باب هشتم-نقدوهّابیان درباره زیارت

باب هشتم-نقدوهّابیان درباره زیارت

در توسّل و استغاثه به پیامبرو شفاعت خواهى

بایسته است انسان در پیشگاه خدا به پیامبر توسل جوید و از او
یارى بخواهد و پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله را شفیع قرار بدهد .
این کار جایز است و حُسنِ آن را هر دین‏دارى مى‏ داند و در سیره
انبیا و رسولان الهى و سَلَف صالح و علما و توده مسلمانان ، امر شناخته شده‏ اى مى‏ باشد .هیچ یک از اهل اَدیان ، این شیوه را انکار نکرد و در هیچ زمانى شنیده نشد که کسى بر آن اعتراض کند تا اینکه ابن تیمیّه آمد و سخنى گفت که مردم را به اشتباه انداخت و به بدعتى زبان گشود که سابقه نداشت .ابن تیمیّه در این باره ، سخنِ دراز دامنى دارد .

به نظرم آمد که ردّ وابطالِ آن کار بیهوده ‏اى است ؛ چراکه شیوه علمایى که قصد ارشادِ مسلمانان را دارند این است که معانى را به ذهنِ آنها نزدیک مى‏ سازند ومقصود و حکم را بیان مى‏ دارند ، امّا سخنِ این شخص (ابن تیمیّه) برضدّ این رویّه است . از این رو بهتر است از آن روى گردانیم .مى‏ گویم : توسل به پیامبر در هر حالى از حالاتِ آن حضرت جایزاست ؛ پیش از خلقت ، بعد از آن ، در زمان زندگى‏ اش در دنیا ، پس ازمرگ در زندگى برزخى و در عرصه ‏هاى قیامت و بهشت . توسل ، سه گونه است :

نوع اوّل توسّل

نوع اوّل توسّل این است که شخص به آبروى پیامبر یا به برکت و جود او ، از خدا حاجتى را بخواهد . این نوع از توسّل در هر سه حالت (پیش از خلقت پیامبر ، در زندگى آن حضرت و پس از مرگ او) جایز است ودر هر کدام از آنها خبر صحیحى هست .

حالتِ اوّل (توسُّل به پیامبر  ص قبل از خلقت)

اَحادیثى درباره پیامبران گذشته رسیده که آنان به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله توسّل جستند .

[ توسُّل آدم  علیه ‏السلام به پیامبر  ص ]

عُمَر از پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله روایت مى‏ کند که فرمود : چون آدم  علیه ‏السلام مرتکب خطا شد ، گفت : پروردگارا ، از تو مى‏ خواهم که به حقّ محمّد مرابیامرزى ! خداى فرمود : اى آدم ، چگونه محمّد را شناختى ؟! من که هنوز او را نیافریده ‏ام !آدم گفت : پروردگارا ، چون مرا به دستت خلق کردى و از روحت در من دمیدى ، سرم را بلند کردم [ ناگهان ] دیدم بر پایه ‏هاى عرش نوشته شده است : خدایى جز خداى یکتا نیست ، محمّد رسول خداست . پس دریافتم که در پى نامت نیاورى مگر آن را که محبوب‏ ترینِ خلق ، پیش توست .خداى فرمود : راست گفتى اى آدم ! او محبوب‏ترین خلق پیش من است ، چون به حقّ او از من مسئلت کردى تو را آمرزیدم ، و اگر محمّد نبود ، تو را نمى‏ آفریدم .[۱]

[ توسُّل عیسى  علیه ‏السلام به پیامبر  ص ]

از ابن عبّاس نقل شده که گفت : خدا به عیسى  علیه ‏السلام وحى کرد : اى عیسى ، به محمّد ایمان بیاور ! و به هرکه از امّتت که او را درک کند ، امرکن که به او ایمان آورند ؛ چراکه اگر محمّد نبود ، آدم را نمى‏ آفریدم وبهشت و دوزخ را سامان نمى‏ دادم ! عرش را بر «آب» آفریدم ، بى‏ قراربود . «لا إله إلاّ» را بر آن نوشتم ، آرام گرفت .[۲]

[ توسّل نوح و ابراهیم و دیگر پیامبران به حضرت محمّد  ص ]

در توسّل دیگر انبیا به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله احادیثى هست که مفسّران آنها راآورده ‏اند .

