تبرّک به آثار رسول اللّه‏ ص۱ -جایگاه زیارت

تبرّک به آثار رسول اللّه‏ ص۱ -جایگاه زیارت

مى ‏دانیم که انسان زمانى  که چیزى  با شخصى  را دوست مى ‏دارد به سویش اشتیاق مى ‏یابد ، و قلبش شیداى  هر آنچه به محبوب تعلُّق دارد ـ چیزهایى  که اضافه به محبوب است و مربوط به او مى ‏باشد و از آثار اوست ـ مى ‏شود ؛ زیرا آنها عواطفش راانسجام مى ‏بخشد و وجدانش را تحریک مى ‏کند و یادآور کسى  است که دوستش مى ‏دارد ؛ از این رو قلبش را سعادت و نیک‏بختى  فرا مى ‏گیرد و روحش لبریز از سرورو شادمانى  مى ‏شود ، و در نتیجه احساساتش براى  هر چیز وابسته یا منسوب به محبوب ، به هیجان مى ‏آید .در اینجا ـ پس از حُبّ خدا ـ دوستى ‏اى  وجود ندارد که بر مَحَبّت روحى ‏اى  که مسلمانان نسبت به پیامبر اکرم  ص در دل نهفته دارند ، برترى  یابد ؛

محبّت پیامبرشاخه ‏اى  از حُبّ خداى  متعال است ، و حبّ خدا علّت و منبع آن مى ‏باشد ؛ قلب‏هاى مسلمانان بى ‏نهایت شیفته پیامبر است ، آنان هر آنچه را متعلّق به پیامبر یا منسوب به اوست مبارک و میمون مى ‏انگارند .افزون بر این ، تبرُّک جستن به آثار پیامبر  ص عقیده‏اى  اسلامى  استوار و درست است و سنّت صحابه مى ‏باشد ، صحابه بر مشروعیّت آن اجماع کرده ‏اند ، و آثار آنان رادر این زمینه تابعین و تابعینِ تابعین تا به امروز دنبال کرده‏ اند ؛ کسى  که سیره مسلمانان را بررسى  کند این معنا آشکارا در سلوک و رفتار آنان مى ‏یابد .تاریخ به ما مى ‏گوید که هرگاه پیامبر  ص براى  وضو مى ‏رفت ، مسلمانان به جهت تبرُّک جستن به آب وضویش مى ‏شتافتند ، و مى ‏کوشیدند که قطره‏اى  از آن به زمین نیفتد ، و براى  چیدن و جمع آبِ وضوى  پیامبر از هم سبقت مى ‏گرفتند ؛ آنان براى  به دست آوردن مویى  از بدنِ پاکیزه پیامبر از هم پیشى  مى ‏گرفتند ، و آب دهان پیامبر رابراى  شفا یافتن از بیمارى ‏ها به صورت‏هاشان مى ‏مالیدند ، و دو دست شریف رامى ‏بوسیدند ، و بیمارانشان را به امید شفا نزد او مى ‏آوردند ، و در جاهاى  نماز پیامبرمساجد را بنا مى ‏کردند ، و در مسیرى  که پیامبر براى  اقامه نماز مى ‏رفت و مى ‏آمد ،براى  تبرُّک راه مى ‏پیمودند .مالک ـ امام حَرَم مدَنى  ـ سوار بر ناقه ‏اش در مدینه دیده نشد به جهت آنکه مبادا
قدم ناقه بر جاى  قدم رسول خدا  ص واقع شود ، و پیاده راه رفتن را ترجیح مى ‏داد به این امید که قدمش بر جاى  پاى  رسول خدا  ص واقع شود .ابن عمر براى  نماز خواندن در مکان‏هایى  که پیامبر نماز گزارد مشقّت و رنجى  رابه جان پذیرا مى ‏شد که تحمّل آن دشوار است ؛ و نیز او به عصا و انگشتر و ظرف وکاسه و لباس و کفش و شمشیر پیامبر  ص تبرُّک مى ‏جُست[۱] .افزون بر این ، میلیون‏ها مسلمان قبر مطهّر پیامبر  ص و روضه نبوى  مُشرَّف واستوانه ‏هاى  مسجد و منبر و محراب او را ـ در طول صدها سال و در مراحل مختلف تاریخ ـ به عنوان مزار و محلّ تبرّک برگرفته‏ اند ، و این امر در زمان حیات پیامبر  ص جارى  بود .اگر این رفتار با شرع مخالف بود پیامبر  ص آن را نهى  مى ‏کرد ، و نرسیده است که آن حضرت مردم را از آن بازداشته باشد ؛ بلکه بسیارى  از این اَعمال به تأییدِ پیامبرانجام یافت و آن حضرت در برآوردنِ آنها تشویق مى ‏کرد ؛ زیرا این شیوه راه رسیدن به پیامبر  ص بود ، و بابى  از ابواب نزدیکى  جُستن به آفریدگار بزرگ و متعال .و بعد از وفات پیامبر  ص اَحَدى  از مسلماان و عُلَماشان بر اینکه مردم باقى  مانده آثار پیامبر  ص ـ مانند لباس‏هایش و موى  سرش ومکان‏هاى  عبادتش چون غار حراءو جبل ثور و مسجد قبا و مسجد دو قبله ـ را وسائل تبرّک گرفته ‏اند ، اعتراض نکرده ‏اند ؛ و احدى  این اَعمال را خلاف شرع و مُنافى  با عُرف مسلمانان ندانسته است.
لیکن وهابیّون ـ براساس یاوه‏هاى  ابن تیمیّه ـ به مسلمان تهمت شرک و دست یازیدن به بدعت‏ها زده ‏اند و آنان را از راه مستقیم بیرون به شمار آورده ‏اند ، و دست به کار شدند تا مردم را از پیامبر گرامى  اسلام و آثار مبارکش جدا سازند ، و آثار تاریخى
را ـ که جزئى  از میراث فرهنگى  و عقایدى  امّت اسلامى  ـ منهدم سازند و از بین ببرند ، و در این راستا به ادله مختلفِ پوچ دست مى ‏یازند تا پایه ‏هاى  عقاید خطرناکشان رااستوار سازند ؛ و با این کار ، مخالفت با حکم قرآن و سنّت و عقل را در پیش گرفته‏ اند .بسى  جاى  شگفتى  است که بعضى  توسُّل و تَبَرُّک به سیّد پیامبران و اَشرف کائنات را برنمى ‏تابند و این کار را افراط مى ‏دانند در حالى  که ادعا دارند کتاب خدا را تلاوت مى ‏کنند و در آیات آن با تدبُّر مى ‏اندیشند ، با آنکه در قرآن چیزى  وارده شده که ثابت مى ‏کند این امر بر دست کسى  که مرتبه ‏اى  پایین‏تر از پیامبر اسلام دارد جارى  شده است .چگونه طلب و آمرزش از پیامبر  ص و شفاعت خواستن و شفا جستن به او وآثارش ، بدعت و شرک مى ‏باشد در وقتى  که قرآن تصریح مى ‏کند به آمدن بیماران نزدعیساى  پیامبر ، و اینکه آن حضرت به اذن خداى  آنها را شفا مى ‏داد ، بلکه مردگاشان رازنده مى ‏ساخت ، خداى  متعال از زبان عیسى   علیه ‏السلام مى ‏گوید :« وَأُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى  بِإِذْنِ اللَّهِ »[۲] و کور مادرزاد و پیس را شفامى ‏بخشم ، و مردگان را به اذن خدا زنده مى ‏سازم .و شفا خواستن به پیراهن یوسف  علیه ‏السلام :« اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذا فَأَلْقُوهُ عَلَى  وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً … * فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى  وَجهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً »[۳] این پیراهنم را ببرید و بر صورت پدرم اندازید بینامى ‏گردد … پس چون بشیر آمد و آن را بر صورتش افکند [ یعقوب ] بینا شد .هنگامى  که پیراهنى  که یوسف  علیه ‏السلام پوشیده وسیله شفاى  دو چشم پدرش یعقوب  علیه ‏السلام مى ‏شود و بینایى  به چشم او باز مى ‏گردد ، آیا امکان ندارد که آثار مبارک بهترین خلق خدا و اَشرف پیامبرانش مانند این خاصیت را دارا باشد ؟!پیراهن یوسف  علیه‏ السلام سود مى ‏بخشد و آثار پیامبر  ص و قبر او سودمند نمى ‏باشد ؟!خداى  متعال از سبک مغزى ‏ها و غفلت [ در جوار خود ] پناه دهد .بنابراین ، از نظر شرعى  ، تبرُّک جستن مانعى  ندارد ، و از امور مُسَلَّم نزد مسلمانان است ، و سیره مسلمانان در طول تاریخ آن را تأیید کرده است ؛ در اینجا ما نمونه ‏هایى از احادیثى  را مى ‏آوریم که درباره تبرّک به پیامبر  ص در زمان حیات و بعد از وفات اوست .

