پارسى گردانىِ.بخش فرهنگى مؤسسه حضرت امام هادى علیه الصلاة والسلام
تقدیم به دو مرزبان حریم ولایت
دو اندیشـور با اخلاصِ با غیرت
علاّمه سید عبد الحسین شرف الدین موسوى رحمه الله
و
علاّمه شیخ عبد الحسین امینى نجفى رحمه الله
نامه اوّل
من شیخ «ص» اهلِ مصرم . در اینترنت به بعضى از کتابهایى دست یافتم که از سوى گروهى ترویج مى شود که خود را «مستبصرین» (راه یافتگان) مى نامند ، یکى ازآنان که خود را «سیّد مستبصر» مى نامد ، رهبرى شان مى کند .این شبکه ، کتابهاى شخصى را تبلیغ مى کند که ادعا مى شود عالم است و جعفرمرتضى عاملى نام دارد . پس از آنکه در شبکه عنوانت را جستم این نامه را برایت فرستادم ، شاید پاسخى برایم بفرستى . اگر این کار را نکنى ، ناچارم ـ پس از چندروز این مقاله را در یکى از مجلاّت یا روزنامه هاى مصر به چاپ رسانم (از دل هرکس خداخبر دارد) .
رسوایى دروغهاى جعفر مرتضى عاملى در ماجراى کتک زدن فاطمه
از گرفتارى هاى ما در این روزگار ، دستهاى از دروغ پردازان و تهمت زنانى بى بصیرت اند که همچون شتر آبکش یا گاوِ عصارى درجا مى زنند . این افترا زنندگان بر خدا و رسولش دروغ مى بندند و بر اصحابِ گرامى پیامبر و همسرانِ شایسته اش ،به ویژه عایشه و حفصه (که خداى از آن دو و از پدرشان تا روز قیامت ـ روزى که مال و فرزند سودى نبخشد مگر آن که در پیشگاه خدا قلب سلیم آورد ـ خشنود باد) عیب مى گیرند .این بزدلها ادعا مى کنند که پس از وفات پیامبر بزرگ محمّد صلى الله علیه وآله وگزینش ابوبکرصدّیق رضى الله عنه به عنوان خلیفه پیامبر صلى الله علیه وآله و پیشواى مسلمانان ، عُمَر بن خطّاب رضى الله عنه سیّده فاطمه زهرا (رضى اللّه عنها) را کتک زد و پهلویش را شکست و جنینِ او را سقط کرد وتهدیدش نمود که اگر با خلافت ابوبکر بیعت نکنند ، خانه فاطمه را به همراه همه اهلِ آن به آتش می کشد و همین ماجرا بود که در نهایت به شهادت فاطمه (رضى اللّه عنها)انجامید .سپاس خداى را که بر ما منّت نهاد و از ما کسانى را قرار داد که این دروغ و تهمتِ بزرگ را تکذیب مى کند و بطلانِ سند و متن آن را آشکار مى سازد .لیکن ـ در اینجا ـ مى خواهم بعضى از آنچه را درباره این داستان شگفت به ذهنم مى رسد ، بنویسم از جمله :۱ . دست درازى به زنى و کتک زدن او ـ میان اعراب ـ از امور ناپسند و نکوهیدهاست و لکه ننگى را بر پیشانىِ کننده این کار ، مى زند . به یاد داریم که ابوجهل (همان مشرکى که زمانى دراز با دین خدا درافتاد) آن گاه که اَسماء (دختر ابوبکر صدّیق رضى الله عنه)را کتک زد ، به شدّت شرمنده شد و بزرگانِ مکّه او را نکوهیدند و بعضى از دشمنانِ ابوجهل ، این نقطه ضعف را دستاویز خویش ساختند و او را ریشخند مى کردند و این ماجرا لکه سیاهى در پیشانى او شد .آیا در میانِ عرب ـ بعد از مرگ پیامبر صلى الله علیه وآله ـ کسى نبود که این کتک زدن فاطمه وشکستن دندههایش و اسقاط جنین او را برنتابد و از این کار جلوگیرى کند؟!