[ تعبیر توسُّل ، استغاثه و ... ]

در روى آورى به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرق نمى‏ کند که شخص واژه «توسّل»را به کار بَرَد یا «استغاثه» یا «تشفُّع» یا «تجَوُّه» را .متوسّل به پیامبر ، یعنى آن حضرت را وسیله اجابتِ دعاى خودقرار دادن .استغاثه به پیامبر ، یعنى از خدا به [آبروى ] پیامبر ، کمک خواستن .برگشت «تَجَوُّه» و «توجّه» به یک معناست . مقصود از تشفُّع وتوسُّل و … مسئلت از خداست به حقّ کسى که قطع داریم او نزد خداقدر و مرتبه‏اى دارد . بى‏ گمان پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله چنین است و نزد خدا بسیارآبرومند است و مرتبه بلندى را داراست .رسم بر این است که اگر کسى نزد شخصى قدر و مرتبه ‏اى دارد به گونه ‏اى که اگر شفیع شود ، شفاعتِ او را مى‏ پذیرد ، در غیابِ آن کس هم اگر به او توسّل شود شخص مذکور ـ به خاطر احترام آن کس ـ حاجت وى را بر مى‏ آورد .توسّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پیش از خلقت ، از این باب است .و در هر حال ، در توسّل و … ، ما تنها از خدا چیزى مى‏ خواهیم و اورا فرا مى‏ خوانیم ، و ذکر محبوب یا پیامبر باعظمت ، سبب براى اجابت است و این کار ، شرک نمى‏ باشد .درخواستِ قضاى حاجت به حقّ پیامبر ، حاجت خواهى از پیامبرنیست ، بلکه درخواست از خداست . مقصود از حقّ پیامبر ، رتبه ومنزلتِ آن حضرت است و حقّى که خدا آن را بر خلق نهاده یا حقّى که خدا به فضل خود بر خویش قرار داده است . مراد به حق ، حق واجب بر خدا نیست ؛ چراکه چیزى بر خدا واجب نمى‏ باشد [ و هیچ کس نمى‏ تواند خدا را ملزم کند و حقّى را بر او واجب گرداند ] .هرگاه مسئلت از خدا به اعمال (که مخلوق‏ اند) جایز باشد ، مسئلت از خدا به پیامبر ـ به اولویت ـ جایز است . اگر این کار ، در توحید اخلال پدید مى‏ آورد ، در هیچ یک از شرایع روا نبود ؛ چراکه همه آنها در توحید متفق‏ اند

حالت دوّم (توسّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در زمان حیات)

عثمان بن حُنَیْف نقل مى‏ کند که شخصِ نابینایى نزد پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله آمد وگفت : دعا کن خدا شفایم دهد . پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود : اگر بخواهى دعامى‏ کنم و اگر بر این نابینایى بردبار بمانى برایت بهتر است . آن شخص گفت  دعا کن [ بینا شوم ] .پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به او دستور داد وضوى نیکویى بگیرد و این دعا رابخواند : «پروردگارا ، از تو مسئلت دارم و به پیامبرت محمّد (پیامبر رحمت) رو سوى تو مى‏ آورم ! اى محمّد ، من به آبروى تو از خدامى‏ خواهم که حاجتم را برآورد ، خدایا او را شفیع قضاى حاجتم گردان» .[۳]در بعضى از منابع آمده است که این شخص با این کار ـ بى‏ درنگ ـ
بینا شد .[۴]اشکال : این بدان خاطر بود که پیامبر در آن شفیع شد ، از این رو به وى گفت ، مى‏ گویى : من سوى تو ، به پیامبرت روى مى‏ آورم .

