توسُّل به انبیاء و اولیاء-جایگاه زیارت

توسُّل به انبیاء و اولیاء-جایگاه زیارت

مسئله توسّل و استغاثه به انبیا و اولیاى  خدا ، به اهتمام مؤمنان ـ در طول تاریخ ـ اعتبارى  ویژه یافته است ؛ زیرا آنان ـ صلوات اللّه‏ علیهم ـ نزد آفریدگار بزرگ داراى  منزلت و قرب ‏اند ؛ و به عبارتى  آنان واسطه ‏هایى ‏اند که از طریقشان مؤمنان فیض الهى
را مى ‏آشامند و از انوار قدسى  [ پرتوهایى  ] برمى ‏گیرند ، و براى  به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت سوى  آفریدگار سبحان به آنها تقرُّب مى ‏جویند . شخص رسول اکرم  ص ـ به اعتبار اینکه اشرف مخلوقات و نزدیک‏ترین آنها به خداست ـ در میان مؤمنان داراى  احترام و تقدیس است ؛ خداى  بزرگ او را ، در زمان حیات و پس از درگذشت آن حضرت ، شفیع امّتش قرار داده است و وسیله رسیدن آنان به کمال انسانى  و معنوى  ، این چیزى  است که همه مسلمانان ـ از صدر اسلام تا به امروز ـ بر آن‏اند ، و احدى  از آنها آن را انکار نکرده است . خداى  متعال مردم را تحریک و تشویق کرده است که رهسپار حضور پیامبر شوندتا نزد او خدا را استغفار کنند و پیامبرص برایشان آمرزش بخواهد .در چند جاى  قرآن سخنى  آمده است که بر این امر دلالت مى ‏کند ، از جمله :

[ ۱ ] . « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱] اگر آنان هنگامى  که به خویشتن ظلم کردند نزد تو آیند ، پس خدا را استغفار کنند و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد ، البته خدا را بس توبه ‏پذیر و مهربان خواهند یافت .ابن کثیر در تفسیر این آیه مى ‏نویسد :خداى  متعال عصیان‏گران و گنه‏کاران را ارشاد مى ‏کند به اینکه هنگامى که مرتکب خطا و نافرمانى  شدند ، پیش پیامبر  ص بیایند و خدا را نزدآن حضرت استغفار کنند ، و از پیامبر بخواهند که برایشان آمرزش بطلبد ؛ چه آنان زمانى  که این کار را انجام دهند خدا توبه ‏شان را مى ‏پذیرد و بر آنان رحم مى ‏کند و مى ‏آمرزدشان ، و از این رو خدا [ درپایان آیه ] مى ‏فرماید : « لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » ؛ هرآینه خدا را بسیار توبه ‏پذیر و مهربان خواهند یافت[۲] .سُبْکى  در باب توسُّل و استعانت و تَشَفُّع به پیامبر  ص در کتابش «شفاء السقام» به این آیه ، بر جواز توسُّل به پیامبر  ص و طلب دعا از آن حضرت ، استدلال کرده است ،و مى ‏گوید :و نصّ قول خداى  متعال « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ … »[۳] صریح دراین مطلب است .آن گاه مى ‏گوید :و همچنین جایز و نیکوست مِثل این توسُّل به کسى  که نسبتى  با پیامبردارد[۴] .و در جاى  دیگر مى ‏نویسد :این آیه دلالت دارد بر تشویق بر رهسپار شدن سوى  پیامبر و آمرزش خواهى  نزد آن حضرت و استغفار پیامبر براى  آنان ؛ این کار ربته ومقامى  براى  پیامبر  ص است و به جهت بزرگداشت آن حضرت با مرگ او منقطع نمى ‏شود ، هرچند آیه در حال حیات او وارد شده است[۵] .افزون بر واداشتن مردم بر توسُّل به پیامبر  ص ، خداى  متعال بارها پیامبر را بر استغفار براى  مؤمنان ترغیب کرده است ؛ و این سخن در چندین آیه قرآن آمده است ،
مانند :« فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ »[۶] اى  پیامبر ، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه .« وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ »[۷] براى  آنان از خدا طلب آمرزش کن .« وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ »[۸] أى  پیامبر ، از خدا آمرزش بخواه براى گناه خودت و براى  مردان و زنان مؤمن .« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُواأَنْفُسَهُمْ … »[۹] و اگر آنان هنگامى  که به خویشتن ستم کردند … .

