نشانه‏ ها و روش‏ ها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

نشانه‏ ها و روش‏ ها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

با مراجعه به زندگى ‏نامه ابن عربى  ، مى ‏توان دریافت که مکتب وى  از مکتب شیعه و تشیّع (و از هر آنچه اهل بیت بیان داشته‏ اند) جداست و نشانه‏ هاى  تسنّن عمیق در عرصه‏ هاى  مختلفى  که وى  در آنها سخن مى ‏راند ، بر وى  آشکارمى ‏باشد .ما در این فصل ، نمونه ‏هاى  پراکنده‏اى  از این نشانه‏ ها را مى ‏آوریم که این حقیقت را تأکید مى ‏کند .

دعاى  ختم صحیح بخارى

ابن عربى  ، در باب پایانى  کتاب الفتوحات این دعا را مى ‏آورد :
اللهمّ اسْمَعنا خیراً ، وَاطلعنا خیراً ، وَرَزَقَنا اللّه‏ العافیة ، وَأَدامَهما لنا ، وَجَمَعَ اللّه‏ُ قلوبنا عَلَى  التقوى  وَوَفَّقنا لما یُحبّ وَیَرْضى  « رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَارَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى  الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَى  الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ » ؛[۱]پروردگارا ، آنچه را خیر است به ما بشنوان و بر آنچه خیر است ما را بیاگاهان . خداما را عافیت دهد و آن را براى  ما پایدار سازد و قلب‏هاى  ما را بر تقوا گرد آورد و بر آنچه دوست مى ‏دارد و مى ‏پسندد ، موفّق بدارد .«پروردگارا ، اگر دچار نسیان شدیم یا خطا کردیم ، ما را مؤاخذه مکن ! خدایا ،ما را به سختى  مینداز ، چنان که کسانِ پیش از ما را به سختى  افکندى  ؛ پروردگارا ،ما را به آنچه طاقت نداریم ، وا مدار ! از ما در گذر و ما را بیامرز و به ما رحم کن ،تو مولاى  مایى  ، ما را بر کافران یارى  بخش» .سپس مى ‏گوید : این دعا را از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در خواب شنیدم . خواننده ، پس ازفراغت از کتاب صحیح بخارى  این دعا را مى ‏خواند .این امر ، در سال ۵۹۹ [ هجرى  ] در مکّه رخ داد . میان باب «حَزْوَرَه»[۲] و باب«اَجْیاد» .[۳] مرد صالح ، محمّد بن خالد صَدَفى  تِلِمْسانى  ، آن را مى ‏خواند ؛ همو که کتاب احیاء العلوم ابو حامد غزالى  را به ما درس داد .[۴]

وضوى ابن عربى

نیازى  نداریم به اینکه اشاره کنیم که همگان مى ‏دانند وضوى  اهل سنّت باوضوى  شیعه فرق دارد ؛ زیرا شیعه ، پاهاشان را نمى ‏شویند و تنها پشتِ پاها را ازسر انگشتان تا برآمدگى  روى  آن ، مسح مى ‏کشند ؛ چنان که پیرامون گوش‏ هاشان را مسح نمى ‏کشند .لیکن وضوى  ابن عربى  به وضوى  شیعه ، شباهت ندارد ، بلکه عین وضوى اهل سنّت است ؛ وى  پاها را مى ‏شست و بر مسح جلو سر ، بسنده نمى ‏کرد ، بلکه مسح دور گوش‏ها را نیز به آن مى ‏افزود .[۵]

