تحقیقى در ماوراى نظریه رؤیا ۱-پژوهشی درباره اذان

تحقیقى در ماوراى نظریه رؤیا ۱-پژوهشی درباره اذان

 

بخش اول

پس از آنکه دریافتیم در کیفیّت تشریع اذان ، بین مسلمانان اختلاف وجود دارد ، و
دانستیم که اهل بیت نبوّت نظریه رؤیا را نمى ‏پذیرند ، جاى  آن است که زمان نزاع میان مسلمانان را مشخص کنیم ، و انگیزه ‏هاى  نهفته در وراى  طرح این‏گونه نظرات را ـ درشریعت ـ دریابیم .بى ‏گمان توانایى ‏هاى  مسلمانان و فهم و درک آنان از حقیقت ایمان و اسلام در یک مرتبه و درجه نیست ؛ بعضى  از آنها معناى  رسالت و شأن و جایگاه رسول را به خوبى درمى ‏یابند و مقصود از امر و نهى  خدا را با دقّت عالى  مى ‏فهمند ، پس آنچه را پیامبر گفته متعبّد و فرمان‏بردارند . و در برابر امر او براى  خویشتن حق اختیارى  نمى ‏بینند ؛ و بعضى  دیگر براى  خود حق تشریع و اظهار رأى  قائل‏اند و آن را اجتهاد مى ‏نامند ؛ و گروه سومى  هستند که افراطى ‏اند و برخوردشان با پیامبر چنان است که گویا او انسانى بود که مبارزه کرد و پیروز شد ؛ و به همین ترتیب گروه چهارم و پنجم و … قابل تصوّر است .ما در کتاب «منع تدوین الحدیث» و انگیزه‏  ها و نتایج آن ، این جهت‏ گیرى ‏ها راروشن ساختیم و گفتیم که همه آنها در دو روش تنظیم مى ‏شود :

۱ ـ متعبدانى  که تعبّد محض دارند .
۲ ـ مجتهدانى  که اجتهاد به رأى  مى ‏کنند .
اکنون نمى ‏خواهیم به آنچه در سابق نوشتیم بازگردیم ؛ بلکه مى ‏خواهیم به بعضى از چیزها از این دو روش اشاره کنیم . با وجود این ، به کلیّتى  که در بررسى  ظروف تشریع ، ترسیم کردیم تأکید مى ‏ورزیم ، و چگونگى  تطبیق آن را در مسئله اذان تبیین مى ‏کنیم ، و اینکه ارتباط قضیه اذان با خواب ـ پس از ثبوت آن در معراج ـ چیست ؟ و ارتباط آن با خوابى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  را مضطرب ساخت چگونه است ، چه آن حضرت خواب دید که بنى  امیه چون میمون‏ها بر منبرش مى ‏جهند ؟در آغاز به نظر مى ‏رسد بازگویى  حدیث معراج و تحریف‏هاى  پدید آمده در آن ،مناسب باشد ، زیرا با بیان دیدگاه ما درباره رؤیا بودن اذان ، ارتباط دارد و بیان‏گر
انگیزه‏ هاى  اختلاف مسلمانان در شروع اذان است .اِسراء و معراج پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  یقینى  و ثابت است و در قرآن سوره‏اى  به نام «الاسراء»آمده ، و در آن جاى  سخن نیست . اختلاف در روز اسراء و مکان آن و چگونگى عروج پیامبر به آسمان مى ‏باشد ، و آنچه که در این جریان روى  داد ، و اینکه آیا پیامبر یک‏بار به معراج رفت یا دوبار[۱] یا بیشتر ؟[۲] آیا معراج ، روحى  و جسمى  بود یا تنها روح آن حضرت به معراج برده شد ؟ کسانى  بین اسراء و معراج   تفصیل داده و گفته‏ اند