[ ۲ ] . و از آنهاست این سخن خداى  متعال :« یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ »[۱۰] [ فرزندان یعقوب گفتند : ] اى  پدر ما ،براى  گناهمان استغفار کن ، ما خطاکاریم .در این بخش از آیه ملاحظه مى ‏کنیم که چگونه فرزندان یعقوب پیامبر به پدرشان توسُّل جُستند تا برایشان از خدا آمرزش بخواهد ، و یعقوب  علیه ‏السلام خواسته ‏شان را اجابت کرد و به این کار وعده‏شان داد :« سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ »[۱۱] یعقوب گفت : به زودى  ازپروردگارم برایتان آمرزش مى ‏خواهم ، چه او آمرزنده و مهربان است .آیا مانند این سخن با توحید منافات دارد و شرک به شمار مى ‏آید ؟!انکار نکردم و عدم ورود وعید و کیفر بر پسران به این توسُّل به پدرشان ، و نیزپذیرش یعقوب  علیه ‏السلام این درخواست آنان را ، به طور قطع بر مشروعیّت تامّ مانند این توسُّل ، دلالت مى ‏کند .افزون بر این ، آفریدگار بزرگ ، نه تنها بر توسُّل به انبیاء  علیهم ‏السلام ترغیب کرده است ،بلکه ملاحظه مى ‏کنیم که بعضى  از آیات شریف دربردارنده توبیخ براى  کسانى  است که آن را انکار مى ‏کند یا از روى  بزرگ‏منشى  و یا عصیان ، از آن رو مى ‏گرداند .
[ در تفسیر مجمع البیان آمده است : ]« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا »[۱۲] یعنى  بشتابید « یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ »[۱۳][ رسول خدا برایتان استغفار کند سرهاشان را برمى ‏گردانند ] یعنى  به سُخریه سرمى ‏جُنبانند ، از باب ریشخند به خواست پیامبر سوى  این کار ؛ و گفته اند : به جهت روى  برتافتن از حق و ناپسند داشتن ذکر پیامبر سربرمى ‏گردانند ؛ و این به خاطر کفر واستکبارشان است[۱۴] .ثعلبى [۱۵] مى ‏گوید :چون این آیه نازل شد و دروغ‏گویى  عبداللّه‏ بن اُبَى ّ[۱۶] روشن گردید ، به او گفته شد : اى  ابا حباب ، آیه‏ اى  سخت نازل شد ؛ سوى  رسول خدا بروتا برایت استغفار کند !او سرش را [ به نشانه نفى  ] حرکت داد ، سپس گفت : از من خواستیدایمان آورم ، پس ایمان آوردم ؛ خواستید زکات مالم را بپردازم ، آن راپرداختم ، [ کارى  ] باقى  نماند جز اینکه براى  محمّد سجده کنم[۱۷] !براساس همه اینها مى ‏گوئیم :توسُّل به انبیاء و اولیاء و به ویژه پیامبر گرامى  ما  ص سنّت حسنه‏ اى  است مستند به قرآن ـ چنان که پیش از این آوردیم ـ و همچنین مبتنى  است بر سنّت نبوى  شریف ؛چنان که در احادیث و روایات بى ‏شمارى  آمده است و کتاب‏هاى  شیعه و سنّى  آنها را نقل کرده‏ اند ، لیکن تنها ابن تیمیّة و پیروان او (وهابیّون) به مخالفت با آن برخاسته ‏اند ،و توسّل به پیامبر اکرم  ص و اولیاء خدا را بدعت و شرک توصیف کرده ‏اند .توسّل به پیامبر  ص در زمان حیات و پس از وفات اواگر گویند آیه « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱۸] متعلّق به زمان حیات پیامبر  ص است و پس از مرگ آن حضرت را شامل نمى ‏شود ، در پاسخ مى ‏گوییم :رتبه استغفار براى  مؤمنان و مقامِ شفاعت با مرگ پیامبر  ص قطع نمى ‏شود و به پایان نمى ‏رسد ، و دلیلى  وجود ندارد که این مقام پس از مرگ پیامبر از او گرفته شود ؛این منزلت از مختصّات نبوّت است ، و این رتبه براى  پیامبر  ص ثابت مى ‏باشد حتّى در عالَم برزخ و قیامت . سُبْکى  مى ‏گوید :این آیه ، براساس این تعلیق که مؤمنان خداى  متعالى  را توبه ‏پذیر ومهربان خواهند یافت ، بر سه امر دلالت دارد :
۱ . رفتن نزد پیامبر .
۲ . آمرزش خواستن آنان [ از خدا ] ،
۳ . استغفار پیامبر براى  آنها .
امّا استغفار پیامبر  ص براى  همه مؤمنان حاصل است ؛ زیرا پیامبر  ص براى  مردان و زنان مؤمن آمرزش مى ‏طلبد ، به جهت این سخن خداى  متعال که : « وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ »[۱۹] ؛ اى  پیامبر ، براى گناه خود و [ گناه ] مردان و زنان باایمان استغفار کن .و از این رو عاصم بن سلیمان ـ که تابعى  است ـ به عبداللّه‏ به سرجس صحابى   رضى ‏الله ‏عنه گفت : آیا رسول خدا برایت آمرزش خواست ؟ پاسخ داد :آرى  و نیز براى  تو ، آن گاه این آیه را تلاوت کرد ؛ این حدیث را مسلم
روایت کرده است .پس یکى  از امور سه‏ گانه ثابت شد ، و آن استغفار رسول خداست براى  هر مرد و زن مؤمن ؛ و هنگامى  که آمدن آنان و آمرزش خواستنشان تحقّق یافت ، امور سه ‏گانه ـ که موجب پذیرش توبه از سوى  خدا ورحمت اوست ـ کامل مى ‏گردد .در آیه چیزى  که معیّن سازد استغفار پیامبر بعد ازاستغفار مؤمنان است ،وجود ندارد ؛ بلکه از این نظر ، آیه مجمل مى ‏باشد ، و نسبت به آمرزش خواستن پیامبر معنا اقتضا مى ‏کند که تقدُّم یا تأخُّر مساوى  است [ وفرقى  ندارد که استغفار پیامبر پیش از استغفار مؤمنان باشد یا بعد ازآمرزش خواهى  آنان ] مقصود درآمدن آنان است ـ به جهت رهسپارشدنشان نزد پیامبر و استغفارشان ـ تحت کسانى  که استغفار پیامبر شاملشان مى ‏شود .
به معناى  مذکور زمانى  نیاز است که ما « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » را بر« فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ » معطوف کنیم ، امّا اگر آن را عطف بر « جَاؤُوکَ » قراردهیم ، به این معنا نیازى  نیست .اینها همه در صورتى  است که بپذیریم پیامبر  ص بعد از مرگ [ براى کسى  ] آمرزش نمى ‏طلبد ، و ما این سخن را برنمى ‏تابیم به جهت آنکه ذکر خواهیم کرد استغفار پیامبر در زمان حیاتش جارى  است و بعد ازمرگ براى  امّتش ثابت مى ‏باشد ؛ و آن گاه که استغفارش انکار شود درحالى  که کمال رحمت و شفقت او بر امّتش یقینى  است ، مى ‏توان دریافت که پیامبر براى  کسى  که براى  آمرزش خواستن از خدا نزدش  آمده ، آن را ترک نمى ‏کند .بر هر تقدیر ثابت شد که امور سه ‏گانه مذکور در آیه ، براى  آن که آمرزش خواهانه نزد پیامبر  ص آید ، در حال حیات و ممات حاصل است .گرچه آیه درباره اَقوام معینى  در زمان حیات پیامبر وارد شده است ،ولى  به عموم علّت هرکسى  را که این وصف در او یافت شوددربرمى ‏گیرد ، در زمان حیات و بعد از مرگ ؛ و از این رو علما از این آیه عموم را در دو حالت فهمیده ‏اند ، و تلاوت این آیه و آمرزش خواستن از خدا را براى  آن که نزد قبر پیامبر مى ‏آید ، مستحب دانسته ‏اند .حکایت «عُتبى »[۲۰] در این زمینه مشهور است ، مصنّفات ـ از همه مذاهب ـ آن را در مناسک آورده ‏اند ، و مورّخان آن را نوشته ‏اند ، و همه آن را پسندیده ‏اند و از آداب زائر دانسته ‏اند و از چیزهایى  که شایسته
است زائر آن را انجام دهد[۲۱] .و در جاى  دیگر مى ‏گوید :توسل به پیامبر  ص در هر حالى  جایز است ؛ پیش از خلق و آفرینش اوو پس از آن ، در زمان حیاتش در دنیا و بعد از مرگ آن حضرت در مُدّت برزخ …[۲۲] .سقّاف شافعى  مى ‏نویسد :
به نظر من استغاثه و فریادخواهى  خواستار شدن از پیامبر  ص است پیش از وفات یا بعد از وفات او ؛ زیرا همان گونه که در اَخبار آمده آن حضرت پس از مرگ زنده است ، مى ‏شنود و اعمال اُمتش بر او عرضه مى ‏گردد[۲۳] .آلوسى [۲۴] مى ‏گوید :ما در توسُّل سوى  خداى  متعال به آبروى  پیامبر نزد خدا ، در حال حیات و ممات ، اشکالى  نمى ‏بینیم[۲۵] .سخن ابو عبداللّه‏ ـ از امامان حنبلى  ـ در این باره ، پیش از این ، گذشت [۲۶] .در ذیل ما بعضى  از روایاتى  را ذکر مى ‏کنیم که درباره توسُّل به پیامبر و اهل بیت آن حضرت ـ صلوات اللّه‏ علیهم اجمعین ـ و بعضى  از اصحاب آن حضرت مى ‏باشد ، آن گاه اقوال علماى  عامّه را در این زمینه در پى  مى ‏آوریم .