جایز بودن حکم به قیاس

ابن عربى  ، قائل به قیاس نیست ، لیکن حکم بر اساسِ آن را جایز مى ‏داند .وى  ، مى ‏گوید :و امّا قیاس ، در اینکه دلیل و اصل گرفته شود ، مورد اختلاف است . وجه معقولى  براى  آن هست ، در جاهایى  عمل به قیاس بر ترک آن ، قوّت مى ‏یابد و در جاهایى  این قوّت ، نمایان نمى ‏باشد .با وجود این ، قیاس دلیلِ قطعى  نیست ، به اَخبار آحاد مى ‏ماند ؛ عمل به قیاس با اینکه علم‏ آور نیست ، مورد اتفاق است .علم ، یکى  از اصولِ اثبات اَحکام است ، قیاسى  که آشکار و تردید ناپذیرباشد ، همانند علم است .من ـ اگرچه در حقّ خود به قیاس قائل نیستم ـ حکمى  را که اجتهاد شخص به اثباتِ آن بینجامد جایز مى ‏دانم ، خواه مجتهد  خطا کند یا به صواب دست یابد ؛چراکه شارع حکم مجتهد را امضا کرده است ـ هرچند وى  به خطا رود ـ و او رامأجور مى ‏داند .اگر مجتهد در اثبات قیاس ، به دلیلى  از کتاب یا سنّت یا اجماع یا از اصلى  ازآنها ، استناد نکند ، روا نیست بر اساس قیاس حکم نماید .بلکه اگر به دیده انصاف بنگریم ، گاه حکم بر آمده از قیاسِ جلى  (قیاس تردید ناپذیر) ازحکمى  که ازخبر واحد به دست مى ‏آید ، دلالت قوى ‏ترى  دارد.[۶]تا اینکه مى ‏نویسد :ما قطع داریم که در این مسئله فرعى  ، حکم الهى  مشروع باید باشد ، راه‏ ها به رویمان بسته است ، ناچار به اصل پناه مى ‏بریم (که همان نظر عقلى  است) وقواعد اثبات این اصل را از کتاب و سنّت مى ‏گیریم و در آن مى ‏نگریم و در نتیجه( به  همین اندازه نظر عقلى ) قیاس را به عنوان اصلى از اصول ادلّه احکام اثبات مى ‏کنیم .چراکه قیاس ، در اصول ، حکمى  دارد . «مسکوت عنه» را بر «منطوق به» به علّت معقولى  قیاس مى ‏کنیم که بعید نیست مقصود شارع باشد ، میان آن دو ، درموارد ضرورى  ـ آن گاه که نصّ معیّنى  را در آن نیابیم ـ جمع مى ‏شود .این دیدگاه ، مذهب ما در این مسئله است .سپس ابن عربى  ، پیرامون تخطئه مُثْبِت قیاس ، سخن مى ‏راند و اینکه این تخطئه [ دیدگاهى  ] خطاست و صحیح نمى ‏باشد .[۷]ابن عربى این سخن را بر زبان مى ‏آورد ، على  رغم آنکه خود تصریح مى ‏کندکه به قیاس قائل نمى ‏باشد ؛ زیرا پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله به آن امر نکرد .[۸]ابن عربى  ، بالا و پایین مى ‏رود و زرنگى  مى ‏ورزد و به این سو و آن سو مى ‏زندو مى ‏کوشد میان ترک عمل به قیاس و حفظ جایگاه قیاس (و پاسدارى  از مقامِ قائلان به آن و تأکید حجیّت احکام آنها به قیاس و معذور بودنشان در آن احکام)سازگارى  ایجاد کند .ابن عربى  ، در پى  این مسئله که پیامبر میان نماز مغرب و عشا در « مُزْدَلِفَه» ومیان نماز ظهر و عصر در «عَرَفَه» جمع کرد ، مى ‏گوید :خداى  مى ‏دانست که بندگانش بعد از پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله قیاس را به عنوان یک اصل(آنجا که نَصّى  از کتاب و سنّت در مسئله نیابند و اجماعى  نباشد) برمى ‏گیرند . ازاین رو ، پیامبر در این روز ، نماز عصر را جلو انداخت و نماز مغرب را به تأخیرافکند تا مثبتانِ قیاس ، تأخیر را به این تأخیر و تقدیم را به این تقدیم ، قیاس کنند .شارع مقرّر کرده است که حکم مجتهد ، حکمى مشروع است . از این رو ،اثبات مجتهد قیاس را به عنوان یک اصل در شریعت (بر اساسِ آنچه از دلیل ونظر و اجتهادش به دست مى ‏آورد) حکم شرعى  است ، سزاوار نیست کسى  که قائل به قیاس نیست ، آن را بر او رَدّ کند (هرچند خود به آن قائل نباشد) چراکه شارع آن را در حقّ کسى  که اجتهادش بدان مى ‏انجامد ، به عنوان حکم ، امضاکرده است ، پس هرکه در صدد رَدّ آن[ رد بر آن شخص مجتهد ] برآید ، به ردّ برحکمى مى پردازد  که شارع آن را استوار ساخت .و چنین است صاحب قیاس ، اگر در پى  ردّ بر حکم به دست آمده از …[۹]

