زیارت در قرآن و سُنّت-جایگاه زیارت

زیارت در قرآن و سُنّت-جایگاه زیارت

زیارت در قرآن کریم

از آیات قرآن شریف که به آن بر مشروعیّت زیارت استدلال شده ، این سخن خداى  متعال است :« وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »[۱] و اگر آنان هنگامى  که به خویشتن ستم کردند نزد تو بیایند ، پس از خداطلب مغفرت کنند ، و پیامبر برایشان آمرزش بخواهد ، البته خدا را بسیار توبه ‏پذیر ودل‏رحم و مهربان خواهند یافت .شریف نورالدین سمهودى [۲] به نقل از سبکى  مى ‏گوید :این آیه دلالت دارد بر تشویق به رفتن سوى  رسول خدا ص و استغفارنزد آن حضرت ، و آمرزش خواستن پیامبر براى  آنان ؛ و این رُتبه به مرگ پیامبر ص قطع نمى ‏شود .اینکه فرمود : « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ » عطف به « جَاؤُوکَ » است ، از این رواقتضا ندارد که استغفار پیامبر بعد از استغفار آنان باشد ؛ افزون بر این ،ما این را نمى ‏پذیریم که آن حضرت ، پس از مرگ ، آمرزش نمى ‏طلبد ؛زیرا در زمان حیاتش این کار صورت گرفت[۳] ،

و بعد از مرگ ـ هنگام عرضه اعمال بر او ـ براى  امّتش مغفرت مى ‏طلبد … .و نیز (سمهودى ) مى ‏گوید :علما از این آیه عموم را فهمیده ‏اند که هر دو حالت مرگ و زندگى  رادربر مى ‏گیرد ؛ و براى  کسى  که نزد قبر آن حضرت مى ‏رود ، مستحب دانسته ‏اند که قرآن بخواند و از خداى  متعال آمرزش بخواهد[۴] .و در جاى  دیگر مى ‏نویسد :و نیز به این سخن خداى  متعال « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ » ، برمشروعیّت سفر براى  زیارت [ پیامبر ] و بستن بار سفر به سوى  او ،استدلال شده است ؛ بنا بر آنچه تقریرش گذشت که ، این سخن شامل آمدن از نزدیک و دور [ هر دو ] مى ‏شود[۵] .و ابن کثیر[۶] در تفسیر این آیه مى ‏گوید :خداى  متعال عصیان‏گران و گنه‏کاران را ارشاد مى ‏کند که هنگام بروزخطا و عصیان پیش پیامبر ص بیایند ، و نزد او خدا را استغفار کنند ، و ازآن حضرت بخواهند که برایشان آمرزش بطلبد ؛ البته ایشان اگر این کاررا بکنند خدا توبه‏شان را مى ‏پذیرد وبر آنها رحم مى ‏کند ومى ‏آمرزدشان؛و از این رو [ در پایان آیه ] فرمود : « لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً » [۷] ؛ و البته خدا را توبه ‏پذیر و مهربان خواهند یافت .جماعتى  که از آنهاست شیخ ابو نصر بن صَبّاغ در کتابش «الشامل» ،حکایت مشهورى  را از عُتْبى [۸] نقل کرده‏ اند که گفت :نزد قبر پیامبر ص نشسته بودم که یک اَعرابى  آمد و گفت : سلام بر تواى  رسول خدا ، شنیدم خدا مى ‏گوید : «اگر آنان هنگامى  که به خویشتن ظلم کردند نزد تو آیند و از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر برایشان آمرزش بطلبد ، هر آن خدا را توبه‏ پذیر و مهربان خواهند یافت» ، و من نزد تو آمده ‏ام ، از گناهم استغفار مى ‏کنم ، و تو را شفیع نزد پروردگارقرار مى ‏دهم ، آن گاه این شعر را خواند :
یا خیر مَن دُفِنت بالقاعِ أعظُمُه
فطابَ مِنْ طیبِهنّ القاعُ والأَکَمُ
نفسی الفداءُ لِقَبْرٍ أَنْتَ ساکِنُهُ
فیه العَفافُ وفیه الجودُ والکَرَمُ