۲ . بر همه ما (بزرگ و کوچک ، عالم و جاهل) معلوم است که على بن اَبى طالب رضى الله عنه به شجاعتِ نامتناهى و توانمندى حیرتآور ، شهره بود ؛ بعضى ازکسانى که او را توصیف کردهاند ، گویند : وى هرگاه دستِ شخصى را مىگرفت ، ازشدّتِ فشار ، نَفَس آن شخص در سینه بند مى آمد ! در این روایتِ دروغین ، هیچ ذکرى از واکنش حضرت على در برابر کتکِ همسرش ـ اگر این سخن درست باشد که فاطمه را کتک زدند ـ به میان نیامده است ! آیاعلى ترسو یا ضعیف بود ؟! نه ، به خدا .بلکه اگر چنین باشد ، کدام عاقل است که زنش را بزنند و او دست بسته بایستد وتکان نخورد (هرچند در ناتوانى و ترسویى ضربالمثل باشد) ؟!به کدام منطق این روایت را تصدیق کنیم ؟ اگر این روایت درست مى بود ، على بن اَبى طالب (کرّم اللّه وجهه) لیاقت نمى یافت که خلیفه مسلمانان شود ؛ زیرا کسى که ازعهده حمایت از همسرش و جنینِ او برنیاید ، براى خلافت صلاحیّت ندارد وشایسته نیست آن را بطلبد .علماى شیعه ، دروغ بودن این روایت را به خوبى مى شناسند و اینکه اگر روایت صحّت داشت ، على بن اَبى طالب رضى الله عنه در برابر ابوبکر و عمر (رضى اللّه عنه ما) موضعِ قوى در پیش مىگرفت ؛ چراکه على ، ترسو و ناتوان نبود ، بلکه نیرومندترین مردمان در عصر خویش به شمار مى آمد .۳ . آن گاه که عمر بن خطّاب رضى الله عنه خلافت را به دست گرفت ، على بن ابی طالب رابه عنوان قاضى گمارْد . روزى عمر به اصحابش (که در مسجد رسول اللّه صلى الله علیه وآله بودند)گفت که وى ، شبْ هنگام دو نفر را دید که زنا مى کردند و بر آن شد که در پى آنهابفرستد تا حد را بر آن دو جارى سازد .امام على رضى الله عنه پرسید : اى امیر مؤمنان ، آیا چهار شاهد دارى ؟ عُمَر گفت : نه .على گفت : به خدا سوگند ، اى امیر مؤمنان ، اگر نام آن دو را بر زبان مى آوردى ، تورا ۸۰ تازیانه مى زدم .عُمَر گفت : اى على ، خودم دیدم و صدایشان را شنیدم !على ، همان سخن پیشین را تکرار کرد . عُمَر ، خاموش ماند و على ساکت شد(رضى اللّه عنهما) .در این رویکرد ، مى بینیم که على رضى الله عنه در اجراى حق قوى است و ازسرزنش ملامتگرى نمى هراسد .اگر این روایتِ کتک زدنِ فاطمه صحیح مى بود ، على ساکت نمىماند و براى دفاع از همسرش (که خداى از او خشنود باد و راضى اش کناد) هر کارى را که توانست انجام مى داد .۴ . عُمر بن خطّاب رضى الله عنه با اُمّ کلثوم (دختر على بن اَبى طالب و حضرت فاطمه زهرا) ازدواج کرد . آیا خردمندانه مى نماید که على بن اَبى طالب دخترش را به قاتلِ مادرش دهد ؟! شگفتا از این سخن !آیا سرورمان على ـ بر اساسِ روایتِ پندارى علماى شیعه ـ به این حد از ضعف وناتوانى رسیده بود ؟!آیا معقول است که اُمّ کلثوم (رضى اللّه عنها) به ازدواج با قاتل مادرش تن دردهد و زنِ او شود ؟!کدام یک از ما به این کار تن مى دهد ؟! به عنوان مثال ، آیا خمینى آن را بر خودمى پسندد ؟ آیا راضى مى شود که دخترش را به قاتل مادرش دهد ؟!۵ . در ماجراى کتک زدن فاطمه، آل پیامبر صلى الله علیه وآله کجا بودند؟ عبّاس و فرزندانش وفرزندانِ جعفر در کجا به سر مىبردند ؟ کجا بودند بنى هاشم ؟ چه واکنشى نشان دادند ؟ چرا در برابر کتکِ دختر عمو و فرزند پیامبرشان دم فروبستند؟!