[ الف ] تبرُّک جستن مردم به پیامبر  ص و شفا خواستن آنان در زمان حیات پیامبر  ص از طریق اهل سنّت

۱ . از انس بن مالک روایت شده که ، رسول خدا  ص هنگامى  که نماز صبح مى ‏خواند خادمان مدینه با ظرف‏هاشان که در آن آب بود مى ‏آمدند ، ظرفى  آورده نمى ‏شد جز اینکه پیامبر دستش را در آن فرو بُرد ؛ بسا در صبح سرد نزد او مى ‏آمدند ،آن حضرت دستش را در آب ظرفشان فرو مى ‏بُرد[۴] .

۲ . از انس نقل شده که گفت : ام سلیم عبداللّه‏ بن ابى  طلحه را آن گاه که زاده شد نزدپیامبر آورد ـ در حالى  که پیامبر عبائى  بر دوش داشت و شترش را قطران [ داروى  ضدجَرب و گرى  ] مى ‏مالید ـ فرمود : تمر با تو هست ؟ چند دانه خرما به او داد . پیامبر آنهارا در دهانش افکند و جوید ، سپس دهان کودکان را باز کرد ، و آنها را در دهانش گذاشت ، کودک مزه مى ‏کرد و مى ‏لیسید ؛ رسول خدا  ص فرمود : انصار تمر را دوست مى ‏دارد [۵] .

۳ . از اسماء نقل شده که او به عبداللّه‏ بن زبیر در مکّه باردار شد ، گفت : در حالى  که ماه‏هاى  حاملگى ‏ام تمام شده بود سوى  مدینه راه افتادم ، در قَباء فرود آمدم و در آنجااو را زادم ؛ سپس او را نزد پیامبر  ص آوردم و در حجره‏ اش گذاشتم ،  آن حضرت خرمایى  خواست آن را جوید و پس از آن در دهان کودک تُف کرد ، از این رو نخستین چیزى  که در شکم او داخل شد آب دهان رسول خدا بود .اسماء مى ‏گوید : سپس خرمایى  را به گردنش انداخت و آن گاه برایش دعا کرد وبرکت خواست ، و او اولین مولودى  بود که در اسلام زاده شد[۶] .

۴ . از سعید بن عثمان بلوى  ، از جَدّه ‏اش روایت شده که مادرش ـ عمره دختر سهل بن رافع ـ برایش حدیث کرد که پدرش به همراه دو صاع تمر زکاتش و دخترش عمره بیرون آمد تا اینکه نزد پیامبر رسید ، دو صاع تمر را ریخت و گفت : اى  رسول خدا ،حاجتى  سوى  تو دارم ! پیامبر  ص فرمود : حاجتت چیست ؟ گفت : اینکه براى  من ودخترم برکت را دعا کنى  ، و به سر دخترم دست بکشى  ، چه فرزندى  جز او ندارم .عمره مى ‏گوید : رسول خدا دستش را بر من نهاد ، به خدا سوگند پس از آن گویا خنکى  دست رسول خدا بر کبدم هست[۷] .