که ، اسراء پیامبر از مسجد الحرام به مسجد الاقصى  روحى  و جسمى  بود ، و در عروج به آسمان ، تنها روح پیامبر عروج یافت .آنان که ژرفاى  رسالت و عظمت پیامبر را درک نمى ‏کنند ، در حقیقت اسراء ومعراج تردید دارند و چیزهایى  را بر زبان مى ‏آورند که با رسالت غیب و وحى هماهنگ نیست . بعضى  از کسانى  که مسلمان شده بودند ، آن‏گاه که خبر اسراء پیامبر را شنیدند مرتد شدند ، و کسانى  نیز بر دین ، استوار ماندند و آنچه را پیامبر از مشاهدات خود گفت و از امور غیبى  که خبر داد ، راست دانستند و تصدیق کردند ، مانند آن دسته از اصحاب که متعبّد و مخلص بودند ، و تاریخ ، راستى  و وفادارى  و بقاى  آنها را برعهدى  که با پیامبر بستند ، گواه است ؛ نه آن کسان که مدّعى  شدن آنها را به پیامبر تصدیق کردند در حالى  که عملاً در زندگى  مخالف پیامبر بودند .به هر حال ، احادیث در مکان اسراء مختلف است ، بعضى  از آنها تصریح کرده‏ اندکه پیامبر از شِعْب ابى  طالب[۳] به آسمان سیر داده شد ، و بعضى  دیگر مکان اِسراء راخانه خدیجه مى ‏دانند[۴] . و برخى  خانه فاخته «اُمّ هانى » ـ دختر ابى ‏طالب[۵] و خواهر امام على   علیه ‏السلام  ـ و برخى  خانه عایشه[۶] .    طبرى  به اسناد خود از ابى  صالح بن یاذم ، از امّ هانى  ـ دختر ابى  طالب ـ درباره اسراءِ پیامبر روایت مى ‏کند که گفت : پیامبر سیر (به آسمان) داده نشد جز از خانه من ،او در آن شب نزدم خوابیده بود ، پس نماز عشاءِ آخر را خواند سپس خوابید و ما نیزخوابیدیم ؛ چون سپیده دم فرا رسید پیامبر ما را براى  نماز بیدار کرد . پس از اینکه نمازصبح را گزارد و ما هم با او نماز گزاردیم ، گفت : اى  امّ هانى  ، نماز عشاء پسین راـ  چنان که دیدى  ـ به این سرزمین خواندم ، سپس به بیت المقدس درآمدم ، در آنجا نماز گزاردم و آن‏گاه ـ چنان که نگریستى  ـ نماز صبح را با شما گزاردم[۷] .    در بعضى  از آثار آمده است که امّ هانى  گفت : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  نزدم خوابیده بود . [ ناگهان ناپیدا شد و ] او را نیافتم ، از ترس آنکه قریش آسیبى  به او رساند خواب از چشمم پرید .و گفته‏ اند : فرزندان عبدالمطلب پراکنده شدند تا او را بیابند ، عبّاس به ذى ‏طُوى رسید و فریاد مى ‏کرد : اى  محمّد ، اى  محمّد ؛ پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  جواب   داد . عبّاس گفت : اى
فرزند برادر ، قومت را خسته [ و دل نگران ] کردى  ، کجا بودى  ؟ فرمود : به بیت  المقدس رفتم . گفت : همین امشب ؟ فرمود : آرى  . گفت : آیا جز خیر و نیکى  به
تو رسید ؟ فرمود : مرا نرسید مگر خیر و نیکى  ؛ و جز این ، چیزهاى  دیگر نیز گفته
شده است[۸] .    در کتاب روضه کافى  از امام صادق  علیه ‏السلام چنین نقل شده است :چون پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به معراج برده شد ، بامداد از این سیر با مردم سخن گفت . از او خواستند که بیت المقدس را برایشان توصیف کند . پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  به وصف آن پرداخت ؛ولى  چون ورودش در شب بود ، بعضى  از جزئیّات آنجا بر او مشتبه گشت ، جبرئیل به سرعت نزد پیامبر آمد [ و آن مکان را جلوى  او گرفت ] و گفت : اینجا نگاه کن ، پیامبر با نگاه به آن ، بیت المقدّس را توصیف کرد . آن‏گاه از قافله‏ شان سخن گفت که در راه شام بود . سپس گفت : این قافله فرزندان فلانى  است ، هنگام طلوع خورشید مى ‏آید ،پیشاپیش آن شترى  خاکسترى  یا سرخ رنگ است . قریش اسب سوارى  را فرستاد تاآن قافله را بازگرداند . امام  علیه ‏السلام فرمود : آن مرد [ یا قافله ] هم‏زمان با طلوع   خورشید