عمل به خبر میگسار در حال عادى

ابن عربى  ، گرفتنِ خبر از فاسق را جایز مى ‏داند ، حتّى شراب خوار ، اگر در حال هشیارى ‏اش حدیث کند [ از نظر ابن عربى  ] مى ‏توان از او حدیث ستاند .[۱۰]

اجماع ، فقط اجماع صحابه

ابن عربى  مى ‏گوید :اجماع معتبر ، اجماع صحابه بعد از پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله است . بعد از عصر صحابه ، اجماعى   که بر اساس آن حکم شود ، وجود ندارد .[۱۱]پیامبر بشر است ، جز هنگامى  که امر مى ‏کند پیروى  از او لازم نیست ابن عربى  معتقد است که پیروى  از پیامبر جز در مواردى  که امر کند ، لازم نمى ‏باشد . مى ‏گوید :آن حضرت  علیه ‏السلام بشر است ، همچون بشر جنب و جوش دارد ، مانند یکى  ازآدمیان خرسند مى ‏شود و به خشم مى ‏آید ، بر ما لازم نیست کارهاى  او را بپیرویم
مگر زمانى  که به آنها امر کند .[۱۲]

بدعت‏ ها سنّت‏ هاى  مشروع

ابن عربى  ، تصریح دارد به اینکه بدعت‏هایى  که غیر پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله تشریع کرد ،سنّت‏ هاى  مشروع‏ اند . گویا به همین جهت است که وى  به تصحیح بدعت نمازتراویح (و غیر آن) مى ‏پردازد و مى ‏گوید :بدعت ، دو قسم است : سنّتى  که پیامبر بدان دستور داد و مردم را بر آن برانگیخت یا خود آن را انجام داد و امّتش را در انجام آن مخیّر ساخت ؛ و سنّتى که یکى  از افراد امّت آن را بدعت نهاد و در آن بدعت پیروى  شد . در این قسم ،کسى  که آن را بدعت نهاد ، هم اجر خودش را دارد و هم پاداش کسانى  را که به آن عمل کنند .[۱۳]

استحسان

ابن عربى  ، پیرامون مشروع بودن استحسان مى ‏گوید :امّا سنّت‏ هایى  که شرایع پسندیده بعد از پیامبرند ، نزد فقها «ا ستحسان »مى ‏باشد که شافعى   رحمه ‏الله درباره ‏اش گوید : «هرکه استحسان ورزد ، تشریع کرده است» . فقها این جمله را مذمّتِ استحسان از سوى  شافعى  دانسته ‏اند ، در حالى که وى   رضى ‏الله‏عنه به حقیقتِ مشروعى  لب گشود ، آنان این سخن شافعى  را درنیافتند …تا اینکه مى ‏نویسد :هرکه استحسان ورزد ـ یعنى  هرکس سنّت نیکى  را بنیان نهد ـ تشریع کرده است . شگفتا از مردم که این سخن شافعى  را نفهمیدند .[۱۴]