پاسخ : این اشکال را به وجوهى مى‏ توان جواب داد :
یک : عثمان بن عفّان (و دیگران) این دعا را پس از مرگ پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به کار بردند و این ـ خود ـ دلالت دارد که آنها شرط حیات پیامبر را از آن نفهمیدند .
دو : در حدیث نیامده است که پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله آن را براى او بیان داشت .
سه : اگر هم چنین باشد ، در مقصود (جواز توسّل به غیر خدا به عنوان واسطه) ضرر نمى‏ زند . اگر در این کار سودى نبود پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله این دعا را به آن مرد نمى‏ آموخت و او را سوى آن رهنمون نمى‏ ساخت و به او مى‏ گفت : من برایت واسطه مى‏ شوم !لیکن بسا پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله خواست که صاحب حاجت به مخمصه ‏اى که در آن افتاده توجّه کند و به درماندگى‏ اش پى ببرد و دست به دامان پیامبرشود و به کمال مقصودش برسد .بى‏ تردید این معنا در حضور و غیبت پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و در حیات و مماتِ آن حضرت حاصل است ؛ چراکه شفقت او را بر امّت و خوش رفتارى او را با ایشان مى‏ دانیم و رحمتِ پیامبر براى آنها و آمرزش خواهى براىمؤمنان و شفاعتش را آگاهیم . پس هرگاه توجّه بنده به اینها ضمیمه شود ، غرضى که پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شخصِ کور را به آن رهنمون شد ، فراهم مى‏ آید .

حالت سوّم (توسّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پس از رحلت)

از عثمان بن حُنَیْف نقل شده که مردى براى انجام درخواستى پیش عثمان بن عفّان در آمد و شد بود و عثمان به او توجّه نمى‏ کرد و به خواسته ‏اش نمى‏ نگریست . وى به ابن حنیف برخورد و از این کار ،نالید .عثمان بن حنیف به او گفت : ظرفِ آب وضو را بیاور و وضو بگیر ،سپس به مسجد در آى و دو رکعت نماز گزار ، آن گاه بگو : «پروردگارا ،به پیامبر رحمت ، محمّد ، به تو روى مى‏ آورم و از تو مسئلت مى‏ کنم .اى محمّد ، من به وسیله تو ، رو سوى پروردگار مى‏ کنم ، پس حاجتم را برآر .آن گاه حاجتت را ذکر کن و روانه شو تا من هم همراهى‏ ات کنم .آن مرد رهسپار شد و آنچه را ابن حنیف گفت ، انجام داد ، سپس به
در خانه عثمان رفت . دربان آمد و دستِ او را گرفت و پیش عثمان برد .عثمان او را در کنار خود بر متکّا نشاند و پرسید : حاجتت چیست ؟ وىخواسته‏ اش را گفت و عثمان آن را برآورد و آن گاه به او گفت : تا این لحظه ، متوجّه حاجتت نبودم ! هر حاجتى دارى باز گوى .آن مرد از نزد عثمان بیرون آمد و به ابن حنیف برخورد ، گفت : خدا تو را جزاى خیر دهد ، به حاجتم نمى‏ نگریست و به من توجّه نمى‏ کردتا اینکه تو در این باره با او حرف زدى .ابن حُنَیْف گفت : به خدا سوگند ، با او سخن نکردم ، لیکن نزد پیامبرحضور داشتم که کورى آمد و از نابینایى‏ اش شکوه کرد ، پیامبر به اوگفت : آیا صبر نمى‏ کنى ؟ او گفت : اى رسول خدا ، عصاکشى ندارم ، این کار برایم سخت است .پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود : ظرفِ آب وضو را بیاور و وضو بگیر ، سپس دورکعت نماز گزار و این دعاها را بخوان .ابن حُنَیْف گفت : به خدا سوگند ، از آن جمع پراکنده نشدیم تا اینکه آن مرد بر ما درآمد و گویا هرگز نابینا نبود .[۵]

نوع دوّم (توسّل به معناى درخواست دعا)

این نوع نیز چند حالت دارد :