رسید . قُرْطة بن عبد عمرو به پیامبر گفت : افسوس ! چگونه برایت پریشان نباشم ،
زمانى  که مى ‏پندارى  شبانه به بیت المقدس رفته و برگشته‏ اى  ![۹]    صدوق در امالى  به اسنادش از امام صادق  علیه ‏السلام چنین روایت مى ‏کند : چون زمان
سَیر پیامبر [ از مکّه ] به بیت المقدس فرا رسید ، جبرئیل به براق سوارش کرد . به بیت المقدس آمدند ، و محل عبادت پیامبران به آن حضرت عرضه شد و در آنجا نماز کرد و بازگردانده شد . هنگام بازگشت ، پیامبر ، به قافله قریش گذشت ، دید ظرف آبى دارند و خودشان در پى  شترى  رفته‏ اند که گم کرده‏ اند . پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  از آن آب آشامید وباقى ‏مانده‏ اش را بر زمین ریخت .چون صبح شد به قریش فرمود : من دیشب به بیت المقدس برده شدم و آثار پیامبران و منازلشان به من نمایانده شد ، در بین راه به قافله قریش ـ در فلان مکان ـگذشتم ، یک شترشان را گم کرده بودند ، از آبشان آشامیدم و باقى ‏مانده آن را ریختم .ابو جهل گفت : فرصت به دستتان آمد [ که دروغ‏گو بودنش را آشکار کنید ] ، از اوبپرسید : در آن مسجد چند ستون و قندیل است ؟گفتند : اى  محمّد ، در اینجا کسانى ‏اند که بیت المقدس را دیده‏ اند ، به ما بگو : آنجاچند ستون و قندیل و محراب دارد ؟جبرئیل [ فورى  ] آمد و صورت بیت المقدس را مقابل حضرت نگاه داشت ، پس پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  آنچه را مى ‏پرسیدند پاسخ مى ‏داد . چون آنان را به ویژگى ‏هاى  آن مسجدخبر داد ، گفتند [ صبر مى ‏کنیم ] تا قافله بیاید و از آنچه گفتى  بپرسیم . پیامبر گفت :شاهد صدق من این است که آن قافله فردا طلوع آفتاب وارد مى ‏شود ، جلو آن شترخاکسترى  رنگ است .چون فردا شد ، به درّه نگاه مى ‏کردند و مى ‏گفتند : اکنون خورشید طلوع مى ‏کند ! دراین حال بودند که ناگهان قافله [ از دور ] دیده شد ، تا قرص خورشید کامل گشت ،قافله رسید و پیشاپیش آن شتر خاکسترى  بود . از آنچه پیامبر بیان کرده بود پرسیدند ،گفتند : همین‏طور است ، شترى  از ما در فلان جا گم شد ، ظرف آبى  را آنجا گذاشتیم [ ودر پى  شتر رفتیم ] چون باز آمدیم ، آب ریخته شده بود .با وجود این ، طغیان و کفرشان افزون شد [۱۰] .    بَغَوى  در تفسیرش از ابن عبّاس و عایشه از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  روایت مى ‏کند که فرمود :چون شبانه سَیر داده شدم [ و ] بامداد به مکّه آمدم ، دل‏تنگ شدم و مى ‏دانستم که مردم مرا [ در بازگویى  این ماجرا ] تکذیب مى ‏کنند .