روایات وارده از طُرُق عامّه

[ الف ] توسُّل به پیامبر  ص پیش از ولادت

۱ . از عمر بن خطّاب نقل شده که رسول خدا  ص فرمود : چون آدم مرتکب خطا شد ، گفت : پروردگارا ، به حقّ محمّد از تو مى ‏خواهم که مرا بیامرزى  ! خداى  فرمود :اى  آدم ، چگونه محمّد را که نیافریده‏ ام شناختى  ؟ گفت : اى  پروردگارم ، چون مرا به
دستت آفریدى  و از روحت در من دمیدى  ، سرم را برافراشتم دیدم بر پایه ‏هاى  عرش نوشته شده «لا اله الاّ اللّه‏ ، محمّد رسولُ اللّه‏ ؛ خدایى  جز خداى  یکتا نیست ، محمّد رسول خداست » ، پس دانستم که تو به اسمت نمى ‏افزایى  مگر محبوب‏ترین خلق به خودت را .خدا فرمود : راست گفتى  اى  آدم ، او محبوب‏ترین آفریده‏ها سوى  من است ، به حقّ او مرا فراخوان تو را مى ‏آمرزم ، و اگر [ مقصود خلقت زمینى  ] محمّد نبود تو را
نمى ‏آفریدم !حاکم مى ‏گوید : اِسناد این حدیث صحیح است[۲۷]
۲ . ابن نجّار از ابن عبّاس روایت کرده که گفت : رسول خدا را از کلماتى  پرسیدم که آدم آنها را دریافت و خدا توبه ‏اش را پذیرفت ، فرمود : [ از خدا ] خواست که به حقّ محمّد و على  و فاطمه و حسن و حسین ، او را ببخشاید ، پس خدا توبه ‏اش را
پذیرفت[۲۸] .