۱ . توسّل به پیامبر در حال حیات

اخبار بى‏ شمار و متواترى هست که مسلمانان در همه گرفتارى‏ هاشان به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پناه مى‏ آوردند و از او فریادرسى مى‏ خواستند .در صحیح بخارى آمده است : مردى روز جمعه (در حالى که پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ایستاده بود و خطبه مى‏ خواند) به مسجد درآمد و رو به روى آن حضرت ایستاد و گفت : اى رسول خدا ، اموال ـ همه ـ از بین رفت و آمد و شدها گسیخت ، دعا کن خدا بر ما باران فرستد !پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله دستش را بالا برد و گفت : خدایا ، بارانمان ده ؛ پروردگارابر ما باران بباران .[ در پى این دعا ] از پشت پیامبر ، ابرى مثل سپر ظاهر شد ، چون به وسطِ آسمان رسید ، گسترش یافت ، سپس باران فرو بارید .به خدا سوگند [ چنان آسمان گرفت و پوشیده از ابر شد که ] ما ۶ روزخورشید را ندیدیم .[۶]بَیْهَقى از ابو وَجْزَه (م۱۳۰ه ) روایت مى‏ کند که گفت : چون رسول خدا  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از غزوه تبوک بازگشت ، نمایندگان بنى فزاره ، نزدش آمدند …گفتند : اى رسول خدا ، در سرزمین‏هامان قطحى شد ، باغ‏هایمان خشکید ، عیالمان برهنه ماند ، چارپایانمان هلاک شدند ، از خدا بخواه بر ما باران فرستد ؛ تو براى ما پیش خدا شفیع شو ، و خدا پیش تو شفیع شود .پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود : سبحان اللّه‏ ، واى بر شما ! من پیش خدایم شفیع ،مى‏ شوم ، امّا چه کسى است که خدا پیش او شفیع گردد ؟! …پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله برخاست و به منبر رفت و فرمود : خدایا ، سرزمین‏ها وحیوانات را سیراب ساز و رحمتت را بگستران و سرزمینِ مرده ‏ات رازنده ساز … [۷]در این حدیث ، کسى را شفیع قرار دادن ، انکار نشده است و تنهاشفیع قرار دادنِ خدا را برنمى‏ تابد . شاید بدان سبب که شأنِ شافع این است که براى مشفوع (شفاعت شونده) نزد او تواضع شود .

[ توسُّل به وابستگان پیامبر  ]

همچنین توسّل به منسوبان پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله جایز و نیکوست ؛ چنان که عُمَردر قحط سالى‏ ها به عبّاس بن عبدالمطَّلب ، توسُّل مى‏ جُست ؛[۸] ونیز توسُّل به دیگر انسان‏هاى صالح رواست و هیچ مسلمانى آن را انکارنمى‏ کند .
اشکال : چرا عُمَر به عبّاس توسُّل جُست ، نه به پیامبر یا قبر آن
حضرت ؟!
پاسخ : توسّل به عبّاس ، به معناى انکار توسّل به پیامبر یا قبر اونیست . افزون بر این ، ممکن است توسّل به عبّاس به دو جهت باشد :
۱ . عبّاس براى آنان دعا کند (چنان که این کار را کرد) .
۲ . عبّاس از سقّایان بود و از این کار سود مى‏ برد و نیاز به باران داشت (بر خلاف پیامبر که از سقایت بى‏ نیاز بود) از این رو ، در عبّاس چند جهت ـ با هم ـ جمع بود ؛ نیاز ، قرابت با پیامبر ، و ریش سفید وسالمندى . خدا شرم دارد از اینکه خواسته ریش سفید مسلمان رابرنیاورد ، چه رسد به اینکه عموى پیامبر هم باشد .اشکال : در توسُّل ، به کارگیرى الفاظ «تجوُّه» (آبرومندى) و«استغاثه» (فریادرسى) درست نیست ؛ چراکه این پندار پیش مى‏ آید که «متجوّه به» و «مستغاث به» بالاتر از «متوجّه علیه» و «مستغاث علیه» است .

پاسخ : تجوُّه ، از وجهات است به معناى عالى قدرى و بلندى
منزلت . گاه انسان شخص آبرومندى را پیش کسى که از او آبرومندتراست ، واسطه مى‏ کند .استغاثه ، یعنى فریادرسى . آن که فریادرس مى‏ خواهد ، دست به دامان شخصى مى‏ شود که او برایش از دیگران (اگر از او بالاتر باشند) کمک بخواهد .به فرض لفظ «استغاثه» یارى بر «مستغاث منه» را بطلبد ، بدان معناست که بنده به پیامبر (و دیگر انبیا و نیکان) متوسّل مى‏ شود تا برشرّ شیطان و هواى نفس ، غلبه یابد . در اینجا « مستغاث به» در حقیقت ،خداى متعال است و پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله میان خدا و بنده ، واسطه مى‏ باشد .حالت دوّم (توسُّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در قیامت)توسّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله پس از رحلتِ آن حضرت در عرصه‏ هاى قیامت و شفاعت خواستن از او ، از امورى است که اجماع بر آن هست و اخباربه آن تواتر دارد .