۵ . حنظله مى ‏گوید : پدرم مرا نزدیک پیامبر  ص بُرد ، گفت : برایم پسرانى  است که بر صورتشان موى  روییده است و کم‏سال تر از آن ، و این فرزند کوچک‏ترین آنهاست ، برایش دعا کن .پیامبر  ص به سر او دست کشید گفت : خدا دهانت را برکت دهد یا دهانش برکت داده شده است .ذَیّال مى ‏گوید : حنظله را دیدم که انسانى  که صورتش وَرَم کرده بود یا حیوانى  که پستانش متورّم بود نزدش آورده مى ‏شد ، او به دستش تُف مى ‏کرد و مى ‏گفت : «بسم اللّه‏» ، و دستش را بر سرش مى ‏گذاشت و مى ‏گفت : بر جاى  کف [ دست ] رسول خدا ،پس از آن دستش را بر آن [ صورت انسان یا سینه حیوان ] مى ‏کشید .ذیّال مى ‏گوید : در پى  آن ، وَرَم از بین رفت[۸] .

۶ . از انس بن مالک نقل شده که گفت : چون رسول خدا  ص رَمى  جَمَره کرد وقربانى ‏اش را ذبح نمود و اقدام به تراشیدن سر کرد ، نیمه راست سرش را به دست حالِق[۹] داد و او تراشید ، پیامبر ابو طلحه انصارى  را فراخواند و آن را به او داد ، آن گاه نیمه چپ سرش را به وى  داد و گفت بتراش ، وى  آن را تراشید ؛ پیامبر آن موها را[ نیز ] به ابو طلحه داد و گفت : بین مردم آنها را تقسیم کن[۱۰] .

۷ . از محمّد بن سیرین از انس نقل شده که گفت : چون رسول خدا  ص سرش را به منى  تراشید [ موى  ] نیمه راست سرش با دستش گرفت ، چون فارغ شد [ موها را ] به من داد و گفت : اى  انس ، با این سوى  اُمّ سلیم رهسپار شو ! پس چون مردم دیدند پیامبر آن را به اُمّ سلیم اختصاص داد در [ موى  ] نیمه دیگر سر برهم سبقت گرفتند ،چیزى  از آن را این شخص مى ‏گرفت و چیزى  را شخص دیگر .محمّد مى ‏گوید : این حدیث را براى  عُبیده سلمانى  بیان کردم ، او گفت : اگر یک موى  پیامبر نزد من باشد ، پیش من از هر زرد و سفیدى  [ طلا و نقره‏اى  ] که روى  زمین و درون آن هست ، پسندیده ‏تر است[۱۱] .

۸ . از انس روایت شده که گفت : پیامبر  ص را در حالى  دیدم که حَلاّق [ سلمانى  ،سرتراش ] مویش را مى ‏تراشید واصحابش او را در میان گرفته بودند ، نمى ‏خواستندمویى  از آن حضرت بیفتد مگر در دست یکى  از آنها[۱۲] .

۹ . از اسماء دختر یزید بن سکن … روایت شده که ، گفتم : اى  رسول خدا ، بلکه آن را بگیر و از آن بنوش ، آن گاه از دستت آن را به من ده ؛ پیامبر از آن آشامید سپس آن رابه من داد .اسماء مى ‏گوید : پس نشستم و آن را بر زانویم نهادم ، آن گاه آن را [ لبه ظرف را ] درلبانم دور مى ‏دادم تا لبم به جاى  شرب پیامبر اصابت کند ..[۱۳] .

۱۰ . ابو ایّوب انصارى  براى  پیامبر  ص طعامى  ساخت ، هنگامى  که [ ظرف ] آن سویش آورده شد از جاى  انگشتان پیامبر پرسید ، و انگشتان خود را در آن مواضع مى ‏گذاشت [۱۴] .

۱۱ . از سهل بن سعد روایت شده که رسول خدا  ص روز [ جنگ ] خیبر فرمود :«این پرچم را [ فردا ] به دست مردى  مى ‏دهم که خدا به دستان او فتح و پیروزى  پدیدمى ‏آورد ، خدا و رسولش را دوست مى ‏دارد ، و خدا و رسولش او را دوست مى ‏دارند» .سهل مى ‏گوید : مردم آن شب مضطرب بودند که پرچم به کدامشان داده مى ‏شود !چون صبح شد نزد رسول خدا  ص آمدند ، همه‏شان امیدوار بودند که پرچم به آنها داده شود ! پیامبر  ص فرمود : على  بن ابى  طالب کجاست ؟ گفتند : اى  رسول خدا ، اواز درد چشم مى ‏نالد . فرمود : کسى  را نزد او بفرستند ، پس او را آوردند ؛ رسول خدا  ص در دو چشم او تُف نمود و برایش دعا کرد ، وى  چنان بهبود یافت که گویادردى  در وجودش نبود ، آن گاه پیامبر  ص رایت را به او داد[۱۵] .

۱۲ . از سلیمان بن عمرو بن اَحْوَص اَزْدِى  روایت شده که گفت : مادرم برایم حدیث کرد که او رسول خدا  ص را دید که در میان وادى  ، جمره عقبه را رَمْى مى ‏کرد … زنى  با فرزند پسرش نزد او آمد و گفت : اى  رسول خدا ، این پسرم بى ‏عقل[ دیوانه ] است دعا کن خدا شفایش دهد ! پیامبر  ص فرمود : آبى  برایم بیاور . آن زن درظرف سنگى  آبى  آورد. پیامبر  ص در آن‏آب تُف انداخت و صورتش را شست ، سپس در آن دعا خواند ، آن گاه گفت : برو او را در آن بشوى  و از خداى  بزرگ شفا بخواه .به آن زن گفتم : اندکى  از آن آب براى  این پسرم بده ، پس با انگشتانم کمى  از آن راگرفتم و به فرقِ سر پسرم مالیدم ، او از نیک‏ترین مردمان شد .از آن زن ، پس از آنکه دستور پیامبر را درباره فرزندش بجا آورد ، پرسیدم ، گفت :به نیکوترین وجه بهبود یافت[۱۶] .

۱۳ . به من خبر داد ابو عُبَید نحوى  که عامر بن کریز پسرش را ـ که ۵ یا ۶ ساله بود ـ نزد پیامبر  ص آورد ، پیامبر در دهان آن طفل تف انداخت ، او آب دهان پیامبر راقورت مى ‏داد و مزه مى ‏کرد . پیامبر  ص فرمود : این پسرت آب داده شده است !راوى  مى ‏گوید : گفته مى ‏شد : اگر عبداللّه‏ به سنگى  بزند ، به برکت آب دهان پیامبر ،از آن سنگ آب بیرون مى ‏آید[۱۷] .