اى  بهترین کسى  که استخوانش در این صحرا دفن شده ‏اند ، و از بوىخوش آنها دشت و دَمَن عطرآگین است .جانم به فداى  قبرى  که تو ساکن آن هستى  ، در آن پاکى  و پاک‏دامنى  است و جود و کَرَم .آن گاه اَعرابى  (عرب بادیه ‏نشین) برگشت ، پس بر چشم من خواب چیره شد ، در خواب پیامبر را دیدم [ به من ] فرمود : اى  عُتْبى  ، خود را به اَعرابى  برسان و بشارتش ده که خدا او را آمرزید[۹] .سیّد امین عاملى  ، در قلمرو استدلال خود بر مشروعیت زیارت قبر پیامبر ص به این آیه کریم ، مى ‏گوید :زیارت همان حضور مى ‏باشد که عبارت است از رفتن نزد پیامبر ص خواه براى  طلب استغفار باشد یا بدون آن ، و سلام دادن در معناى  آن داخل نیست ؛ و آن گاه که رُجحان آن در زمان حیات پیامبر ثابت شد ،پس از وفات او [ این رُجحان ] ثابت مى ‏شود ؛ بدان جهت که [ احادیث زیاد ] دلالت دارد بر حیات برزخى  پیامبر ، و شنودِ او سلامِ کسانى  را که بر او سلام مى ‏فرستند ، و عرضه اعمال بر آن حضرت[۱۰] .و علاّمه زین الدین بن حسین مراغى [۱۱] ، مى ‏گوید :اعتقاد به اینکه زیارت پیامبر ص موجب قُرب [ به خدا ] است ، شایسته هر مسلمانى  است ؛ به دلیل احادیثى  که در این زمینه وارد شده است ، وبه جهت این سخن خداى  متعال که « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ … »[۱۲] ؛ زیرا تعظیم پیامبر ، با مرگ آن حضرت قطع نمى ‏شود[۱۳] .و شیخ محمّد صالحى  شامى [۱۴] ، در ذیل آیه پیش ، مى ‏گوید :وجه دلالت در این آیه مبنى  بر دو چیز است :

۱ . پیامبر ما ص زنده است ، چنان که این در باب خودش ثابت مى ‏شود ؛

۲ . اعمال امتش بر او عرضه مى ‏شود ؛ چنان که این در باب خودش ثابت مى ‏شود .

پس از شناخت این معنا ، وجه احتجاج به آیه ـ آن گاه ـ این است که :خداى  متعال خبر داده آن که به خویشتن ظلم کند سپس نزد رسول خدا بیاید ، و از خدا آمرزش بخواهد و پیامبر براى  او استغفار کند ، خدا را بسیار توبه ‏پذیر و مهربان خواهد یافت ؛ و این معنا به جهت تعلیق برشرط ، عام است همه احوال و زمان‏ها را در بر مى ‏گیرد .و بعد بیان اینکه پیامبر ما ص پس از وفاتش به کسى  که نزد او مى ‏آیدعارف است ، صلوات کسى  را که بر او درود مى ‏فرستد و سلام کسى  راکه بر او سلام مى ‏کند مى ‏شنود ، و جواب سلام او را مى ‏گوید ؛ پس این حال ، حال حیات و زنده بودن است ، و آن گاه که بنده از او درخواست کند برایش آمرزش مى ‏طلبد ؛ زیرا این حالت [ آمرزش خواهى  براى امت ] در دنیا و آخرت براى  او ثابت است ، چه او شفیع گنه‏کاران مى ‏باشد ؛ و موجب [ و سبب ] این شفاعت در هر دو سَرا ، زنده بودن و ادراک اوست همراه با نبوّت ، و این در برزخ نیز براى  او ثابت است ؛ پس در این هنگام ، دلالت از جهت وفا به مقتضى شرط ، صحیح ودرست مى ‏باشد[۱۵] .و نیز ازچیزهایى که بر مشروعیت زیارت و استحباب آن ، به آن استدلال شده آیات زیر است :« ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الأَنْعَامُ إِلاَّ مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ * حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحیقٍ * ذلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى  الْقُلُوبِ »[۱۶] این است حکم خدا در مناسک حج ، و هرکه حرمت‏هاى  الهى  را بزرگ شمارد ، نزد پروردگارش براى  او