صلوات بر همه صحابه

آخرین عبارتِ ابن عربى  در الفتوحات المکیّه جمله زیر است :وَصَلَّى  اللّه‏ عَلَى  سیّدنا محمّد خاتم النبیّین وعَلَى  آله وَصَحْبِه أجمعین؛صلوات خدا بر سیّد ما محمّد ـ خاتم پیامبران ـ و بر خاندان و همه اَصحاب آن حضرت .روشن است که شیعه تنها بر عدول صحابه صلوات مى ‏فرستد وآنان اندک ‏اند ،میانِ آنهاکسانى [ داخل ] نمى ‏باشد که با امام على علیه ‏السلام در افتادند یا حقّ او راغصب کردند .شیعه ، براى  اَشخاص زیر ـ به عنوان نمونه ـ جمله «رضى  اللّه‏ عنه» (خدا از آنان خشنود باد) را نمى ‏آورد :بر طلحه و زُبیر و معاویه و دیگر کسانى  که با امام على   علیه ‏السلام جنگیدند ، برکسانى  که در ماجراى  «عَقَبَه» ناقه پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله را رماندند ، بر عبداللّه‏ بن اُبَى ّ ، حکم بن اَبى  العاص و دیگران و دیگران .

غیرت پیامبر

ابن عربى  ، درباره روز عید مى ‏نگارد :در این روز اَحابشه (حبشى ‏ها) در مسجد پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله بازى  کردند و
پیامبر ایستاده بود و به آنان مى ‏نگریست و عایشه پشت سر آن
حضرت قرار داشت .[۱۵]آیا این کار ، با چشم پوشى  از غیرت پیامبر (که با غیرت ‏ترین آدمیان بود) ازنظر اجتماعى  ، زیبنده پیامبر است ؟ آیا مسجد پیامبر ، جاى  این گونه کارهاست ؟!

آوازه خوانى  در خانه پیامبر

ابن عربى  مى ‏گوید :در این روز ، دو آوازه خوان به خانه پیامبر درآمدند و به آوازه‏خوانى  پرداختندو رسول خدا   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله گوش مى ‏داد .ابوبکر صدّیق چون به خانه درآمد ، خواست بر آن دو تندى  کند ، پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود : اى  ابوبکر ، آن دو را واگذار ، روز عید است ![۱۶]

شرک ابوطالب

ابن عربى  مى ‏گوید :پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله امر کردعمویش را غسل دهند ، در حالى  که وى  مشرک بود .[۱۷]از این ماجرا سر درنمى ‏آوریم ! چگونه پیامبر به غسلِ مشرک فرمان مى ‏دهد ؟!ابن عربى  ، حدیث صحیح مسلم بن حجّاج را از عبّاس از پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مى ‏آوردکه فرمود :أهونُ أهلِ النّار عذاباً أبوطالب ، وإنّ فی قَدَمیه لَنَعْلَیْن یَغْلِی منهمادِماغُه ؛[۱۸] سبک‏بارترین دوزخیان ـ از نظر عذاب ـ ابوطالب است ؛ درپاهایش دونعل [ آتشین ] است که مغزِ سرش [ از شدّت حرارت آن ] مى ‏جوشد .سپس در پى  این سخن ، مى ‏نگارد :بنگر چگونه ابوطالب در محبّتِ پیامبر صادقانه گام بر مى ‏دارد ، وامرش را مى ‏پذیرد، لیکن به جهتِ ترس از مردم وچشم امید به آنها،از قبول اسلام روى  برمى ‏تابد . در نتیجه ، حقیقتِ این موضع ‏گیرى  اوـ پس از مرگ ـ به صورت دو کفش آتشین نمایان مى ‏شود .امّا حکمت اینکه از وجود آن دو نعل ، مغز ابوطالب مى ‏جوشد ، بدان خاطر است که در حدیث صحیح آمده که پیامبر فرمود : آیا به سرآمدِامر و ستون و نقطه اوجِ آن ، باخبرتان نساز م ؟! [ این مرحله کمال ]جهاد در راه خداست .پیداست که ابوطالب در دفاع از پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله سرسختانه ایستاد ، لیکناز ترس ناسز اگویى  مردم ، به دین آن حضرت درنیامد . همین ترس از غیر خدا سبب شد که جهادش پوچ و تباه شود .و این چنین ، حقیقتِ ترس او براى  غیر خدا (که همان کفش‏هاى آتشین است) سبب مى ‏شود که مغزش ذوب گردد (که همان زبانه
زدن آتش بر سر اوست) و از این طریق ، جهاد [ وهمه کارهاى نیک ] او از بین برود .[۱۹]ابن عربى  ، پیرامون نزول آیه « إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ »[۲۰] (تو هرکه را دوست بدارى  ، نمى ‏توانى  هدایت کنى  ؛ لیکن خدا هرکه رابخواهد هدایت مى ‏کند) مى ‏نگارد :اگربراى همّت ،اثرى  مى ‏بود ، ناگزیر هیچ کس کامل‏تر از پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله و بالاتر وقوى  همّت‏ تر از او ، وجود نداشت ، و این همّت ، در اسلام ابوطالب ـ عموى پیامبر ـ اثر نکرد و آیه‏ اى  که آوردیم ، درباره او نازل شد .[۲۱]