حالت سوّم (توسُّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله در برزخ)

از مالک ، روایت شده که گفت : در زمان عُمَر بن خطّاب مردم دچارقحطى شدند . مردى پیش قبر پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله آمد و گفت : اى رسول خدا ،براى امّتت از خدا باران بخواه ، همه هلاک شدند !رسول خدا  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به خواب آن مرد آمد و گفت : نزد عُمَر برو و او راسلام برسان و به او خبر ده که مردم سیراب مى‏ شوند و بگو که : بر تو باد«کیس» ، «کیس» (فرزندآورى و فزون سازى نسل) .آن مرد پیش عمر آمد و ماجرا را باز گفت . عمر گریست ، سپس گفت : اى پروردگارم کوتاهى نکردم مگر آنجا که درماندم .[۹]محلّ استشهاد ـ در این حدیث ـ طلب باران از پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بعد ازمرگ آن حضرت و در عالمِ برزخ است و این کار ، هیچ منعى ندارد ؛چراکه دعاى پیامبر از خدا در این حالت ، ممتنع نمى‏ باشد .

نوع سوّم (توسُّل به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله براى سبب سازى)

نوع سوّم از توسُّل این است که شخص ، مقصود خودش را از پیامبربطلبد ؛ به این معنا که آن حضرت با مسئلت از پروردگار و شفاعت به درگاه او ، مى‏ تواند سبب سازى کند .این نوع (در معنا) به همان نوع دوّم برمى‏ گردد ، هرچند عبارتِ آن فرق دارد .از این باب است قول کسى که به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود : «مى‏ خواهم دربهشت همنشین تو باشم» ، آن حضرت فرمود : «با سجده‏ هاى زیاد ،کمکم کن» .مردم با این درخواست ، جز این را قصد ندارند که پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله سبب و شافع آنها باشد .عثمان بن اَبى العاص مى‏ گوید : از کم حافظگى‏ ام به پیامبر شکوه کردم ، فرمود : شیطانى هست که «خَنْزَب»[۱۰] نام دارد ، نزدیکم بیا عثمان ! [ نزد آن حضرت رفتم ] دستش را بر سینه ‏ام گذاشت ، خنکاى آن را میان دو شانه ‏ام حس کردم ، فرمود : اى شیطان ، از سینه عثمان بیرون آى !
عثمان مى‏ گوید : بعد از آن ، چیزى را نشنیدم مگر اینکه به خاطر سپردم .[۱۱]به این فرمان پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله بنگر ! آن حضرت مى‏ دانست که این کار به خواستِ خدا شدنى است .مقصود این نیست که پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به طور مستقل ، مى‏ تواند چیزى راخلق کند و کارى را انجام دهد . ابن معنا در ذهن هیچ مسلمانى نیست ،کسى که کلام را بدین ‏سو مى‏ کشاند، قصدش فریب کارى وآشفته سازى ذهن عوام است .

نتیجه

حال که انواع توسُّل را دریافتم و معناى آن روشن شد ، در تسمیه (نام‏گذارى) باکى نیست که آن را «توسُّل» بنامیم یا «تشفُّع» یا «استغاثه»یا «تجوُّه» یا «توجُّه» ؛ زیرا معناى همه آنها یکى است .تجوُّه ، به معناى «توجُّه» است . خاى متعال درباره موسى  علیه ‏السلام مى‏ فرماید : « وَکَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً »[۱۲] (نزد خدا آبرو داشت) و در حقّ عیسى  علیه ‏السلام مى‏ فرماید : « وَجِیهاً فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ »[۱۳] ؛ در دنیا و آخرت[ نزد خدا ] آبرومند است و منزلت دارد .