روایت شده که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  [ فرداى  آن روز ] در گوشه‏ اى اندوهگین   نشسته بود .ابو جهل از آنجا گذشت ، به کنار آن حضرت آمد و به ریشخند   گفت : آیا از چیزى فایده بردى  [ و به جایى  رسیدى  ] ؟ فرمود : بلى دیشب  سَیر داده شدم ، گفت : به کجا ؟فرمود : به بیت المقدس ، گفت : و سپس صبح پیش مایى  ؟! فرمود : بلى  .ابو جهل براى  آنکه پیامبر از سخنش برنگردد ، در ظاهر خود را چنین نمایاند که منکر این خبر نیست ، پرسید : آنچه را به من گفتى  ، براى  قومت مى ‏گویى  ؟ فرمود :آرى  .ابو جهل فریاد زد : اى  گروه بنى  کَعْب بن لُؤَى  ، بشتابید ! ناگهان همه مجلس‏ ها به هم ریخت ، و همه نزد آن دو گرد آمدند . گفت : به قومت بگو آنچه را به من گفتى  .فرمود : آرى  ، من دیشب سَیر داده شدم ، پرسید : به کجا ؟ فرمود : به بیت المقدس .گفت : و اکنون در بین مائى  ؟ فرمود : بلى  .[ در این هنگام ] میان قریش غوغا شد ، بعضى  کف مى ‏زدند ، و بعضى  به نشانه تعجّب از این دروغ دست‏ هاشان را بالاى  سر مى ‏گذاشتند [ و در نظرشان این ماجرادروغ شگفت‏ آورى  مى ‏نمود ] و مردمانى  از آنان که ایمان آورده و پیامبر را تصدیق کرده بودند ، مرتد شدند …[۱۱]    ابن اسحاق مى ‏گوید : ازحسن برایم روایت شد که … چون فردا صبح ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله نزد قریش آمد و ماجرا را به آنان خبر داد ، بیشتر آنها گفتند : این امر آشکارى  است ! به خدا سوگند ، یک ماه طول مى ‏کشد که قافله از مکّه به شام برسد و نیز یک ماه به طول مى ‏انجامد که بازگردد ، حال محمّد [ ادّعا مى ‏کند که ] در یک شب به آنجا رفته وبازگشته است !راوى  مى ‏گوید : بسیارى  از کسانى  که اسلام آورده بودند ، از دین خارج شدند[۱۲] .آنچه نقل شد گوشه‏ اى  از حدیث اسراء و معراج بود و نمایان‏گر تکذیب و دروغ دانستن اسراء و معراج به وسیله قریش ، و ارتداد و از دین خارج شدن بعضى  ازمسلمانان . و قریش از کانال حاکمان اموى  و بعضى  از عالمان متأخّر کوشیدند دراسراء و معراج شبهه‏ پراکنى  کرده و با طرح تشکیکات جدلى  از عظمت این امر الهى  و منزلت معنوى  بى ‏مانند پیامبر ، بکاهند ؛ مانند اینکه ، محال است اجسام با این سرعت خارق العاده و فرا طبیعى  به عالم بالا بروند و به گونه‏ اى  که این سَیر در آخر شب آغازشود و هنگام سپیده دم پیامبر به مکّه بازگردد ؛ و نیز مقدّمات این سفر الهى  با عقل ناسازگار است ، مانند شکافتن سینه پیامبر و شستن [ قلب ] او به آب زمزم و سوارشدن آن حضرت بر براق و …همه این پرسش‏ها ، یا شبهه پراکنى ‏هایى  که براى  تفاخر و خودنمایى  بیان شده است ، براى  ایجاد تردید در مدلول آیه ۶۰ سوره اسراء است ؛ زیرا خدا مى ‏فرماید :« وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ »[۱۳] ، از این جهت آنان گفتند که ، اسراء و معراج روحانى  بوده ـ نه جسمى  و روحى  ـ تا واقعیّت اسراء را کم اهمیّت جلوه دهند ، و این نظر را تقویت کنند که ، پیامبر در خواب به معراج رفت ، نه در بیدارى  و …ابن اسحاق و ابن جَریر از عایشه (رض) نقل کرده‏اند که گفت : جسد پیامبر ناپیدانشد ، لیکن روحش عروج یافت[۱۴] .    