۱۴ . … پیامبر  ص على  را امر کرد که او را به مدینه برساند ؛ على  ـ بعد از آنکه اهلش را سوى  او بیرون آورد ـ در طلب او برآمد ، شب‏ها راه مى ‏رفت و روزها مخفى  مى ‏شدتا اینکه به مدینه رسید ؛ چون خبر آمدن او را پیامبر دریافت ، فرمود : على  را نزدم فراخوانید ! گفتند : اى  رسول خدا ، نمى ‏تواند راه برود ، از این رو پیامبر  ص نزد على آمد ، آن گاه که على  را دید در آغوش گرفت و براى  پاهاى  ورم کرده و مجروح اودلسوزانه گریست ، سپس در دستانش تُف کرد و آنها را به پاهاى  على  کشید و از خدابرایش عافیت خواست .على  دیگر از درد پا ننالید تا اینکه به شهادت رسید[۱۸] .

۱۵ . از اُبَى ّ بن عبّاس بن سهل بن سعد ، از پدرش روایت شده که گفت : شنیدم عدّه‏ اى  از اصحاب پیامبر  ص ـ که در میانشان ابو اُسید و ابو حُمید و ابى  سَهل بن سعد بود ـ مى ‏گفتند : رسول خدا  ص کنار چاه «بُضاعة»[۱۹] آمد ، در دَلو وضو گرفت و آن رابه چاه بازگرداند ، بار دیگر در دَلو آب دهان انداخت و از آبِ آن آشامید ؛ و هنگامى  که در عهد پیامبر کسى  بیمار مى ‏شد ، مى ‏فرمود با آبِ «بُضاعه» او را بشویید ، او را با آن آب مى ‏شستند ، چنان بود که گویا از بند رها مى ‏شد[۲۰] .

۱۶ . عروة بن مسعود ثقفى  مى ‏گوید : به خدا سوگند ، رسول خدا  ص آب دهان نینداخت مگر اینکه در کف مردى  از آنان واقع شد ، وى  آن را به صورت و پوستش مى ‏مالید ؛ آن گاه که پیامبر ص امر مى ‏کرد براى  امتثال امرش مى ‏شتافتند ،هنگامى  که وضو مى ‏گرفت ، نزدک بود براى  [ استفاده از آب غساله ] وضوى  او یک دیگر رابکشند ، و هرگاه نزد او سخن مى ‏گفتند ، صداهاشان را پایین مى ‏آوردند ، و براى تعظیم او به سویش تیز نمى ‏نگریستند[۲۱] .

۱۷ . از جعد روایت شده که گفت : شنیدم سائب بن یزید مى ‏گفت : خاله ‏ام مرا پیش پیامبر  ص بُرد ، گفت : اى  رسول خدا ، پسر خواهرم دردمند است ! آن حضرت به سرم دست کشید و برایم از خدا برکت خواست ، سپس وضو گرفت ، از [ آب ] وضویش آشامیدم ، آن گاه پشت سرش ایستادم ، دیدم ، دیدم خاتم نبوّت میان دو شانه ‏اش چون تخم کبک بود[۲۲] .

۱۸ . از عون بن ابى  جحیفه ، از پدرش روایت شده که گفت : گنبدى  سرخ از ادم براى  رسول خدا دیدم ، و بلال را که آب وضو را بیرون آورد تا بریزد ، مردم مبادرت به آن کردند ؛ هرکه از آن چیزى  مى ‏ستاند آن را به خود مى ‏مالید و هرکه چیزى  نمى ‏یافت از ترى  دست همراهش مى ‏گرفت ..[۲۳] .

۱۹ . ثابت از أنس بن مالک نقل کرده که گفت : پیامبر  ص بر ما درآمد و نزد ماخواب قیلوله کرد و عرق نمود ، مادرم قاروره ‏اى  را آورد و عرق او را در آن مى ‏ریخت ؛ پیامبر  ص بیدار شد و گفت : اى اُمّ سلیم ، این چه کارى  است که مى ‏کنى  ؟مادرم گفت : عرق تو را در ظرف عطرمان قرار مى ‏دهیم در حالى  که آن از خوشبوترین عطرهاست[۲۴] .

۲۰ . جابر بن یزید بن أسود سوائى  از پدرش روایت کرده است که او نماز صبح رابا پیامبر  ص گزارد … مى ‏گوید : مردم سوى  رسول خدا  ص حرکت کردند و من هم با ایشان به راه افتادم ، و در آن روز من جوان‏ترین مردان و چالاک‏ترین آنها بودم ؛ از میان شلوغى  و ازدحام مردم خود را به رسول خدا رساندم و دستش را گرفتم و آن را برصورت یا سینه ‏ام گذاردم ، پس چیزى  خوشبوتر و خنک‏تر از دست رسول خدا  ص نیافتم ، و او در آن روز در مسجد خیف بود .در حدیث دیگر آمده است که گفت : مردم با خروش و هیجان دستش را مى ‏گرفتندو آن را به صورت‏هاشان مى ‏مالیدند ؛ من [ نیز ] دست پیامبر را گرفتم و آن را به صورتم مالیدم ، در این هنگام آن را خنک‏تر از یخ و خوشبوتر از بوى  مشک یافتم[۲۵] .

۲۱ . از ابى  جحیفه نقل شده که … سپس مردم برخاستند ، دست پیامبر  ص رامى ‏گرفتند و آن را به صورت‏هاشان مى ‏مالیدند ، من دستش را گرفتم و به صورتم گذاشتم ؛ در این هنگام آن سردتر از برف و خوشبوتر از بوى  مشک بود[۲۶] .

۲۲ . ام أبان ، دختر وازع بن زارع ، از جدّش زارع ـ که در گروه عبدالقیس بود ـ مى ‏گوید : چون به مدینه آمدیم از مرکب‏هامان پیاده مى ‏شدیم و دست و پاى  پیامبر  ص را مى ‏بوسیدیم[۲۷] .

۲۳ . از نافع ، از ابن عمر روایت شده که وى  هر مکانى  را که پیامبر در آن نماز گزارد مى ‏جُست ، حتّى  پیامبر  ص زیر درختى  فرود آمد ، ابن عمر آن درخت را سرکشى  مى ‏کرد و به پاى  آن آب مى ‏ریخت تا خشک نشود[۲۸] .