بارور سازى  نخل و فرود آمدن در آبگاه بدر

ابن عربى  درباره اینکه شارع حکم مجتهد را امضا مى ‏کند . از این رو ،دیگرانى  که او را بر خطا مى ‏دانند ، نباید حکم اجتهادى ‏اش را از بین ببرند ،مى ‏نویسد :اصل این باب ، در قبولِ انسان کامل آنچه را که شخص پایین‏تر از اونظر مى ‏دهد (در مسئله‏ اى  که وى  در آن از انسان کامل ، داناتراست) حدیث بارورکردن نخل است واین سخن پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله که فرمود:« أنتم أَعْلَم بِمصالح دنیاکم» (شما به مصالح دنیاتان ، آگاه‏ ترید) و رجوع آن حضرت به قول آنان .و همچنین رجوع پیامبر   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله به نظر صحابه ، در جنگ بدر ، در فرودآمدن بر آبگاه .[۲۲]

عدالت اهل مذاهب

ابن عربى  مى ‏گوید :به عنوان نمونه ، شافعى  ـ هرگاه حاکم باشد ـ نباید شهادتِ حنفى  را (هنگامى که عادل است) رد کند با اینکه حنفى  «نبیذ» (شراب کشمش) را حلال مى ‏داند ، وهرگاه حنفى  آن را آشامید ، باید او را حدّ زند ؛ زیرا شافعى  حاکم است و به خاطردلیلى  که دارد ، شرب نبیذ را حرام مى ‏شمارد ، پس بر او واجب است که حد رااجرا کند .و همچنین حَنَفى  ـ هرگاه حاکم باشد ـ و ببیند که شافعى  با دخترى  که از آب خود او با عمل زنا به وجود آمده ، ازدواج کرده است ، و نزدش [ درباره
ماجرایى  ] شهادت دهد ، نباید شهادت شافعى  را (هنگامى  که عادل است) رد کند[ در عین حال ] باید آن شخص را ازهمسرش ـ که دختر پدید آمده از آب خود اواز راه زناست ـ جدا سازد ؛ زیرا  [ در این فرض ] حنفى  حاکم است و قدرت را دردست دارد و صاحب اختیار به شمار مى ‏رود .[۲۳]