ابن اسحاق و ابن جَریر از معاویه بن ابى  سُفیان روایت کرده‏اند که هرگاه از معراج پیامبر از او سؤال مى ‏شد ، مى ‏گفت : رؤیا و خوابى  راست بود[۱۵] .    قُرطُبى  در تفسیرش مى ‏نویسد :براى  [ روایت ] عایشه به این آیه استدلال شده : « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ » که خدا در آن اسراء پیامبر را رؤیا نامیده است ، لیکن این آیه که خدا مى ‏فرماید : «منزّه است کسى  که شبانه بنده‏ اش را سَیر داد»[۱۶] ، و نمى ‏گوید در خواب سَیر داد ، آن را ردّ مى ‏کند ؛ و نیز گاه به دیدن چشم رؤیا گفته مى ‏شود ، و نصّ احادیث استوار به روشنى  دلالت مى ‏کند که اسراء با بدن بوده است[۱۷] .    ابن عطیّه اَنْدُلُسى  مى ‏گوید :… مذهب جمهور [ فقها ] صحیح است ، چه اگر عروج پیامبر در خواب بود، قریش نمى ‏توانستند در این‏باره ناروا بگویند ، و ابوبکر با تصدیق آن فضیلت نمى ‏یافت ، واُمّ هانى  به پیامبر نمى ‏گفت : این ماجرا براى  مردم مگو که تکذیب مى ‏کنند و …براى  سخن عایشه به این آیه احتجاج شده که : « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ » ، نظر دیگر در اینجا محتمل است ، زیرا به دیدن چشم «رؤیا» گفته مى ‏شود ؛ ونیز به بعضى  از احادیث احتجاج شده که پیامبر مى ‏گوید : «بیدار شدم و خود را درمسجد الحرام یافتم» ، که در اینجا احتمال مى ‏رود مراد از اسراء ، سَیر در خواب باشد .به قول عایشه اعتراض شده که او [ در آن زمان ] نابالغ بود و حضور نداشت و [ این ماجرا را ] از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  روایت نکرد و نیز معاویه ـ در آن وقت ـ کافر و نابالغ بود وپیامبر را در آن حال ندید و از پیامبر روایت نکرد …[۱۸]    ابن کثیر مى ‏گوید :… اگر عروج پیامبر در خواب بود ، پدیده با اهمیّت و بزرگ و شگفتى ‏آور شمرده نمى ‏شد ، و قریش او را تکذیب نمى ‏کردند ، و گروهى  از کسانى  که اسلام آورده بودنداز دین برنمى ‏گشتند ، و نیز واژه «عبد» ، دربردارنده   روح و جسد با هم است ، و خدامى ‏فرماید : « أَسْرى  بِعَبْدِهِ لیلاً »[۱۹] … و نظیر این سخن در سوره نجم آمده است « مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى  * لَقَدْ رَأَى  مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى  »[۲۰] که این آیه ، با رؤیا سازگار نمى ‏باشد ، ودر سیاق منّت‏گزارى  و بیان آیات بزرگ خدا بر پیامبر است ؛ در حالى  که رؤیا نوعى  ازتخیّل [ و تصوّرات ذهنى  ] است که براى  نیکوکار و بدکار رخ مى ‏دهد ، و اینکه پیامبردر خواب سَیْر داده شود ، منزلتى  براى  او نیست .