۲۴ . از زبیر بن بکّار نقل شده که ، عبداللّه‏ بن عمر آنچه را از رسول خدا  ص مى ‏شنید از یاد نمى ‏برد و حفظ مى ‏کرد ، و اگر پیش پیامبر حضور نداشت از کسانى  که حاضر بودند سخن و فعل رسول خدا را جویا مى ‏شد ؛ وى  آثار پیامبر را در هر مسجدى  که به آن گذشته و در آن نماز گزارده بود مى ‏جُست ، و مرکبش را به هر راهى  که رسول خدا به آن گذشته بود مى ‏راند !در این زمینه از او سؤال شد ، مى ‏گفت : قصدم آن است که ، سُم‏هاى  راحله ‏ام بربعضى  از جاهاى  سُم راحله رسول خدا  ص واقع شود !وى  در حجة الوداع همراه پیامبر بود و با او در موقف به عرفه ایستاد ؛ از این رو هروقت حج مى ‏گزارد در آنجا مى ‏ایستاد ؛ ابن عمر کثیر الحجّ بود و در هر سال حج از اوفوت نمى ‏شد[۲۹] .

۲۵ . از نافع روایت شده که گفت : اگر ابن عمر را بنگرى  که آثار رسول خدا  ص رامى ‏جوید ، مى ‏گویى  این [ شخص ] مجنون است[۳۰] .

۲۶ . از نافع نقل شده که گفت : ابن عمر را [ سوار ] بر ناقه ‏اى  دیدم هنگامى  که سوى قبور شهدا مى ‏رفت و آن را به این طرف و آن طرف مى ‏راند ، در این زمینه از اوپرسیدند ، گفت : من رسول خدا را [ سوار ] بر ناقه ‏اش در این راه دیدم ، [ با خود ]گفتم : شاید سُم [ ناقه ] من بر جاى  سُم [ ناقه ] او واقع شد[۳۱] .

۲۷ . از عِتْبان بن مالک سالمى  نقل شده که گفت : نزد رسول خدا  ص آمدم و گفتم :اى  رسول خدا ، بینایى ‏ام ضعیف شده است ؛ سیل مى ‏آید و میان آن و مسجد قومم حائل مى ‏شود و گذشتن از آن بر من دشوار مى ‏باشد ، اگر مى ‏پسندى  که نزد من آیى  و در خانه ‏ام نماز گزارى  تا آن مکان را به عنوان «مُصَلّى » برگیرم ، این کار را بکن .پیامبر  ص فرمود : «این کار را مى ‏کنم» .از این رو رسول خدا  ص و ابوبکر ، صبح‏دم پس از آنکه [ روشنى  ] روز شدّت یافت آمد و اذن خواست ، اجازه‏اش دادم ؛ پیامبر  ص [ وارد شد ] و پیش از آنکه بنشیند گفت : «دوست دارى  کجاى  خانه ‏ات نماز گزارم ؟» به مکانى  که دوست داشتم
اشاره کردم . پس پیامبر  ص [ براى  نماز ] ایستاد و ما پشت سر او صف بستیم ، وى  با مادو رکعت نماز گزارد ؛ آن گاه او را براى  خَزِیرَه ـ خوراکى  از گوشت که مى ‏پزند و درآرد مى ‏گذارند ـ که برایشان فراهم کرده بودم ، نگه داشتم[۳۲] .

۲۸ . از محمّد بن جابر از جدّش روایت شده که … گفتم : اى  رسول خدا ، قطعه ‏اى از پیراهنت را بده که به آن انس گیرم ، پیامبر  ص یقه پیراهنش را به من داد .محمّد بن جابر مى ‏گوید : پدرم برایم حدیث کرد که آن یاخه نزد ما بود ، براى مریض آن را به آب مى ‏زدیم و به آن شفا مى ‏خواستیم[۳۳] .

۲۹ . از سَهْل  قدس ‏سره نقل شده که زنى  با بُرده ‏اى  که حاشیه آن بافته شده بود نزدپیامبر  ص آمد ([ سهل ] پرسید : آیا مى ‏دانید بُردَه چیست ؟ پاسخ دادند : ردایى  است بزرگ . گفت : آرى ) . گفت : این را به دست خود بافتم ، آوردم تا بر تو بپوشانم .پیامبر  ص در حالى  که به آن نیازمند بود آن را گرفت ؛ پس سوى  ما بیرون آمد در حالى که آن جامعه او را در برگرفته بود . به نظر کسى  آن رداء دل‏پسند آمد و گفت : مرا به آن بپوشان ، چقدر زیباست ! قوم گفتند : سخن نابجا گفتى  ، پیامبر نیاز داشت و آن راپوشید ، آن گاه تو از او درخواست کردى  با آنکه مى ‏دانى  او خواسته‏اى  را رد نمى ‏کند ؟گفت : به خدا سوگند ، از او نخواستم براى  اینکه آن را بپوشم ، تنها خواستم که آن کفنم باشد ! سَهْل مى ‏گوید : آن جامعه کفن او شد[۳۴] .در اینجا عده ‏اى  از روایات هست که به مسئله تبرُّک و اعجاز در شخص پیامبرگرامى  اشاره مى ‏کند ، نمونه ‏هایى  از آنها را مى ‏آوریم :

۱ . رسول خدا  ص به دورترین نقطه حُدَیبیّه فرود آمد ، بر آب اندکى  که هرچه ازآن جمع مى ‏شد مردم برمى ‏گرفتند ، و پس از اندکى  درنگ همه آب را کشیدند و ازتشنگى  سوى  پیامبر نالیدند . پیامبر  ص تیرى  از تیرکش خود بیرون آورد ، آن گاه امرکر دکه آن را در آن [ چاه ] افکنند ؛ به خدا سوگند ، لشکر پیوسته از آن سیراب مى ‏شد تا اینکه از آنجا رفتند[۳۵] .