بهتر است ؛ و براى شما [ مصرف ] چهارپایان حلال شد جز چیزهایى  که بر شما خوانده مى ‏شود ، پس از پلیدى  ـ که پرستش بت‏ها است ـ بپرهیزید ، و از سخن زور [ و ستم و ناروا ] دورى کنید ؛ همه خالص براى  خدا باشید بى ‏آنکه به او شرک بورزید ؛ و هرکه براى  خدا شریک قرار دهد ، گویا از آسمان افتاد و [ در فضاى  آسمان و زمین ] پرنده او را ربود یا تُندباد او را به مکان دورى  افکند ؛ این بدان جهت است که هرکه شعائر خدا را بزرگ و گرامى  بدارد ، این کار [ نشانى  ] از تقواى  قلبى  است .زمخشرى [۱۷] مى ‏گوید :حرمت : چیزى  است که هتک [ و درآمدن به حریم ] آن روا نمى ‏باشد ، وهمه چیزهایى  که خداى  متعال به این صفت ، آن را تکلیف کرده است ازمناسک حج و غیر آن .. .« فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ » ؛ یعنى  تعظیم و بزرگ داشتن ، براى  او بهتر است ؛ ومعناى  تعظیم ، علم به وجوب مراعات و حفظِ حرمت‏هاست ، و قیام [ واقدام عملى  ] به مراعات  آنها[۱۸] .زجاج[۱۹] مى ‏نویسد :هر آنچه را خدا واجب کرده است ، آن از «حرمات اللّه‏» مى ‏باشد ؛ وحُرمت ، چیزى  است که به پاداشتن آن واجب مى ‏باشد و ترک آن و کوتاهى  در [ انجام ] آن حرام است[۲۰] .و شوکانى [۲۱] مى ‏گوید :شعائر ، جمع شَعِیْره است ، و آن هر چیزى  است که شعارى  براى  خداى متعال در آن هست ؛ و از آن [ جمله ] است شعار قوم در جنگ ، و آن علامتشان است که به آن شناخته مى ‏شوند ؛ پس «شَعائر اللّه‏» اَعلام و نشانه ‏هاى  دین خداست[۲۲] .براى آنکه مهم‏ترین مصداق‏هایى را روشن سازیم که آیات شریفه [۲۳] درباره آنها سخن مى ‏گوید ، شایسته است که بگوییم :بدیهى  است که حُرمتِ پیامبر ص از بزرگ‏ترین حُرمت‏هاى  خداى  متعال به شمارمى ‏رود ؛ زیرا مراعات حرمت آن حضرت بر هر مسلمانى  واجب است ، و هرکه بر اوتعدّى  یا هتک حرمت کند از دائره اسلام و محدوده ایمان خارج مى ‏شود .ما در اینجا نمى ‏توانیم به همه آنچه قرآن کریم در این باره آورده است استدلال کنیم ؛ زیرا مجال کافى  براى  آن نیست ، و نیز بدان جهت که این مطلب نزد همه مسلمانان از مُسَلَّمات مى ‏باشد ؛ و از این رو به ذکر نمونه‏ هایى  بسنده مى ‏کنیم که ازخِلال آنها عظمت حرمت پیامبر وجلالتِ شأن او بیرون مى ‏آید . آفریدگار بزرگ ، در کتاب مجیدش ، بارها اسمش را با اسم آن حضرت ص قرین کرده است ، مانند :« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ »[۲۴] آنان که خدا وپیامبرش را مى ‏آزارند ، در دنیا و آخرت ، خدا آنان را لعنت مى ‏کند .« وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى  النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ »[۲۵] و اِعلامى  است از خدا و رسول او به مردم ـ روز حجّ اکبر ـ که همانا خدا وپیامبرش از مشرکان بیزارند .مى ‏توانیم کلاممان را ، درباره عظمت حرمت پیامبر ، خلاصه کنیم با اشاره به آیاتى که از معراج آن حضرت ـ در سوره نجم ـ سخن مى ‏گوید ؛ آیاتى  که عقل‏ها را حیران مى ‏کند و درمانده مى ‏سازد از اینکه بتوانند آن حضرت را به چیزى  که لایق شأن ومنزلت و حرمت او باشد ، توصیف کنند ؛ و آن آیات اینهاست :« ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى  * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى  »[۲۶] پس از آن ، نزدیک و نزدیک‏تر شد تا اینکه فاصله ‏اش به اندازه گودى  دو کمان یا [ از این هم ] نزدیک‏تر رسید .« وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى  * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى  »[۲۷] و البته در فرودى  دیگر او را نزد «سِدرةُ المُنتهى  [ مکان ویژه در آسمان هفتم ] دید .طبیعى  است که هیچ کس نمى ‏تواند درباره حرمت رسول خدا ص جداى  از حرمت اهل بیت  علیهم ‏السلام سخن بگوید ؛ زیرا حرمت پیامبر مقرون و ملازم با حرمت اهل بیت است ؛ به این معنا که احدى  نمى ‏تواند ادعاى  مراعات حرمت پیامبر ص را کند با آنکه به حرمت اهل بیت آن حضرت ، اعتقاد ندارد و حرمت آنان را ـ آن گونه که بایسته است و در شأن آنهاست ـ مراعات نمى ‏کند .چگونه این ممکن است در حالى  که خداى  متعالى  ذکر پیامبر ص را با ذکراهل‏بیت در مواضع مختلف قرین هم مى ‏آورد ، و در جاهاى  تعظیم آنان را با او جمع مى ‏کند ، و تمجید و تکریمى  را که به پیامبر اختصاص مى ‏دهد ویژه آنان [ نیز ]مى ‏سازد ، و آنان را در محدوده انتخاب و گزینشى  درمى ‏آورد که پیامبر ص را به آن امتیاز بخشیده است .و از این روست که خداى  متعال ، همان گونه که مودّت و دوست داشتن پیامبر ص را بر مسلمانان واجب کرده است ، مَوَدّت اهل بیت  علیهم ‏السلام را [ نیز ] بر آنان واجب کرده است ؛ و چنان که صدقه را بر پیامبر ص حرام ساخته ، بر اهل بیت  علیهم ‏السلام [ نیز ] حرام ساخته است ؛ و همان طور که در کتاب مجیدش بر پیامبر ص سلام و درود مى ‏فرستد ،بر آنان ـ دون غیر آنها از اوصیاء[۲۸] ـ سلام فرستاده است [۲۹] .و بیان منزلت اهل بیت نیز از چیزهایى  است که ما نمى ‏توانیم آن را ـ در ضمن این سطور معدود ـ چنان که بایسته است ، اَدا کنیم ؛ به همین دلیل بسنده مى ‏کنیم به اندکى از آنچه در شأن آنها در قرآن و سنّت آمده است ، و از آن جمله است آیه تطهیر ، و آن این سخن خداى  متعال است :« إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »[۳۰] همانا خدا خواسته تا پلیدى  را از شما اهل بیت بزداید ، و پاک و پاکیزه‏تان سازد .و آیه مباهله :« فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ »[۳۱] .[۳۲] پس بگو: بیایید پسرانمان را صدا بزنیم و پسرانتان را ، و دخترانمان را ندا کنیم و دخترانتان را ، و جان‏هامان را فرابخوانیم و جان‏هاتان را .و آیه مودّت :« قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  »[۳۳] بگو از شما بر [ اَداى  ] رسالت مزد و پاداشى  نمى ‏خواهم مگر مَودَّت و دوست داشتن خویشاوندانم .به زودىخواهد آمد ذِکر آنچه حاکم آن را روایت کرده و صحیح دانسته است که