در پاسخ به همه سؤال‏ها و تشکیک‏ ها مى ‏توان گفت : معراج [ و سَیْر پیامبر در همه عوالم ] معجزه‏اى  بود ، و عقل‏هاى  بسیط معجزه را درک نمى ‏کنند ؛ معجزه مانند زنده کردن مردگان است ، و تبدیل عصا به اژدها ، و ولادت عیسى  بدون پدر ، و بیرون آمدن ناقه صالح از صخره سخت ، و این آیه که در خطاب به ابراهیم مى ‏گوید : «چهار پرنده بگیر ، و آنها را پاره پاره کن ، سپس بر هر کوهى  جزئى  از آنها را قرار ده ، آن‏گاه صدایشان کن ، شتابان به سوى  تو آیند ، و بدان که خدا عزیز و حکیم است»[۲۱] ، و نیز این آیه «و آن که علمى  از کتاب نزد او بود ، به سلیمان گفت : من پیش از آنکه پلک‏هاى چشمت را بر هم آرى  ، تخت بلقیس را مى ‏آورم»[۲۲] که به روشنى  بیان مى ‏دارد ، این شخص توانست در یک چشم به هم زدن ، تخت بلقیس را از دورترین نقطه یمن به
نهایى ‏ترین نقطه شام انتقال دهد ، و شبیه بادهاست که سلیمان را در یک لحظه [ به اندازه یک ماه ] سَیر مى ‏داد : «بامداد [ و پیش از ظهر ] به اندازه یک ماه راه مى ‏پیمود وعصر [ وبعد از ظهر ] به اندازه یک ماه»[۲۳] ، و نظیر ده‏ها بلکه صدها موارد دیگر . پس رسالت اسلام ، رسالت غیب و ایمان به همه آفریده‏هاى  خدا ـ جن و فرشته وروح و … ـ است ، و مسلمان کسى  است که ایمان به غیب دارد ؛ زیرا خدا در ویژگى پرهیزکاران مى ‏گوید : «آنان کسانى ‏اند که به غیب ایمان مى آورند» [۲۴]  اگر معراج پیامبر در یک شب ممتنع باشد ، نزول آدم از بهشت و صعودعیسى  به آسمان نیز ممتنع است ، بلکه این شکّ در همه معجزات جارى  مى ‏شود ؛ زیرا اساس آنها درهم شکستن قوانین مادى  است .بنابراین ، این نگرش ، براى  ایجاد شکّ در قلب‏هاى  مؤمنان ، از سوى  کسانى  طرح شده است که «در قلب‏ هاشان مرض است»[۲۵] یا «آنان که ایمان نمى ‏آورند»[۲۶] ؛ با آنکه رسالت آسمانى  ، از امور غیبى  و فرا طبیعى  است ، و این معنا با اسراء و آنچه در آن آمده سازگارى  دارد ؛ و این امتحان الهى  را ـ که از سنّت‏هایى  است که خدا نهاده تا با آن مؤمنان را از کافران و منافقان جدا و خالص سازد ـ عقل این‏گونه انسان‏ها درنمى ‏یابد وبه درک درست از آن نمى ‏رسد .بعضى  از مفسّران مقصود از «الشَجَرَةُ المَلعونة ؛ درخت نفرین شده» را درخت زَقُّوم دانسته ‏اند که خدا در باره آن مى ‏فرماید : «آیا بهره‏ مندى  از نعمت‏هاى  بهشتى  وپذیرایى  با آنها بهتر است یا درخت زَقُّوم که ، ما آن را فتنه‏ اى  براى  ستم‏گران قراردادیم»[۲۷] .علاّمه طباطبایى  در پاسخ این سخن مى ‏گوید : این معنا جدّاً احتمال بعیدى  است ؛زیرا خدا در جایى  از قرآن ، درخت زقّوم را لعن نکرده است ، و اگر در آمدن از کانون دوزخ سبب لعن آن در قرآن مى ‏شد ، آتش و عذاب‏هایى  را که خدا در آن آماده کرده ، نفرین شده بودند ، در حالى  که هیچ‏کس چنین سخنى  را نگفته [ و این‏گونه عقیده ندارد ] ؛ و نیز براساس این نگرش ، فرشتگان عذاب ـ که خدا درباره آنان مى ‏گوید : «و ما مأموران دوزخ را جز فرشتگان قرار ندادیم ، و شمار آنان جز فتنه براى  کفر پیشه‏ گان نیست»[۲۸] ـ باید لعن مى ‏شدند ، و حال آنکه مى ‏بینیم خداى  سبحان آنان را مى ‏ستاید که :بر دوزخ فرشتگان شدید و سخت‏گیر گماشته شده‏ اند که از فرمان خدا سرنمى ‏پیچندو آنچه را مأمورند انجام مى ‏دهند[۲۹] .