۲ . از زیاد بن حارث صدائى  روایت شده است که … گفتند : اى  رسول خدا ، براى ما چاهى  است که در زمستان پر آب بود و نیازمان را بر مى ‏آوَرْد و بر آن گرد مى ‏آمدیم وهنگامى  که تابستان مى ‏گشت آبش کم مى ‏شد و ما به آب‏هاى  اطرافمان پراکنده مى ‏شدیم ، و اکنون توانایى  نداریم که به این سو و آن سو رویم ، هرکه در حول واطراف ماست [ با ما ] دشمن مى ‏باشد ، از خدا بخواه که آب ما را وسعت بخشد و زیادکند .پیامبر  ص هفت دانه ریگ خواست و آنها را در کف دستش گرداند ، سپس فرمود :«به آن بنگرید ، آن گاه یکى  یکى  آن را [ در چاه ] بیندازید و نام خدا را ببرید»، پس ازاین کار آنان نمى ‏توانستند به قعر آن چاه نگاه کنند[۳۶] .

[۱] .  نگاه کنید به ، تاریخ مدینه دمشق ۳۱ : ۱۲۱ .
[۲] .  آل عمران : ۴۹ .
[۳] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۹۳ و۹۶ .
[۴] .  صحیح مسلم ۷ : ۷۹ ؛ مسند احمد ۳ : ۱۳۷ ؛ مصابیح السنّه ۴ : ۵۴ ، رقم ۴۵۲۷ ؛ نظم دررالسمطین : ۶۱ ؛ البدایة والنهایة ۶ : ۲۸ ؛ شرح صحیح مسلم نووى  : ۱۷۱۰ (باب قرب النبى   صمن الناس وتبرّکهم به) و در صفحه ۱۷۱۱ مى ‏گوید : و پاسخ گفتن پیامبر کسى  را که حاجتى  ازاو مى خواست یا تبرّک به لَمس دستش و فرو بردن آن در آب ـ آن گونه که ذکر کرده‏اند ـ و در این امر تبرّک به آثار صالحان نهفته است و بیان آنچه صحابه بر آن بودند ؛ از تبرّک به آثار پیامبر  ص و تبرّک جستن آنها به واردکرد پیامبر دستش را در ظرف و تبرّک جستن آنها به موى  گرامى  پیامبر و اِکرام آنان او را که واقع شود چیزى  از آن حضرت در دست کسى  که سویش سبقت گیرد .
[۵] .  مسند احمد ۳ : ۲۱۲ ؛ المعجم الکبیر ۲۵ : ۱۱۷ ، رقم ۲۸۸ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۲۶۱ ؛ الإصابه ۳ :۶۰ ، رقم ۶۱۷۸ .
[۶] .  مسند احمد ۶ : ۳۴۷ ؛ صحیح بخارى  ۵ : ۷۹ با اختصار ؛ تاریخ مدینه دمشق ۲۸ : ۱۵۲ و۱۵۴ ؛الإصابه ۲ : ۳۰۹ ، رقم ۴۶۸۲ ؛ کنز العمّال ۱۳ : ۴۷۲ ، رقم ۳۷۲۳ ؛ البدایة والنهایة ۳ : ۲۸۲ ؛ اسد الغابه ۳ : ۲۴۲ ، رقم ۲۹۴۷
[۷] .  المعجم الکبیر ۲۴ : ۳۴۰ ، رقم ۸۴۹ ؛ اُسُد الغابه ۷ : ۲۰۷ ، رقم ۷۱۳۶ ؛ الإصابه ۴ : ۳۶۹ ، رقم ۷۷۸ .
[۸] .  مسند احمد ۵ : ۶۸ ؛ التاریخ الکبیر بخارى  ۳ : ۳۷ ؛ المعجم الکبیر ۴ : ۶ ، رقم ۳۴۷۷ و صفحه۱۳، رقم ۳۵۰۱ ؛ دلائل النبوّه ۶ : ۲۱۴ ـ ۲۱۵ ؛ اُسُد الغابه ۲ : ۶۴ ، رقم ۱۲۷۹ ؛ مجمع الزوائد ۴ : ۲۱۰٫
[۹] .  حالِق : سرتراش ، سترنده مو .
[۱۰] .  صحیح مسلم ۴ : ۸۲ ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۵۴ ؛ سنن ترمذى  ۳ : ۲۵۵ ، رقم ۹۱۲ ترمذى  مى ‏گوید :این حدیث حسن و صحیح است ؛ تلخیص الحبیر ۲ : ۲۵۸ ، رقم ۱۰۵۵ ؛ السنن الکبرى  ۱ : ۳۸ ، رقم ۸۹ ، و جلد ۷ : ۲۹۵ ، رقم ۹۶۶۸ ؛ المستدرک حاکم ۱ : ۶۴۷ ، رقم ۱۷۳۴ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۱۹ : ۴۱۳ ، رقم ۴۵۲۹ ؛ در سیر أعلام النبلاء ۱۳ : ۴۵۶ ، مانند این حدیث آمده است ، و مى ‏گوید : «دریغا و افسوس بر بوسیدن مویى  از آن» .
[۱۱] .  مسند احمد ۳ : ۲۵۶ ؛ السنن الکبرى  ۳ : ۴۴۰ ، رقم ۴۳۳۴ ؛ طبقات ابن سعد ۲ : ۴۰۳ ؛ سیر أعلام النبلاء ۴ : ۴۲ ، رقم ۹ ؛ در این مأخذ آمده است : «مى ‏گویم : این قول از عُبَیده معیار کمال حُبّ است که یک موى  پیامبر را بر هر طلا و نقره‏اى  که در دست مردم است برمى ‏گزیند ، و مثل این سخن را این امام پنجاه سال بعد از پیامبر بر زبان مى ‏آورد ؛ ما چه بگوییم اگر در زمان حاضر به اِسناد ثابت ، بعضى  از موى  آن حضرت را بیابیم ، یا بند نعل او را یا تراشه ‏هاى  ناخن یا تکه ‏هایى  از ظرفى  که در آن آشامیده ؟! اگر شخصى  ثروتمندبیشتر اموالش را بذل و هزینه کند تا چیزى  از آن را به دست آورد ، آیا او را اسراف‏کار یا سفیه مى ‏شمارى  ؟! البته که نه» .