[ ب ] توسُّل به پیامبر  ص در زمان حیات

۱ . از عثمان بن حُنَیْف نقل شده است که مردى  نابینا نزد پیامبر  ص آمد و گفت :خدا را بخوان مرا عافیت بخشد ! حضرت فرمود : اگر بخواهى  دعا کنم ، و اگر صبرپیشه کنى  برایت بهتر است ! گفت : او را بخوان [ که مرا شفا دهد ] عثمان مى ‏گوید :پیامبر به او دستور داد که وضویى  نیکو و پسندیده بگیرد و این دعا را بخواند :«اللَّهُمَّ إنّی أسألُکَ وأتوجَّهُ إلیک بِنَبِیِّکَ محمّدٍ نبیّ الرّحمةِ ، إنّی تَوَجَّهْتُ بِکَ إلى  رَبِّی فی حاجتی هذه لِتُقْضى  لِی ، اللَّهُمَّ فَشَفِّعْهُ فیَّ»[۲۹] ؛ پروردگارا من از تو مسئلت مى ‏کنم وبه پیامبرت محمّد ـ پیامبر رحمت ـ به سویت رو مى ‏کنم ، [ اى  پیامبر ] من در این حاجتم به تو سوى  پروردگارم رو مى ‏آورم تا روا شود ، پروردگارا او را شفیع من ساز .

۲ . براى  ما حدیث کرد عبداللّه‏ [ گفت ] برایم حدیث کرد پدرم [ گفت ] براى  ماحدیث کرد حسین در تفسیر شیبان از قتاده ، گفت : و براى  ما حدیث کرد انس بن مالک که مردى  در روز جمعه پیامبر  ص را ـ در حالى  که براى  مردم در مدینه خطبه مى ‏خواند ـ ندا کرد و گفت : اى  رسول خدا ، باران بند آمد ، زمین خشک شد ، مردم دچار قحطى  شدند ، از پروردگارت برایمان باران بخواه ! پیامبر  ص به آسمان نظر افکند ـ در حالى  که در آن ابرهاى  زیادى  نمى ‏دیدیم ـ و باران طلبید ، پس ابرها به هم
پیوستند و در پى  آن باران فرو باریدند تا آنجا که در کال‏هاى  مدینه سیل جارى  شد وراه‏ها [ و کوچه ‏هاى  ] آن جوى  آب گشت ، و پیوسته تا جمعه آینده باران مى ‏بارید !آن گاه آن مرد یاکسى  جز او ـ در حالى  که پیامبر خدا خطبه مى ‏خواند ـ گفت : اى پیامبر خدا ، خدا را بخوان که باران را بر ما بند آورد ! پس پیامبر خندید و گفت :پروردگارا [ باران را ] بر اطراف ما بباران و نه بر ما ، و پروردگارش را خواند [ در پى آن ] ابرها از راست و چپ مدینه پراکنده شدند ، بر اطراف آن مى ‏باریدند و در مدینه چیزى  نمى ‏بارید[۳۰] .

[ ج ] توسُّل به پیامبر  ص پس از وفات

۱ . از ابى  اُمامة بن سَهْل بن حُنَیْف ، از عمویش عثمان بن حُنیف روایت شده که مردى  براى  حاجتى  که داشت سوى  عثمان در رفت و آمد بود ، عثمان به او توجّه نمى ‏کرد و به حاجتش نمى ‏نگریست ، ابن حُنَیف را دید و از این ماجرا نزد او شکوه کرد ، عثمان بن حُنیف به او گفت : به وضوخانه درآى  و وضو بگیر ، سپس به مسجدبرو و در آن دو رکعت نماز گزار ، آن گاه بگو :«پروردگارا من از تو مى ‏خواهم و سویت توجه مى ‏کنم به [ آبروى  ] پیامبران ـ پیامبر رحمت ـ اى  محمّد ، من به تو سوى  پروردگارم رو مى ‏آورم ، پس حاجتم را برآور» .و حاجتت را ذکر کن ، و رهسپار شو تا همراهت بیایم .آن مرد به راه افتاد و آنچه را برایش گفت انجام داد ، سپس سوى  خانه عثمان بن عفّان روانه شد ، دربان آمد ، دستش را گرفت و او را نزد عثمان بن عفّان بُرد ، [ عثمان ]او را با خودش بر فرشى  نرم [ مخمل ] نشاند ، پرسید حاجتت چیست ؟ وى  نیازش راگفت ، عثمان آن را برآورد ، سپس گفت : تا این ساعت حاجتت را به یاد نیاوردم ، وگفت : هر حاجتى  دارى  بازگوى  .سپس آن مرد از نزد عثمان بیرون آمد و عثمان بن حنیف را ملاقات کرد ، به اوگفت : خدا  تو را جزاى  خیر دهد ، عثمان در حاجتم نمى ‏گریست و به من توجّه نمى ‏کرد تا اینکه درباره ‏ام با او سخن گفتى  ! عثمان بن حنیف گفت : به خدا سوگند ، با او سخن نگفتم ، لیکن شاهد بودم که نابینایى  نزد رسول خدا  ص آمد و از کورى ‏اش به آن حضرت شکوه کرد ، پیامبر  ص به او فرمود : صبر پیشه کن . او گفت : اى  رسول خدا ، کسى  را ندارم که مرا راه بَرد ، این حالت بر من دشوار است ! پس پیامبر  ص فرمود : به وضوخانه درآى  و وضو بگیر ،آن گاه دو رکعت نماز گزار ، سپس [ خدا را ] به این دعاها بخوان .ابن حنیف مى ‏گوید : به خدا سوگند ، ما پراکنده نشدیم و سخنمان به درازا کشید تااینکه آن مرد بر ما درآمد گویا اینکه هرگز نابینا نبود [۳۱] .
۲ . اسماعیل بن یعقوب تیمى  مى ‏گوید : محمّد بن منکدر با اصحابش مى ‏نشست ،اهانتى  به او رسید ، پس آن گونه که حق قیام است برمى ‏خاست تا اینکه گونه ‏اش را برقبر پیامبر  ص مى ‏نهاد آن گاه باز مى ‏گشت .در این باره عتاب شد ، گفت : خیالى  به نظرم آمد ، پس هنگامى  آن را در خود یافتم به قبر پیامبر  ص استغاثه کردم[۳۲] .