همچنین اگر این احتمال درست باشد ، دست‏هاى  مؤمنان ملعون‏ اند ، چه در قرآن آمده است : «کافران پیمان شکن را بکشید ، خدا با دست‏هاى  شما آنان را عذاب مى ‏کند»[۳۰] .    به همین ترتیب ، مى ‏توان از توجیه‏ هاى  دیگرى  که اهل سنّت ذکر کرده‏ اند ، پاسخ گفت ؛ عذرهایى  که براى  رهایى  از کیفیّت درستى  لعن شجره ، تراشیده شده تا [ باترفند ] معناى  آیه را از لعن خاندان بنى  امیّه منصرف کند[۳۱] .    بارى  ، با تدبّر در آیه « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرآنَ » ، به روشنى مى ‏توان دریافت  که مقصود از «الشجرة الملعونة» بنى  امیه‏ اند ، چه زشت‏ترین کارها را مرتکب شدند ، و صحیح نیست که مقصود از رؤیا [ در این آیه ]همان اسراء دانسته شود ، و یا دیگر اندیشه‏ هاى  فاسدى  که بعضى  مطرح کرده‏ اند .با این توضیح ، مى ‏توان دریافت که جهل و نادانى  این‏گونه کسان به امور غیبى  ومنزلت پیامبر ، عدم دست‏رسى  به علم یا کوتاهى  در آگاهى  به آن نمى ‏باشد ، بلکه به پس زمینه‏ هایى  برمى ‏گردد که بسى  ژرف‏تر از این پریشان‏ گویى ‏هاست .

[۱] .  به عنوان نمونه نگاه کنید به تفسیر ابن کثیر ۳ : ۲۲ ، آنجا که مى ‏گوید:بعضى  از متأخّران تصریح کرده‏اند که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  یک بار ، فقط از مکّه به بیت المقدّس برده شد و یک‏بار فقط از مکّه به آسمان سیر داده شده و یک‏بار ، از مکّه به بیت المقدّس و از آنجا به آسمان بالا برده شد .
 [۲] .  الخصال : ۶۰۰ ؛ و نیز نگاه کنید به ، علل الشرائع : ۱۴۹ .
 [۳] .  فتح الباری ۷ : ۱۶۰ ، کتاب أحادیث الأنبیاء ، باب المعراج ؛ الدر المنثور ۴ : ۱۴۹ ، سورة الاسراء ، عن أبی حاتم ، عن قتادة .
[۴] .  المجموع ، للنووی ۹ : ۲۴۸ ، باب ما یجوز بیعه ، فرع فی مذاهب العلما ، فی بیع دور مکة ؛ شرح الأزهار ۱ : ۱۹۹ .
 [۵] .  المغنی ۱۰ : ۶۱۶ ، کتاب الجزیة ؛ الشرح الکبیر ۱۰ : ۶۲۱ ، کتاب الجزیة ؛ فتح الباری ۷ : ۱۶۰ ؛ تحفة الأحوذی ۹ : ۱۹۳ .
[۶] .  الدر المنثور ۴ : ۱۵۴ و۱۵۷ ، سورة الاسراء ، آیه ۱ ؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفى  ۱ : ۱۹۴ .
[۷] .  تفسیر الطبری ۱۵ : ۳ ، سورة بنی اسرائیل ، آیه ۱ .
[۸] .  تفسیر روح المعانی ۱۵ : ۶ ، سورة بنی إسرائیل ، آیه ۱ ؛ الدر المنثور ۴ : ۱۴۹ ، سورة الاسراء ، آیه ۱ .
[۹] .  روضة الکافی ۸ : ۲۶۲ ، حدیث ۳۷۶ ، و نیز نگاه کنید به ، الدر المنثور ۴ : ۱۴۸ ـ ۱۴۹ .علاّمه مجلسى  در بحارالانوار ۱۸ : ۳۰۹ ، براى  معناى  جمله «اَلاّ أکون جزعاً …» سه احتمال آورده است ،براساس این احتمالات مى ‏توان این عبارت را چنین معنا کرد : اى  کاش جوان بودم و در یارى ‏ات مى ‏کوشیدم ؛ و یا افسوس که پیر و ناتوان شدم و نمى ‏توانم به تو آسیبى  برسانم م .