[۱۲] .  مسند احمد ۳ : ۱۳۳ و۱۳۷ ؛ صحیح مسلم ۷ : ۷۹ ؛ طبقات ابن سعد ۱ : ۴۷۴ ؛ السنن الکبرى  ۱۰ :۲۱۲ ، رقم ۱۳۶۹۷ ؛ سیر اعلام النبلاء ۷ : ۴۱۷ ؛ السیرة النبویّه ابن کثیر ۴ : ۱۴۰ .
[۱۳] .  مسند احمد ۶ : ۴۵۸ ؛ المعجم الکبیر ۲۳ : ۲۶ ، رقم ۶۳ ؛ (در این مأخذ آمده است که : ظرف رادور مى ‏دادم تا به جاى  شُرب رسول خدا برخورم) ، و جلد ۲۴ : ۱۷۲ ، رقم ۴۳۴ (در این جلد آمده است : جاهاى  لبان رسول خدا را مى ‏جستم) ؛ مجمع الزوائد ۴ : ۵۰ .
[۱۴] .  صحیح مسلم ۶ : ۱۲۷ ؛ البدایة والنهایه ۳ : ۲۴۶ ؛ السیرة النبویّه ابن کثیر ۲ : ۱۲۲ ؛ کنز العمّال۱۵ : ۴۴۲ ، رقم ۴۱۷۵۴ ؛ در این مأخذ آمده است : «ما خوراکى  [ براى پیامبر ] فراهم مى ‏آوریم ، هنگامى  که باقى  مانده آن به ما ردّ مى ‏شد ، به جاى  انگشتان آن حضرت رو مى ‏آوردیم و به قصد برکت از آنجا مى ‏خوردیم» .
[۱۵] .  صحیح مسلم ۷ : ۱۲۱ باب فضائل على  ؛ مسند احمد ۵ : ۳۳۳) ؛ صحیح بخارى  ۴ : ۷۳ ، و جلد۵ : ۱۷۱ ؛ السنن الکبرى  ۱۰ : ۵۷ ، رقم ۱۳۳۳۳ ، و جلد ۱۳ : ۴۱۸ ، رقم ۱۸۷۳۹ ، و صفحه ۴۶۸ ، رقم ۱۸۸۵۴ ؛ شواهد التنزیل ۲ : ۳۶ ، رقم ۶۵۶ ؛ المعجم الکبیر ۶ : ۱۵۲ ، رقم ۵۸۱۸ ، و صفحه ۱۶۷ ، رقم ۵۸۷۷ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۴۲ : ۸۶ ـ ۸۸ ، رقم ۸۴۲۸ ـ ۸۴۳۳ ؛ البدایة و النهایه ۷ : ۳۷۲ ـ ۳۷۳ ؛ الإصابه ۲ : ۵۰۸ ، رقم ۵۶۸۸ ؛ ذخائر العقبى  : ۷۲ ـ ۷۳ .
[۱۶] .  مسند احمد ۶ : ۳۷۹ ؛ مجمع الزوائد ۹ : ۳ ؛ طبقات ابن سعد ۸ : ۳۰۶ .
[۱۷] .  دلائل النبوّه ۶ : ۲۲۵ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۲۹ : ۲۵۲ ـ ۲۵۳ ؛ اُسُد الغابه ۳ : ۲۸۸ ، رقم ۳۰۳۱ .
[۱۸] .  تاریخ مدینه دمشق ۴۲ : ۶۸ ؛ اُسُد الغابه ۴ : ۹۶ .
[۱۹] .  «بُضاعة» ـ که بعضى  آن را «بِضاعة» خوانده ‏اند ـ دار بنى  ساعده است در مدینه و چاه آن معروف مى ‏باشد معجم البلدان ۱ : ۴۴۲ .
[۲۰] .  طبقات ابن سعد ۱ : ۳۴۶ ؛ سُبُل الهُدى  والرشاد ۷ : ۲۲۵ ، وجلد ۱۰ : ۴۱ ؛ معجم البلدان ۱ : ۴۴۲ .
[۲۱] .  مسند احمد ۴ : ۳۲۹ ـ ۳۳۰ ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۷۰ ؛ تاریخ طبرى  ۲ : ۲۷۵ ؛ المعجم الکبیر ۲۰ :۱۲ ؛ السنن الکبرى  ۱۴ : ۷۹ ، رقم ۱۹۳۲۱ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۵۷ : ۲۲۷ ؛ البدایة والنهایة ۴ : ۱۹۹ ؛ الدرّ المنثور ۶ : ۷۷ ؛ نیل الأوطار ۸ : ۳۳ .
[۲۲] .  صحیح بخارى  ۱ : ۵۹ و جلد ۴ : ۲۲۷ و جلد ۸ : ۹۴ ؛ صحیح مسلم ۷ : ۸۶ ؛ المعجم الکبیر ۷ : ۱۵۶رقم ۶۶۸۰ ، و صفحه ۱۵۷ رقم ۶۶۸۲ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۲۰ : ۱۱۳ ؛ البدایة والنهایه ۶ : ۳۰ ؛ اُسُد الغابه ۲ : ۳۲۱ ، رقم ۱۹۲۶ ؛ نیل الأوطار ۱ : ۱۹ .
[۲۳] .  مسند احمد ۴ : ۳۰۸ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۵۶ ؛ سنن نسائى  ۱ : ۸۷ ؛ المعجم الکبیر ۲۲ : ۱۱۴ ، رقم۲۸۸ وصفحه ۱۲۰ رقم ۳۰۷ (در این مأخذ آمده است : آن گاه مردم به زیادى  [ آب ] وضوى  پیامبر از شارب و … مبادرت کردند) ، و صفحه ۱۲۱ ، رقم ۳۱۱ ؛ المنهاج (شرح صحیح مسلم) : ۴۸۹ ، رقم ۲۵۰ (نَووى  مى ‏گوید : در این کار [ استحباب ] تبرّک به آثار صالحین است و استعمال زیادى  آب وضو و طعام و آشامیدنى  و لباسشان) .