۳ . أوس بن عبداللّه‏ گفت : اهل مدینه دچار قحطى  شدیدى  شد ، به عائشه شکوه کردند ؛ گفت : به قبر پیامبر  ص بنگرید ، از آن روزنه‏اى  سوى  آسمان قرار دهید تا میان او و آسمان سقفى  نباشد .راوى  مى ‏گوید : این کار را کردند ، پس آن قدر باران بر ما بارید تا اینکه گیاهان درآمد و شتران فربه شدند ، حتّى  از چربى ‏هاى  [ انباشته‏ شان ] شکافت ، پس آن سال ،سال فَتق [ وادادگى  پیه و چربى  ] نامیده شد[۳۳] .

۴ . از جعفر بن محمّد ، از پدرش ، از جدّش ، از پیامبر  ص روایت شده که فرمود :آن گاه که امرى  تو را ترساند بگو :«اللّهمّ صلّى  على  محمّد وآل محمّد ، اللهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد ان تکفینی شرَّ ما أخاف وأحذر»[۳۴] فإنّک تُکفى  ذلک الأمر ؛ پروردگارا ، بر محمّد و آل محمّد درود فرست ، خدایا از تو به حقّ محمّد و آل محمّد مى ‏خواهم که مرا از شرّ آنچه مى ‏ترسم و برحذرم کفایت کنى  . بدرستى  که حاجت او برآورده خواهد شد .

[ د ] توسُّل یهود به پیامبر  ص براى  پیروزى

۱ . از سعید بن جبیر ، از ابن عبّاس نقل شده که گفت : یهود خیبر با «غطفان» درجنگ و ستیز بودند ، هرگاه با هم کاروزار مى ‏کردند یهود خیبر شکست مى ‏خورد ؛ ازاین رو یهود به این دعا پناهنده شدند :«اللّهمّ إنّا نسألُکَ بحقّ محمّد النبیّ الأُمّیّ الذی وعدتَنا أن تُخْرِجَه لنا فی آخر الزمان إلاّ نَصَرْتَنا علیهم» خدایا ، از تو به حقّ محمّد ـ پیامبر اُمّى ‏اى  که وعده دادى  آن را در آخرالزمان براى ما برانگیزى  ـ مى ‏خواهیم که ما را بر پیروزى  بر ایشان یارى  دهى  .ابن عبّاس مى ‏گوید : پس از آن ، یهود هنگامى  که به جنگ غطفان مى ‏رفتند این دعارا مى ‏خواندند و آنان را شکست دادند .[ با وجود این] چون پیامبر ص برانگیخته شد به او کافر شدند ، پس خدا نازل کرد :«وقد کانوا یَسْتفْتحون بک یا محمّد على  الکافرین»[۳۵] اى  محمّد ، آنان [ پیش از این ]به تو بر کافران پیروزى  مى ‏جستند[۳۶] .

[ ه ] باران خواستن عمر بن خطّاب [ با توسّل ] به عبّاس بن عبدالمُطَّلِب

۱ . از اَنَس نقل شده است که چون [ مسلمانان ] دچار قحطى  مى ‏شدند ، عمر بن خطّاب به عبّاس بن عبدالمطّلب [ از خدا ] باران مى ‏خواست و مى ‏گفت :«اللَّهمُّ إنّا کنّا نتوسَّلُ إلیک بنبیّنا فتُسقینا ؛ وإنّا نتوسَّلُ إلیک بِعمّ نبیّنا فَاسْقِنا» پروردگارا ،ما سوى  تو به پیامبرت توسُّل مى ‏جستیم پس ما را سیراب مى ‏ساختى  ، و ما سوى  تو به عموى  پیامبرات التماس مى ‏کنیم پس بر ما باران بباران .انس مى ‏گوید : [ در پى  این دعا ] آنان [ به باران ] سیراب مى ‏شدند[۳۷] .