آدم  علیه ‏السلام از پروردگارش خواست به حق محمّد او را ببخشاید ، پس خدا او راآمرزید[۳۴] ؛ و هچنین آنچه راسیوطى [۳۵] در «الدرّ المنثور» درباره این سخن خداى متعال آورده است که « فَتَلَقَّى  آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »[۳۶]پس از آن ، آدم از پروردگارش کلماتى  را دریافت ؛ از این رو خدا توبه‏اش را پذیرفت ،چه او بَسْ توبه ‏پذیر و مهربان است ـ آدم  علیه ‏السلام به خداى  بزرگ توسل جُست که به [ حقّ ]محمّد وعلى  وفاطمه وحسن وحسین از او درگذرد،آن‏گاه خدا توبه ‏اش را پذیرفت[۳۷].* و روایتى  را که حرّانى [۳۸] در «تحف العقول» از امام رضا  علیه ‏السلام آورده است ـ آن گاه که مأمون عالمانى  را از عراق و خراسان نزد آن حضرت گرد آورد ـ درباره این سخن خداى  متعال :« إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى  النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُواتَسْلِیماً »[۳۹] همانا خدا و ملائکه‏اش بر پیامبر صلوات مى ‏فرستند ، اى  کسانى  که ایمان آوردید بر او صلوات فرستید و به گونه‏ اى  ویژه تسلیم او باشید .امام  علیه‏ السلام فرمود :چون این آیه نازل شد ، گفتند : ما سلام بر تو را مى ‏شناسیم ، صلوات برتو چگونه است ؟ فرمود : مى ‏گویید «اللّهمّ صَلِّ على  محمّد وآل محمّد کما صَلَّیْتَ على  ابراهیم وآل ابراهیم ، إنّک حمیدٌ مجید» ؛ پروردگارا برمحمّد وآل محمّد درود فرست آن گونه که بر ابراهیم و آل او درودفرستادى  ، به راستى  که تو ستوده و بزرگى  .اى  گروه مردمان ، آیا میان شما در این اختلاف هست ؟ گفتند : نه .مأمون گفت : در این هرگز اختلافى  نیست و اجماع بر آن وجود دارد ،[ ولى  ] آیا درباره «آل» چیزى  واضح‏تر از این در قرآن سراغ دارى  ؟امام ابوالحسن  علیه ‏السلام فرمود : از این قول خدا به من خبر دهید که مى ‏فرماید : « یس *وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ * إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * عَلَى  صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ »[۴۰] ؛ یس ، سوگند به قرآن حکیم [ قرآن آکنده از حکمت یا قرآن نازل شده از سوى  خداى  حکیم ] که تو از فرستادگانى  ، بر راهى  راست[ و شیوه‏اى  درست و استوار ] .خداى  متعال در اینجا از [ واژه ] «یس» چه کسى  را قصد نموده است ؟علماء گفتند : مقصود از «یس» محمّد است ، در این شکّى  نیست .امام  علیه ‏السلام فرمود : خدا از این نظر ، به محمّد و آل محمّد فضیلتى  داده است که اگر کسى  نیک بیندیشد [ در مى ‏یابد که ] حقیقت وصف آن حضرت فراتر از درک عقل است ؛ زیرا خداى  متعال بر احدى  سلام نفرستاده مگر بر انبیا ـ صلوات اللّه‏ علیهم ـ پس فرمود :« سَلاَمٌ عَلَى  نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ »[۴۱] ؛ سلام بر نوح در همه عالَم .« سَلاَمٌ عَلَى  إِبْرَاهِیمَ »[۴۲] ؛ سلام بر ابراهیم .
« سَلاَمٌ عَلَى  مُوسَى  وَهَارُونَ »[۴۳] ؛ سلام بر موسى  و هارون .و خداوند [ در این موارد ] نفرمود «سلام بر آل نوح» ، و نگفت «سلام برآل ابراهیم» ، و نیاورد «سلام بر آل موسى  و هارون» ؛ در حالى  که خداى بزرگ فرمود :« سَلاَمٌ عَلَى  آلِ یَاسِینَ »[۴۴] ـ سلام بر آل یاسین ـ یعنى  آل محمّد . در این هنگام ، مأمون گفت : مى ‏دانستم که شرح این [ معنا ] و بیان آن در معدن نبوّت است[۴۵] .* در تفسیر این سخن خداى متعال :« فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ »[۴۶] در خانه ‏هایى  که خدا خواست درآنها نامش به ارجمندى  یاد شود .سیوطى  در «الدُرّ المنثور» مى ‏نویسد :پیامبر ص قرائت کرد « فِی بُیُوتٍ … » ، مردى  برخاست و پرسید : اى  رسول خدا ،این خانه ‏ها کدام است ؟ آن حضرت فرمود : خانه‏ هاى  انبیا ؛ آن گاه ابوبکر برخاست وگفت : اى  رسول خدا ، آیا این خانه ـ اشاره کرد به خانه على  و فاطمه ـ از آنهاست ؟فرمود : آرى  ، از برترین آنهاست[۴۷] .* پیامبر ص تأکید کرد که حرمت اهل بیت  علیهم‏ السلام از بزرگ‏ترین حرمت‏هاى  الهى است که خدا به مراعات و پاس‏دارى  از آن دستور داده است .از ابو سعید خُدرى  روایت شده که رسول خدا ص فرمود :براى  خداى  بزرگ سه حرمت است که هرکه آنها را پاس دارد خدا امر دین ودنیایش را حفظ مى ‏کند ، و هرکه آنها را پاس ندارد ، خدا چیزى  را براى  او نگه نمى ‏دارد : حرمتِ اسلام ، حرمتِ من ، و حرمت رَحِم [ و خویشاوندان ] من[۴۸] .و نیز از ابو سعید روایت شده که پیامبر ص فرمود :براى  خدا حرمت‏هاى  سه‏ گانه است ـ تا اینکه فرمود ـ حرمت اسلام ، حرمت من ،و حرمتِ عترت و خاندانم [۴۹] .از عائشه روایت شده که رسول خدا ص فرمود :شش گروه را من لعنت مى ‏فرستم ، و هر پیامبرى  که دعایش به اجابت مى ‏رسدنفرین مى ‏کند ـ تا اینکه فرمود ـ و آن که درباره عترتم آنچه را خدا حرام کرده ، حلال وروا بداند [ و حرمت عترتم را هتک کند ] ؛ و آن که سنّت مرا وانهد[۵۰] .و از جابر از ابو جعفر [ امام باقر ]  علیه ‏السلام روایت شده که فرمود :
رسول خدا ص اصحابش را در مِنى  فراخواند ، و گفت : … اى  مردم ، من میان شماحُرمت‏هاى  خدا را بر جاى  مى ‏گذارم : کتاب خدا ، و عترتم ، و کعبه بیت الحرام[۵۱] .و سیوطى  از ابو ملیکه نقل کرده است که گفت : مردى  از اهل شام آمد و على   رضى ‏الله ‏عنه رانزد ابن عبّاس دشنام داد ؛ ابن عبّاس  رضى ‏الله ‏عنه به سویش ریگ پاشید و گفت : اى  دشمن خدا ، رسول خدا را آزردى  !« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ »[۵۲] آنان که خدا وپیامبرش را مى ‏آزارند ، خدا در دنیا و آخرت لعنتشان مى ‏کند .اگر رسول خدا ص زنده بود ، البته او را [ با این ناسزاگویى  ] دل آزرده مى ‏ساختى [۵۳] .
از امام صادق  علیه ‏السلام روایت شده که : براى  خدا بزرگ حرمت‏هاى  سه ‏گانه است ـ تااینکه فرمود ـ و [ حرمت ] عترت پیامبرتان[۵۴] .و نیز از آن حضرت رسیده است که فرمود : براى  خداى  بزرگ در سرزمین‏هایش پنج حرمت است : حرمتِ رسول خدا ص ، و حرمت آل پیامبر ص …[۵۵] .علاّمه مجلسى رحمه ‏الله[۵۶] ـ در ذیل این حدیث ـ مى ‏گوید :حُرمت ، چیزى  است که احترام و اکرام آن بر خلق ، براى  وجه [ و ذات ]خداى  متعال ، واجب است[۵۷] .عائشه ، صحنه ‏اى  را نقل مى ‏کند که پرده‏ اى از صُوَرى را که والامقامى  مادر ائمّه معصومین  علیهم ‏السلام را تأکید و اثبات مى ‏کند ، مى ‏نمایاند و گویاى  منزلت رفیع و حرمت بزرگ آن صدّیقه است ؛ وى  مى ‏گوید :احدى  را مانند فاطمه ـ کرّم اللّه‏ وجه ها ـ ندیدم که از نظر شیوه و روش و سیماى ظاهرى  به رسول خدا ص شبیه باشد ؛ هنگامى  که فاطمه بر پیامبر وارد مى ‏شد آن حضرت به استقبال او بلند مى ‏شد ، دستش را مى ‏گرفت و مى ‏بوسید ، و در جاى  خوداو مى ‏نشاند ؛ و آن گاه که پیامبر ص بر فاطمه وارد مى ‏شد ، فاطمه برمى ‏خاست و سوى او مى ‏آمد ، دست پیامبر را مى ‏گرفت و مى ‏بوسید ، و در جاى  خود او مى ‏نشاند[۵۸] .