[۲۴] .  مسند احمد ۳ : ۱۳۶ ، و همچنین صفحه ۲۲۱ و۲۲۶ که در آنها آمده است : «با پارچه عرق پیامبررا خشک مى ‏کرد و آن را در قواریرش مى ‏فشرد ، پیامبر  ص ترسناک از خواب پرید و گفت : اى  امّ سلیم ، چه مى ‏کنى  ؟ گفت : اى  رسول خدا ، برکت براى  کودکانمان مى ‏طلبیم ! پیامبر  ص فرمود : به شیوه درست دست یازیدى  ؛ صحیح مسلم ۷ : ۸۱ ـ ۸۲ ؛ المعجم الکبیر ۲۵ : ۱۱۹ ، رقم ۲۸۹ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۱۹ : ۳۴۲ ؛ نظم درر السمطین : ۵۷ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۹ : ۳۵۹ ؛ البدایة والنهایه ۶ : ۲۹ .
[۲۵] .  مسند احمد ۴ : ۱۶۱ ؛ التاریخ الکبیر ۸ : ۱۹۹ ، رقم ۳۱۵۴ ؛ سنن دارمى  ۱ : ۲۲۶ ، رقم ۱۳۶۹ ؛المعجم الکبیر ۲۲ : ۲۳۶ ، رقم ۶۱۹ ؛ کنز العمّال ۱۲ : ۳۸۱ ، رقم ۳۵۴۰۳ (در این مأخذ آمده است : دست پیامبر را به سینه‏ ام نهادم ، خنکى  آن را در پشتم حس کردم ؛ هرگز بویى  خوشبوتر از دست او نبوییدم ؛ دست او خنک‏تر از یخ بود) ؛ مجمع الزوائد ۸ : ۲۸۳ ؛ البدایة والنهایه ۶ : ۲۸ ؛ نیل الأوطار ۲ : ۳۱۳ ، رقم ۴ (هیثمى  مى ‏گوید : این حدیث مشروعیّت تبرّک جستن به لمس اصل فضل را مى ‏رساند ؛ زیرا پیامبر  ص آن را تقریر کرد) ؛ المعجم الصغیر ۱ : ۲۱۷ .
[۲۶] .  مسند احمد ۴ : ۳۰۹ ؛ صحیح بخارى  ۴ : ۲۲۹ ؛ المعجم الکبیر ۲۲ : ۱۱۵ ، رقم ۲۹۴ ؛ البدایة والنهایه ۵ : ۱۸۶ و جلد ۶ : ۲۸ ؛ السیرة النبویه ابن کثیر ۴ : ۱۰۷ ؛ نیل الأوطار ۲ : ۳۱۴ ، رقم ۵ .
[۲۷] .  سنن ابى  داود ۴ : ۳۵۷ ، رقم ۵۲۲۵ ؛ المعجم الکبیر ۵ : ۲۷۵ ، رقم ۵۳۱۳ ؛ السنن الکُبرى۱۰ :۲۸۶ ، رقم ۱۳۸۸۳ .
[۲۸] .  تاریخ مدینه دمشق ۳۱ : ۱۲۱ ؛ السنن الکبرى  ۸ : ۴۳ ، رقم ۱۰۴۰۴ ؛ کنز العمّال ۱۳ : ۴۷۸ ، رقم۳۷۲۵۵ ؛ سیر أعلام النبلاء ۳ : ۲۱۳ ؛ أُسُد الغابه ۳ : ۳۴۱ ؛ البدایة والنهایه ۹ : ۸ .
[۲۹] .  تاریخ مدینه دمشق ۳۱ : ۱۳۱ ؛ تاریخ بغداد ۱ : ۱۸۳ ، رقم ۱۳ ؛ الإصابه ۲ : ۳۴۹ .
[۳۰] .  المستدرک حاکم ۳ : ۶۴۷ ، رقم ۶۳۷۶ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۳۱ : ۱۲۰ ؛ سیر أعلام النبلاء ۳ :۲۱۳ ؛ حلیة الأولیاء ۱ : ۳۸۳ ، رقم ۱۰۸۹ ؛ المُوَطَّأ ۲ : ۱۰۷ .
[۳۱] .  السنن الکبرى  ۸ : ۵۳ ، رقم ۱۰۴۳۶ .
[۳۲] .  سنن ابن ماجه ۱ : ۲۴۹ ، رقم ۷۵۴ ؛ صحیح بخارى  ۱ : ۱۷۵ ؛ صحیح مسلم ۲ : ۱۲۶ ؛ المعجم الکبیر ۱۸ : ۲۸ ـ ۳۴ ، رقم ۴۷ ـ ۵۵ ؛ تاریخ المدینه ابن شبّه ۱ : ۷۱ ؛ السنن الکبرى  ۴ : ۲۴۸ ، رقم ۵۲۶۰ ، و جلد ۱۵ : ۱۱۳ ، رقم ۲۰۹۷۴ .
[۳۳] .  الکامل ابن عُدَى  ۶ : ۱۵۳ .
[۳۴] .  صحیح بخارى  ۲ : ۹۸ ؛ مسند احمد ۵ : ۳۳۳ ؛ السنن الکبرى  ۵ : ۲۷۱ ، رقم ۶۷۹۹ ؛ سنن ابن ماجه
۲ : ۱۱۷۷ ، رقم ۳۵۵۵ ؛ المعجم الکبیر ۶ : ۱۶۹ ، رقم ۵۸۸۷ ؛ طبقات ابن سعد ۱ : ۳۱۰ ؛ ریاض الصالحین : ۱۸۳ ، رقم ۵۶۶ .
[۳۵] .  صحیح بخارى  ۳ : ۲۵۲ ـ ۲۵۳ ؛ مسند احمد ۴ : ۳۲۹ ؛ المعجم الکبیر ۲۰ : ۱۰ ، رقم ۱۳ ؛ السیرةالنبویّه ابن هشام ۳ : ۳۲۴ ؛ دلائل النبوّه (بیهقى ) ۴ : ۱۱۲ و۱۱۴ ؛ السنن الکبرى  ۱۴ : ۷۷ ، رقم ۱۹۳۲۱ ؛ تاریخ الطبرى  ۲ : ۲۷۴ ؛ البدایة والنهایه ۴ : ۱۹۸ ، و جلد ۶ : ۱۰۶ ؛ الدرّ المنثور ۶ : ۷۶ ؛ نیل الأوطار ۸ : ۳۱ .
[۳۶] .  المعجم الکبیر ۵ : ۲۶۲ ، رقم ۵۲۸۵ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۳۴ : ۳۴۷ ؛ البدایة والنهایه ۵ : ۹۸ وجلد۶ : ۱۱۰ ؛ دلائل النبوّه ۵ : ۳۵۷ ؛ تهذیب الکمال ۶ : ۳۶۴ ؛ کنز العمّال ۱۳ : ۴۰۲ ، رقم ۳۷۰۷۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ هفت = 15

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>