۲ . از ابن عمر روایت شده که گفت : عمر بن خطّاب سال «رماده» به عبّاس بن عبدالمطّلب [ از خدا ] باران طلبید ، پس گفت : خدایا این عموى  پیامبرت عبّاس است ، به [ وجاهت ] او روى  سوى  تو مى ‏آوریم ، پس بر ما آب فرود آور .همچنان بودند تا اینکه خدا سیرابشان مى ‏ساخت .ابن عمر مى ‏گوید :عمر براى  مردم خطبه خواند و گفت : اى  مردم ، رسول خدا براى  عبّاس منزلتى  را قائل بود که فرزند براى  پدرش قائل است ؛ او را تعظیم مى ‏کرد واَرج مى ‏نهاد و سوگندش را راست مى ‏دانست و مى ‏پذیرفت ؛ اى  مردم درباره عموى  پیامبر ـ عبّاس ـ به پیامبر اقتدا کنید ، و او را ، در آنچه بر شما فرود مى ‏آید ، وسیله ‏اى  سوى  خداى  بزرگ برگیرید[۳۸] .

۳ . براى  ما حدیث کرد ابو محمّد بن قُتَیْبَه ، وى  ـ در حدیث عبّاس بن عبدالمُطَّلب ـ مى ‏گوید : عمر براى  طلب باران ، با توسُّل به عبّاس ، بیرون آمد و گفت : پرورگارا ، ماسوى  تو تقرّب مى ‏جوییم به عموى  پیامبرت عبّاس و دیگر پدرانش و بزرگ مردان [ از خاندان ] او ؛ زیرا تو مى ‏گویى  و سخنت حق است که :« وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ  لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً »[۳۹] و امّا دیوار براى  دو نوجوان یتیم در شهر بود و در زیر آن گنجى  [ پنهان ] براى  آن دو ، و پدر و مادرشان [ انسانى  ] صالح بودند .[ خدایا ، آن گنج را ] به جهت صلاح پدر آن دو ، برایشان حفظ کردى  ؛ پروردگارا[ امّت ] پیامبرات را به خاطر عمویش [ از آسیب قحطى  ] مصون دار ! به به سویت دست دراز کرده ‏ایم در حالى  که شفاعت مى ‏طلبیم و آمرزش مى ‏خواهیم .سپس به مردم رو مى ‏کرد و مى ‏گفت :« اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً * وَیُمْدِدْکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیَجْعَل لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَل لَکُمْ أَنْهَاراً »[۴۰] از پروردگارتان آمرزش بخواهید که اوبس آمرزنده است ؛ [ از ] آسمان برایتان سیل‏آسا [ باران ] مى ‏فرستد ، و به اموال وفرزندان شما را مداد مى ‏رساند ، و برایتان باغ‏ها و نهرها قرار مى ‏دهد …[۴۱] .