پیرامون صحابه

اهل سنّت ، اِصرار دارند بر اینکه صحابه ـ همه ‏شان ـ عادل‏ اند ، و اعتراض برهر آنچه از آنان بروز یابد ، درست نمى ‏باشد ، حتّى  اگر یکى  از آنها بر امام زمانِ خودش بتازد ، لشکرهایى  را فرمان‏دهى  کند و با امام زمانش بستیزد و به سببِ این جنگ و درگیرى  ، ده‏ ها هزار نفر کشته شوند .ابن عربى  ، این اصل را به صورت قاطع و قوى  ، تأیید و امضا مى ‏کند ؛ چراکه باعث جلوگیرى ِ هر گونه خدشه و آسیبى  به هر کدام از صحابه مى ‏گردد .وى  ، خشم خویش را بر کسانى  که حتّى  بعضى  از صحابه را ناسزا مى ‏دهند ،آشکار مى ‏سازد و درباره حقیقتِ جرم ‏هایى  که از این بعض ، بروز یافت (مانندکشتنِ مؤمنان و خروج بر امام زمانِ) خود را به نادانى  مى ‏زند .ابن عربى، مى ‏نویسد :اى ولى من، به خدا سوگند ، گوش برادرت ، ناسزاگویى  به عیسى   علیه ‏السلام و دشنام به بعضى  از صحابه ارجمند را شنید و خبردار شد .[۲۴]و درباره عثمان و معاویه ، و بدعتى  که در نماز عید پدید آوردند ، مى ‏گوید :خوش گمانى  به صحابه (خداى  از آنان خشنود باد) زیباست ، راه خدشه بر آنان بسته
است . اگر بعضى  از آنها از بعض دیگر بدگویى  کنند ، حقّ خودشان است ، مانباید در مشاجراتِ میانِ آنها درآییم ؛ چراکه آنان اهل علم و اجتهاد بودند ودوران نبوّت را به خاطر داشتند . آنان ، در هر آنچه با اجتهاد از ایشان صادر شد ،پاداش دریافت مى ‏دارند ؛ خواه به خطا روند و خواه به صواب .[۲۵]در فصل «قداستْ بخشى  به بعضى  از شخصیّت‏ها» مطالبى  در این باره ذکرخواهد شد ؛ نیز بنگرید به ، عنوانِ «دفاع از بدعت معاویه و ستایش او» که درفصل هفتم آمده است .

اهل حق ، اهل سنّت ‏اند

ابن عربى  ، به صراحت بیان مى ‏دارد که اهل مذهب حق ، همان اهل سنّت‏ اند ،مى ‏گوید :اینکه به ذات خدا ، نسبت داده شود که وى  بر ایجاد ، قادر است نزد اهل سنّت ، که اهل حق ‏اند … [۲۶]  .[۲۷]پیداست هرکه اهل سنّت را اهل حق بداند ، شیعه نمى ‏باشد .

نسبت دادن سخنان امام على   علیه ‏السلام به دیگران

ابن عربى  ، در چندین جا ، سخنان امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام را به دیگران نسبت مى ‏دهد ، به نمونه‏ هاى  زیر بنگرید :صدّیق [ ابوبکر ]  رضى ‏الله ‏عنه گفت : چیزى  را ندیدم مگر اینکه خدا را قبل از آن دیدم .فاروق [ عُمَر ] رضى ‏الله ‏عنه گفت : هیچ چیزى را ندیدم جزاینکه خدا را با آن دیدم .از عثمان  رضى ‏الله ‏عنه روایت شده که گفت : چیزى  را ندیدم مگر اینکه خدا را بعد ازآن دیدم .برخى  از آنان مى ‏گوید : چیزى  را ندیدم مگر اینکه خدا را نزد آن دیدم .[۲۸]ابن عربى  ، به عُمَر نسبت مى ‏دهد که مى ‏گفت : «اگر پرده‏ ها کنار رود ، یقینم افزون نمى ‏شود» .[۲۹]در حالى  که این سخن ، از فرمایشات امام على   علیه ‏السلام مى ‏باشد .[۳۰]ابن عربى  ـ در جاى  دیگر ـ این امر را مبهم مى ‏آورد و گوینده را نام نمى ‏برد ،در خطاب با خود مى ‏گوید :آیا به کسى  نگاه نکردى  که به خاطر عظمت کشفى  که داشت گفت : «اگرپرده ‏ها کنار رود ، یقینم افزون نمى ‏شود» .[۳۱]با جست و جو در کتاب‏هاى  ابن عربى  ، مى ‏توان به موارد مشابه بسیارى دست یافت .

