ‏شود ، و آن این است که : چگونه فاطمه سرور زنان جهان است با اینکه پروردگار عالمیان در کتاب اُستوارش ـ قرآن ـ درباره مریم مى ‏فرماید :« یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى  نِسَاءِ الْعَالَمِینَ »[۱] ؛«اى  مریم ، به راستى  خدا تو را بر زنان جهان برگزید و پاک ساخت» .از این شبهه دو جواب مى ‏دهیم ؛ یکى  نَقضى  است و دیگرى  حَلّى  .جواب نقضى  این است که : از اشکال کننده مى ‏پرسیم چه مى ‏گوید درباره این آیه که خدا مى ‏فرماید :« وَ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطاً وَکُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى  الْعَالَمِینَ »[۲] ؛«و اسماعیل و الیَسَع و یونس و لوط ، همه ‏شان را بر جهانیان برترى  دادیم» .آیا او باور دارد ـ یا آیا در اینجا احدى  قائل است ـ که این پیامبران برتر از پیامبر مامحمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏باشد ؟ هرگز ، و هزار البته که نه ؛ پیامبران داراى  مراتبى ‏اند ، و افضلِ آنان خاتم آنهاست .برترى  بعضى  از پیامبران بر بعض دیگر ، حقیقت رَبّانى  [ و الهى  ] است ؛ لیکن[ این برترى  ] براى  همه عصرها و زمان‏ها نیست :« تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى  بَعْضٍ مِنْهُم مَن کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ »[۳] ؛اینها پیامبران الهى ‏اند ، بعضى ‏شان را بر بعض دیگر برترى  دادیم ؛

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۱-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

با توجه به بحث ‏هاى  پیشین ، برایت روشن است که راست‏گو کیست و دروغ‏گوچه کسى  مى ‏باشد . اکنون مى ‏خواهیم روشن سازیم که در منظومه (و سامانه) الهى  ،«صدّیقه» کیست و «صدّیقه» چه کسى  مى ‏باشد ؛ زیرا مرتبه «صدّیقه بسى  برتر و بالاتراز مرتبه «صادق» است ، چه آن صیغه مبالغه مى ‏باشد ، و بیشتر در قرآن کریم صفت براى  انبیاء آمده است :مانند این سخن خداى  متعال [ درباره یوسف  علیه ‏السلام ] :« یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ »[۱] ؛«یوسف ، اى  صدّیق و بسیار راست‏گوى » .و درباره ابراهیم آمده است :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۲] ؛«و در این کتاب ابراهیم را یاد کن که او پیامبرى  صدّیق بود» .و درباره اِدریس مى ‏خوانیم :« وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً »[۳] ؛«و در این کتاب ادریس را به یاد آور ، او پیامبرى  صدّیق بود» .

ادامه‌ی خواندن

عالم غَیْب و عالم مادَّه-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

عالم غَیْب و عالم مادَّه-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

پیداست که مشرکان و جاهلان در قلمرو فکرى   ویژه خودشان مى  ‏زیستند ، آنان رامى  ‏نگرى   که به جهت عدم ادراکِ حقیقت رسالت و آنچه را پیامبر آوَرْد ، بر پیامبراعتراض مى  ‏کنند و مى  ‏گویند : چرا پیامبر مانند پادشاهان بزرگ نیست ؟ چرا طلا [ وثروت مالى   ] فراوان ندارد ؟ چگونه خدا مردگان را زنده مى  ‏سازد ؟ و چگونه مردم پس از مرگ برانگیخته مى  ‏شوند ؟ و چگونه و چگونه …اینها پرسش‏هاى   مشرکان است و بیشترشان به امور مادّى  ِ محسوس برمى  ‏گردد که به [ عالم ] غیب ارتباط ندارد ، در حالى   که خدا از مؤمنان مى  ‏خواهد که به غیب ایمان آوَرَند ، و بر خوردشان با قضایا برخوردى   مادى  و به دور از باورداشت عالم غیب نباشد .مصادر [ و منابع حدیثى  ] از ابوبکر نقل کرده‏ اند که او ، در جنگ حُنَین ، با بعضى  ازپدیده‏ هاى   غیبى   ، برخوردى   مادى   داشت ، از این رو گفت : «ما هرگز امروز ، به جهت قلّت افراد [ و ساز و برگ نظامى  ِ اندک ] ، غلبه نمى  ‏یابیم»

ادامه‌ی خواندن