[۱۰] .  اَمالى  الصدوق : ۳۶۳ ، مجلس ۶۹ ، حدیث ۱ ؛ نیز بنگرید به ، الدر المنثور ۴ : ۱۴۸ .
[۱۱] .  تفسیر البغوی ۳: ۷۹؛ ونیز نگاه کنید به، مختصر تاریخ دمشق ۱۷ : ۱۸۹ ، ترجمه علی بن أحمد بن مبارک.
[۱۲] .  الجامع لأحکام القرآن ، للقرطبی ۱۰ : ۲۸۵ ، سوره بنی إسرائیل ، آیه ۶۰ .
[۱۳] .  و ما رؤیائى  که تو را نمایاندیم و نیز درخت نفرین شده را قرار ندادیم مگر براى  فتنه و آزمایش مردم .
[۱۴] .  الدر المنثور ۴ : ۱۵۷ ؛ و در تفسیر الطبری ۱۵ : ۱۳ ، روایت این‏گونه است : براى  ما ابن حمید روایت کرد ، گفت : حدیث کرد ما را سلمه از محمّد بن اسحاق ، گفت : برایم حدیث کرد بعضى  ازخاندان ابوبکر که عایشه مى ‏گفت : جسد پیامبر ناپیدا نشد ، لیکن خدا روح او را سیر [ به آسمان ] داد .
[۱۵] .  الدر المنثور ۴ : ۱۵۷ ؛ و در تفسیر الطبری ۱۵ : ۱۳ ، روایت چنین است : براى  ما حدیث کرد ابن حمید ،گفت : حدیث کرد ما را سَلَمَه از محمّد بن اسحاق ، گفت : مرا حدیث کرد یعقوب بن عُتْبة بن مُغِیرة بن أخْنَس که معاویة بن أبی سفیان هنگامى  که از معراج پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  سؤال مى ‏شد ، مى ‏گفت : رؤیایى  صادق از جانب خدا بود !
[۱۶] .  « سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرى  بِعَبْدِهِ لَیْلاً » .
[۱۷] .  تفسیر القرطبی ۱۰ : ۲۰۹ ، سوره اسراء ، آیه ۱ .
[۱۸] .  المحرّر الوجیز ۳ : ۴۳۵ ؛ و نیز نگاه کنید به تفسیر الثعالبی ۲ : ۲۴۸ .
[۱۹] .  تفسیر ابن کثیر ۳ : ۲۳ ، سوره اسراء ، آیه ۱ .
[۲۰] .  چشم کژ نشد و از حدّ نگذشت ، بلکه حقایق و آیات بزرگ خدا را دید .(سوره نجم : ۱۷ ـ ۱۸)
[۲۱] .  « فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى  کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »سوره بقره : ۲۶۰ .
[۲۲] .  « قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ » سوره نمل : ۴۰ .
[۲۳] .  « غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَواحُهَا شَهْرٌ » سوره سبأ : ۱۲ .
[۲۴] .  « الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ » سوره بقره : ۳ .
[۲۵] .  « الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ » سوره مائده : ۵۲ ؛ سوره توبه : ۱۲۵ ؛ سوره انفال : ۴۹ .
[۲۶] .  « الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ » سوره نحل : ۲۲ .
[۲۷] .  « أَذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُومِ ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِلظَّالِمینَ » سوره صافّات : ۶۲ ـ ۶۳ .
[۲۸] .  « وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا » سوره مدثّر : ۳۱ .
[۲۹] .  « عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدادٌ لاَ یَعْصُونَ مَا اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ » سوره نجم : ۶ .
[۳۰] .  « قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّه‏ُ بِأَیْدِیکُمْ » سوره توبه : ۱۴ .
[۳۱] .  از باب نمونه ، نگاه کنید به ، تفسیر المیزان ۱۳ : ۱۴۱ ـ ۱۴۳ . در این کتاب پاسخ این عذرهاى  پَرت ویاوه ، آمده است .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 × = هشتاد یک

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>