[۱] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۲] .  تفسیر ابن کثیر ۱ : ۷۷۳ .
[۳] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۴] .  شفاء السقام : ۱۷۱ .
[۵] .  شفاء السقام : ۸۱ .
در این زمینه نَووى  در «الأذکار : ۲۰۵» ـ ضمن آداب بعد از زیارت پیامبر  ص ـ مى ‏گوید : … آن گاه در جایشاه اولش ، پیشاپیش وجه رسول خدا  ص ، باز مى ‏گردد ؛ و در حقّ خود به اوتوسُّل مى ‏جوید ، و سوى  پروردگارش او را شفیع مى ‏سازد ، و براى  خود و پدر و مادر و یاران و دوستانش دعا مى ‏کند و براى  آنان که به او نیکى  کرده‏اند و براى  دیگر مسلمانان … .
[۶] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۱۵۹ .
[۷] .  سوره ممتحنه ۶۰ ، آیه ۱۲ .
[۸] .  سوره محمّد  ص ۴۷ ، آیه ۱۹ .
[۹] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۱۰] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۹۷ .
[۱۱] .  سوره یوسف ۱۲ ، آیه ۹۸ .
[۱۲] .  سوره منافقون ۶۳ ، آیه ۵ .
[۱۳] .  همان .
[۱۴] .  مجمع البیان ۱۰ : ۱۹ .
[۱۵]ابو اسحاق ، احمد بن محمّد بن ابراهیم ثعلبى  نیسابورى  م ۴۲۷ ه ؛ از تصانیف اوست :«العرائس فى  قصص الأنبیاء» ، «ربیع المذکّرین» ، «الکشف والبیان» (معجم المؤلّفین ۲ : ۶۰) .
[۱۶] .  وى  از منافقین بود ، و قومش را ـ که از انصار بودند ـ بر ترک یارى  رسول خدا و انفاق نکردن بر مهاجران برمى ‏انگیخت و تشویق مى ‏کرد تا آنان از گِرد پیامبر پراکنده شوند ، زید بن ارقم ـ که نوجوانى  از قوم او بود ـ این را شنید وبرنتافت ، سپس سوى  رسول خدا  ص آمد و او را باخبر ساخت ؛ پیامبر  ص [ کسى  را ] سوى  عبداللّه‏ بن اُبَى ّ فرستاد و او را احضار کرد ، وى  با سوگوند این سخن را انکار کرد و گفت : زید دروغ‏گوست ، قوم عبداللّه‏ او را تصدیق و زید را تکذیب کردند ، پس سوره منافقین در تصدیق زید و تکذیب عبداللّه‏ اُبى ّ نازل شد مجمع البیان ۱۰ : ۲۱ ـ ۲۳ .
[۱۷] .
[۱۸] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۱۹] .  سوره محمّد  ص ۴۷ ، آیه ۱۹ .
[۲۰] .  رجوع کنید به فصل زیارت در قرآن کریم .
[۲۱] .  شفاء السقام : ۸۱ ـ ۸۲ .
[۲۲] .  همان ، ص۱۶۱ .
[۲۳] .  الإغاثة بأدلّة الاستغاثة : ۴ .
۲۴] .  نعمان بن محمود بن عبداللّه‏ ، ابو البرکات خیرالدین ، آلوسى  ۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۷ ه واعظ فقیه ،دانشمندى  از بزرگانِ خانواده آلوسى  در عراق … از کتاب‏هاى  اوست : جلاء العَیْنَین فى  محاکمة الأحمدین ـ ابن تیمیّه و ابن حجر ـ و … . (الأعلام ۸ : ۴۲) .
[۲۵] .  رفع المناره : ۳۶ به نقل از جلاء العینین آلوسى  .
[۲۶] .  نگاه کنید به صفحه
[۲۷] .  المستدرک حاکم ۲ : ۶۷۲ ، رقم ۴۲۲۸ ؛ المعجم الصغیر ۲ : ۸۲ ؛ دلائل النبوّه (بیهقى ) ۵ : ۴۸۹ ؛المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۱۸ ؛ الدرّ المنثور ۱ : ۵۸ و۶۰ ؛ مجمع الزوائد ۸ : ۲۵۳ ؛ کنز العمّال ۱۱ : ۴۵۵ ، رقم ۳۲۱۳۸ ؛ ینابیع المودّه ۱ : ۱۷ .
[۲۸] .  الدرّ المنثور ۱ : ۶۰ ؛ المناقب ابن مغازلى  : ۶۳ ، حدیث ۸۹ .
[۲۹] .  سنن ترمذى  ۵ : ۵۶۹ ، رقم ۳۵۷۸ (ترمذى  مى ‏گوید : این حدیثى  است حسن و صحیح و غریب) ؛ مسند احمد ۴ : ۱۳۸ ؛ المستدرک حاکم ۱ : ۴۵۸ ، رقم ۱۱۸۰ و صفحه ۷۰۰ ، رقم ۱۹۰۹ ، و صفحه ۷۰۷ ، رقم ۱۹۲۹ (در آخر حدیث آمده است : پس این دعا را خواند و بینا برخاست) ؛ الجامع الصغیر ۱ : ۹۴ ، رقم ۱۵۰۸ ؛ المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۱۸ (در پایان حدیث افزوده شده است که : آن مرد برخاست در حالى  که بینا شد) ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۷۹ .
[۳۰] .  مسند احمد ۳ : ۲۶۱ و مانند آن در صفحه ۱۰۴ و۱۸۷ ؛ صحیح بخارى  ۲ : ۳۶ ؛ صحیح مسلم ۳ :۲۵ ؛ سنن نسائى  ۳ : ۱۵۴ ؛ البدایة والنهایه ۶ : ۹۶ و۹۸ ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۱۲ و۲۱۴ ؛ کنز العمّال ۸ : ۴۳۷ ، رقم ۲۳۵۴۸ .