سند روایات اهل سنّت

ابن عربى  آنچه را که بخارى  روایت کرده است ، ثابت مى ‏داند و راویانِ سند رابدان جهت که ابو هُرَیره (و اَمثال وى ) در سند هست ، ثقه (راست‏گو و قابل اعتماد) مى ‏شمارد .[۳۲]

نبود هیچ اشاره‏اى  به کتاب‏هاى  شیعه

همه کتاب الفتوحات المکیّه بر روایاتِ کتاب‏هاى  صحاح اهل سنّت (و دیگرکتاب‏هاى  آنان) استوار است و موردى  را نمى ‏توان یافت که وى  به کتاب کافى  (ودیگر کتاب‏هاى  شیعه) اشاره نماید و بر حکم شرعى ‏اى  که به نظرش مى ‏آید ، به روایاتى  استدلال آورد که از اهل بیت  علیهم ‏السلام رسیده است به استثناى  آنچه اهل سنّت از امام على   علیه ‏السلام روایت مى ‏کنند .

بدعت روزه عاشورا

ابن عربى  ، حکم مى ‏دهد که روزه روز عاشورا مستحب مى ‏باشد و بر این کاردر چندین مورد ، اصرار مى ‏ورزد و اخبارِ اهل سنّت را در این زمینه مى ‏آورد .[۳۳]