استغاثه (فریاد رسى)

استغاثه ، یارى طلبیدن است . فعل «استغاثه» گاه ـ به خودى خود ـ متعدّى است ؛ مانند « إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ »[۱۴] (آن گاه که پروردگارتان رابه یارى خواستید) ، « فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ »[۱۵] (شیعه‏ اش را یارى رساند) و گاه به حرف جَرّ متعدّى مى‏ شود .فریادرسى گاه از خداست و گاه از کسى که اسناد به او (به عنوان سبب و واسطه) صحیح است و استغاثه به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از این قسم مى‏ باشد و به معناى یارى خواستن از آن حضرت به وسیله دعا (و مانند آن) است (خواه در حال حیات و خواه بعد از مرگ) .یارى خدا ، به خلق و ایجاد است و یارى پیامبر ، به سبب و واسطه شدن . و در این معنا فرق نمى‏ کند که فعل (بى هیچ واسطه‏ اى) متعدّى باشد یا لازم باشد یا به وسیله «باء» متعدّى گردد .گاه استغاثه به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به گونه‏اى دیگر است ، شخص مى‏ گوید :«استغثتُ اللّه‏ بالنّبیّ» (از خدا به حقّ پیامبر یارى خواستم) . این معنا ، به نوع اوّل توسُّل برمى‏ گردد و قبل از وجود [ این جهانى ] پیامبر و بعد ازآن ، صحیح است و گاه مفعول حذف مى‏ گردد و گویند : «استغثتُ بالنبی» (به [ آبروى ] پیامبر یارى خواستم» .بنابراین ، استغاثه به پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله دو معنا دارد :یک : پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله «مستغاث» (فریاد رس) باشد .
دو : پیامبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله «مستغاث به» باشد (استغاثه به کمک پیامبر صورت گیرد) .

[۱] .  المستدرک على الصحیحین ۲ : ۶۱۵ ؛ نیز بنگرید به ، دلائل النبوّة ۵ : ۴۸۹ ؛ المعجم الصغیر ۲ : ۸۲ ؛ مجمع الزوائد ۸ : ۱۵۳ .
[۲] .  المستدرک على الصحیحین ۲ : ۶۱۵ .
[۳] .  سنن ترمذى ، حدیث ۳۵۸۷ ؛ سنن ابن ماجه ۱ : ۱۴۱ ؛ المعجم الکبیر ۹ : ۱۹ .
[۴] .  دلایل النبوّة ۶ : ۱۶۶ ؛ الدعوات الکبیر بیهقى : ۲۵۱ ، حدیث ۲۰۴ .
[۵] .  المعجم الصغیر ۱ : ۱۸۳ ؛ المستدرک على الصحیحین ۱ : ۵۲۶ ؛ دلائل النبوّة ۶ : ۱۶۷ .
[۶] .  صحیح بخارى ۲ : ۴۵۵ ، کتاب الإستسقاء ، باب ۶۴۳ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۲۴ .
[۷] .  دلائل النبوّة ۶ : ۱۴۳ ، باب استسقاء النبى  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله .
[۸] .  صحیح بخارى ۲ : ۴۵۳ ، باب ۶۴۰ ، حدیث ۹۴۷ .
[۹] .  دلائل النبوّة ۷ : ۴۷ ؛ المصنّف ابن اَبى شیبه ۱۲ : ۳۱ ـ ۳۲ ؛ الاستیعاب ۲ : ۴۶۴ (و درچاپى ، جلد ۳ ، ص۱۱۴۹) ؛ و بنگرید به ، فتح البارى ۲ : ۴۹۵ ؛ البدایة والنهایه ۷ : ۱۰۱
۱۰] .  خَنْزَب ، به معناى پاره گوشت گندیده است النهایة ۲ : ۸۳ (م) .
[۱۱] دلائل النبوّه ۵ : ۳۰۷ ، باب تعلیم النبى عثمان بن اَبى العاص .
[۱۲] .  سوره احزاب ۳۳ آیه ۶۹ .
[۱۳] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۴۵ .
[۱۴] .  سوره انفال ۸ آیه ۹ .
[۱۵] .  سوره قصص ۲۸ آیه ۱۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


شش + = 11

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>