[۳۱] .  المعجم الکبیر ۹ : ۳۰ ، رقم ۸۳۱۱ ؛ المعجم الصغیر ۱ : ۱۸۳ [ در این مأخذ آمده است ] حدیث صحیح است ؛ مجمع الزوائد ۲ : ۲۷۹ ؛ دلائل النبوّة ۶ : ۱۶۷ .از خلال این حدیث و امثال آن ، آشکارا مقدار ضعف و اختلال قول ابن تیمیّه روشن مى ‏گردد در اینکه متوسّلان به رسول خدا را به مشرکان توصیف مى ‏کند :این از چیزهایى  است که فرق میان درخواست از پیامبر را در زمان حیات و حضورش و بین سؤال از او در زمان مرگ و غیبتش ، روشن مى ‏سازد ؛ و هیچ یک از سَلَف اُمّت در عصر صحابه ـ و نه تابعین و نه تابعینِ تابعین ـ نماز و دعا را نزد قبور انبیاء و درخواست [ حاجت ] از آنها را قصد نکرده‏اند ، و از آنان یارى  و فریادرسى  نخواسته‏اند ، و نه در غیابشان و نه نزد قبورشان ، و همچنین است اعتکاف [ نزد قبرهاى  آنها ] (مجموعة الفتاوى  ۱۴ : ۴۹) .از خلال احادیث مذکور در این باب ، بُطلان ادعاى  ابن تیمیّه را مى ‏توان دریافت ؛ وى  بدان لحاظ که دعا نزد رسول گرامى  اسلام و توسُّل به آن حضرت با میل نفسانى ‏اش ناسازگار است و با ذوق او هماهنگى  ندارد ، ادّعاى  نفى  مشروعیّت آن را کرده است و مُدّعى  شده که صحابه و تابعین و تابعینِ تابعین این کار را نکرده ‏اند ؛ بعید نیست که ابن تیمیّه صحابه و تابعین را به شرک متهم سازد ؛ از پیروى  هواى  نفس به خدا پناه مى ‏بریم .
[۳۲] .  تاریخ مدینه دمشق ۵۶ : ۵۰ ؛ سیر أعلام النبلاء ۵ : ۳۵۸ .
[۳۳] .  سنن دارمى  ۱ : ۳۵ ، رقم ۹۳ ، باب ۱۵ باب ما اکرم اللّه‏ تعالى  نبیّه بعد موته ؛ مصابیح السنّة ۴ :۱۲۸ ، رقم ۴۶۵۷ ؛ دفع الشُّبه عن الرسول والرساله : ۱۱۶ ؛ الإغاثة بأدلّةالاستغاثة ۲۴ : ۶ (وى  مى ‏گوید : مى ‏گویم و این نیز به اسناد صحیح صراحت دارد به اینکه سیّده عائشه به پیامبر  ص پس از مرگش استعانت جست و همچنین همه اصحاب آن حضرت …) ؛ النهایه فى  غریب الحدیث ۳ : ۴۰۹ (بخشى  از حدیث در این مأخذ آمده است) .
[۳۴] .  نظم درر السمطین : ۴۹ و در صفحه ۱۵۴ مانند آن آمده است ، وى  مى ‏گوید : این دعا سخنى  سبک و کوتاه است ، براى  هر بلا و هولى  مى ‏توان آن را خواند ، براى  هر نیرو و حرکتى  پوشش دهنده است ، و هر عطا و بخششى  را جلب مى ‏کند ؛ آن که آن را در هر کار با اهمیت یا مصیبتى  بخواندخواسته ‏اش را مى ‏یابد و محذورش را بسنده است ، ان شاء اللّه‏ تعالى  .
[۳۵] .  اشاره است به آیه ۸۹ سوره بقره « وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى  الَّذِینَ کَفَرُوا … » .
[۳۶] .  المستدرک حاکم ۲ : ۲۸۹ ، رقم ۳۰۴۲ ؛ الوسیط فى  تفسیر القرآن المجید ۱ : ۱۷۳ ؛ البدایةوالنهایة ۲ : ۳۷۸ (به نقل از بیهقى ) ؛ السیرة النبویة (ابن کثیر) ۱ : ۲۹۲ ؛ اسباب النزول (واحدى ) : ۱۵ (به نقل از حاکم) ؛ الدرّ المنثور ۱ : ۸۸ .
[۳۷] .  صحیح بخارى  ۲ : ۳۴ ؛ تاریخ المدینه ابن شبّه ۲ : ۷۳۸ (مانند آن در این مأخذ آمده است) ؛تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۵۵ ؛ المعجم الکبیر ۱ : ۷۲ ، رقم ۸۴ ؛ کنز العمّال ۱۳ : ۵۰۴ ، رقم ۳۷۲۹۶ و ص۵۰۸ ، رقم ۳۷۳۰۲ وص۵۱۶ ، رقم ۳۷۳۲۸ ؛ ذخائر العُقبى  : ۱۹۸ ؛ نیل الأوطار ۴ : ۶ ؛ البدایة والنهایة ۶ : ۱۰۱ ؛ و جلد ۷ : ۱۰۵ و۱۸۲ .
[۳۸] .  المستدرک حاکم ۳ : ۳۷۷ ، رقم ۵۴۳۸ ؛ تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۲۸ ؛ کنز العُمّال ۱۳ : ۵۰۴ ،رقم ۳۷۲۹۷ ؛ فتح البارى  ۳ : ۱۸۶ [ ابن حجر ] مى ‏گوید : از قصه عبّاس ، استحباب شفاعت خواستن به اهل خیر و صلاح و اهل بیت نبوّت ، استفاده مى ‏شود ؛ نیل الأوطار ۴ : ۷ به نقل از فتح البارى  .
[۳۹] .  سوره کهف ۱۸ ، آیه ۸۲ .
[۴۰] .  سوره نوح ۷۱ ، آیات ۱۰ ـ ۱۲ .
[۴۱] .  تاریخ مدینه دمشق ۲۶ : ۳۶۳ ، [ ابن عساکر ] مى ‏گوید : حدیث استسقاء عمر به عبّاس از چندوجه به الفاظ مختلف روایت شده است ، و این اَتَمّ [ و کامل‏ترین ] آن است ، و آن روایت ابى ‏یعقوب خطابى  است از پدرش از جدش ؛ ذخائر العقبى  : ۲۰۰ با اختلاف ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى  الحدید) ۷ : ۲۴۷ ؛ و جلد ۱۴ : ۵۱ ؛ الفائق فى  غریب الحدیث ۳ : ۱۱۵ ؛ النهایة فى  غریب الحدیث ۲ : ۱۳۲ ؛ و جلد ۴ : ۹۴ .
و نیز روایت شده که معاویه به أسود بن یزید [ از خدا ] باران طلب مى ‏کرد ؛ بنگرید به ، شذرات الذهب ۱ : ۸۲ حوادث سنه ۷۵ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− 2 = سه

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>