درک شب قدر و سقوط محرّمات

ابن عربى  ، مى ‏نگارد :هرکه شب قدر را بیدار بماند و آن را درک کند ، خطاب تحریم از او پوشیده مى ‏ماند و شرعاً براى  او مباح مى ‏گردد . از این رو ، وى  جز در مباح تصرّف نمى ‏کند ؛ چراکه خدا به فحشا فرا نمى ‏خواند .[۳۴]
[۱] .  سوره بقره ۲ آیه ۲۸۶ .
[۲] .  حَزْوَرَه ، نام محلى  میان «سعى  بین صفا و مروه» و مسجد الحرام بوده است که در آنجا قربانى  را ذبح مى ‏کرده‏اند . اکنون این مکان ، جزو مسجد الحرام شده است .در «معجم البلدان  ۲ : ۲۵۵» مى ‏خوانیم که «حَزْوَرَه» نام بازار مکّه بود و اکنون جزو مسجد شده است . در «تاریخ طبرى  ۱ : ۱۱۰» آمده است که «حَزْوَرَه» نام دختر آدم  علیه‏ السلام است که به ازدواج برادرش «شیث» درآمد در لغت «حَزْوَرة» به معناى  تل و پشته ریگ و شن است باب حَزْوَرَه کعبه ، باب «عَزْوَره» نیز گفته مى ‏شود (م) .
[۳] .  اَجْیاد (که «جیاد» نیز بر زبان آمده است) از محله‏ هاى  قدیمى  مکّه مى ‏باشد که در غرب کوه صفا قرار داشت . اَجیاد صغیر و اَجیاد کبیر ، معروف بود در دلیل نام‏گذارى  آن به اَجیاد و آگاهى ‏هاى  دیگرى  پیرامون آن ، سخنانى  گفته ‏اند (معجم البلدان ۱ : ۱۰۴ ، ماده «اَجْیاد») (م) .
[۴] .  الفتوحات المکیّه ۴ : ۵۵۲ دار الکتب العربیّه الکبرى  ، مصر ؛ الوصایا : ۲۷۴ ـ ۲۷۵ ؛ روح مجرّد :۳۵۲ ـ ۳۵۳ .
[۵] .  بنگرید به ، مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الثانیة : ۳۰۵ ؛ الفتوحات المکیّه ، السفرالخامس (چاپ سنه ۱۹۷۷ ، المکتبة العربیّه ، القاهره) .
[۶] .  الفتوحات المکیّه ۱۳ : ۴۴۵ ـ ۴۴۶ ، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیى  .
[۷] .  همان ، ص۴۴۸ ـ ۴۴۹ .
[۸] .  همان ، ص۴۶۲ .
[۹] .  همان ، جلد ۷ ، ص۱۳۷ ـ ۱۳۸ .
[۱۰] .  همان ، جلد ۱۳ ، ص۴۵۳ ـ ۴۵۴ .
[۱۱] .  همان ، ص۴۶۰ .
[۱۲] .  همان ، ص۴۶۳ .
[۱۳] .  بنگرید به ، همان ، ج۳ ، ص۳۸۹ .
[۱۴] .  بنگرید به ، همان ، ج۱۳ ، ص۴۹۱ ـ ۴۹۲ .
[۱۵] .  همان ، جلد ۷ ، ص۴۶۱ .
[۱۶] .  همان ، ص۴۶۱ ـ ۴۶۲ .
[۱۷] .  همان ، ص۴۷۷ ـ ۴۷۸ .
[۱۸] .  در «صحیح مسلم ۱ : ۱۳۵» چنین ضبط شده است : … وهو مُنْتَعِلٌ بِنَعْلَیْن … م .
[۱۹] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الثانیة : ۴۳۸ ـ ۴۴۰ .
[۲۰] .  سوره قصص ۲۸ آیه ۵۶ .
[۲۱] .  فصوص الحکم : ۱۳۰ .
[۲۲] .  الفتوحات المکیّة ۷ : ۴۹۰ ، تحقیق ابراهیم مدکور و
[۲۳] .  همان ، ص۴۸۹ ـ ۴۹۰ ؛ فصوص الحکم : ۶۳ و۲۰۶ ـ ۲۰۷ .
[۲۴] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۱۵۲ ـ ۱۵۳ .
[۲۵] .  الفتوحات المکیّه ۷ : ۴۵۸ ـ ۴۵۹ ، تحقیق ابراهیم مدکور و … .
[۲۶] .  الفتوحات المکیّة ۳ : ۱۰۷ .
[۲۷] .  متن کامل عبارت ، چنین است : فَاعْلَم أَنَّ ذاتَ الحَقّ تعالى  ، لَمْ یَظْهَر عنها شیءٌ أصلاً ، مِن حیث کونها ذاتاً ، غیرُ منسوب إلیها أمرٌ آخر ؛ وهو أَنَّ یُنْسَبُ إلى  هذه الذّات ، أَنّها قادرةٌ عَلَى  الإیجاد ، عند أَهلِ السُّنة ، أهلِ الحَقّ … همان (م) .
[۲۸] .  کتاب الأعلام بإشارات أهل الإلهام : ۲ ؛ بنگرید به ، الفتوحات ۶ : ۲۳۴ و جلد ۸ ، ص۴۵۱ ؛ وجلد ۹ ، ص۱۲۸ .
[۲۹] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۲۰۵
[۳۰] .  بنگرید به ، مناقب آل ابى  طالب ۱ : ۳۱۷ ؛ منتهى  المطلب ۳ : ۴۴ ؛ مستدرک سفینة البحار ۵ : ۱۵۹ .
[۳۱] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الأُولى  : ۱۴۱ .
[۳۲] .  الفتوحات المکیّه ۹ : ۱۵۲ ـ ۱۵۳ .
[۳۳] .  بنگرید به ، الفتوحات المکیّه ۹ : ۲۳۳ ، ۳۰۰ ، ۳۰۲ ـ ۳۰۳ ، ۳۰۵ ـ ۳۱۰ .
[۳۴] .  همان ، جلد ۴ ، ص۴۵۱ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


شش − 4 =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>