و مانند این است قول پیامبر که فرمود : فاطمه پاره تن من است ، آنچه او را بیازاردمرا آزرده ، و آنچه او را خسته کند مرا خسته مى ‏سازد[۵۹] .و دیگر آیات و احادیث فراوانى  که ـ از نظر کمّى  و کیفى  ـ مثل آنها در حقّ غیر اهل بیت  علیهم ‏السلام به جز پیامبر ص نیامده است ، وگرنه ادعاى  آن مى ‏شد .و از این رو ، بس بى ‏معنا و نابخردانه و سست است این سخن که : به جدایى  میان تعظیم پیامبر ص و اهل بیت او  علیهم ‏السلام و تعظیم آنچه به ایشان وابسته است ، فرامى ‏خواند ؛ یا تجلیل و تکریم را منحصر به شخص پیامبر مى ‏داند یا به ولى  در زمان حیاتش ، بى ‏آنکه آن را به بعد از مرگ او سرایت دهد ؛ به اینکه روح او را تعظیم و احترام کند و با او ارتباط برقرار سازد و پیمان ببندد ، یا قبرش را مقدّس بدارد ـ قبرى را که خدا به شَرَف جاى گرفتن او در آنجا ، قُدسیّت بخشیده است ـ یا مشهد و محلّئ آرامگاه او را صیانت و حفظ کند .شیخ طوسى  در تهذیب آورده است :از ابو عامر ـ واعظ اهل حجاز ـ از صادق ، از پدرش ، از جدّش  علیهم ‏السلام روایت شده که پیامبر ص براى  على   علیه ‏السلام فرمود : اى  اباالحسن ، به راستى  خدا قبر تو و فرزندانت را بُقعه‏ اى  از بقاع بهشت و عرصه ‏اى  از عرصه‏ هاى  آن قرار داد ؛ و همانا خداوند قلوب انسان‏هاى  نجیب و بندگان بزرگزیده ‏اش را شیفته و مشتاق شما ساخت ، آنان در این راستاخوارى  و آزارها را پذیرا مى ‏شوند ، قبورتان را آباد مى ‏سازند و براى تقرُّب به خدا و مودّت به پیامبر ، فراوان آنها را زیارت مى ‏کنند ؛ اى على  ، شفاعت ویژه من به آنان مى ‏رسد ، و آنها در حوضم بر من واردمى ‏شوند و فردا [ قیامت ] در بهشت زائرین و مجاوران من هستند .اى  على  ، هرکه قبورتان را آباد سازد و در آنجا رفت و آمد کند ، گویا سلیمان بن داود را بر بناء بیت المقدس یارى  رسانده است ؛ و هرکه قبرهاتان را زیارت کند این کار برابرى  دارد با پاداش هفتاد حج واجب ،و از همه گناهان پاک مى ‏شود ، و آن گاه که از زیارتتان باز مى ‏گردد مانندروزى  است که مادرش او را به دنیا آورد .تو را بشارت باد اى  على  ، و مژده ده اولیاء و دوستدارانت را به نعمت‏هایى  که نه چشمى  دیده و نه گوشى  شنیده و نه بر قلب انسانى خطور کرده است ! لیکن مردمانى  پست فطرت زائران قبورتان را به جهت زیارت شما سرزنش مى ‏کنند ، آن گونه که فاحشه براى  زنایش نکوهش مى ‏شود ؛ اینان بدترین کسان امت من‏اند ، شفاعتم به آنان نمى ‏رسد ، و حوضم را نمى ‏بینند[۶۰] .و قَسْطَلانى [۶۱] در «المَواهب اللَّدُنیّه» مى ‏گوید : و اجماع کرده ‏اند که جایى  که اعضاى  شریف آن حضرت را در بر گرفته است برترین نقطه روى  زمین مى ‏باشد ، حتى  از موضع کعبه والاتر است ؛ چنان که این سخن را ابن عساکر و باجى  و قاضى  عیاض گفته است ، بلکه تاج سبکى  نقل کرده است ؛ همان گونه که سیّد سمهودى  در «فضائل المدینه» از ابن عقیل حنبلى  نقل کرده که : آنجا برتر از عرش است . و فاکهانى  به برترى  آن بر آسمان‏ها تصریح کرده ، و متن سخن او چنین است :من مى ‏گویم : و نیز برتر از بُقاع آسمان‏هاست ، و ندیدم کسى  را که به این مطلب تعرُّض کند ؛ اعتقاد من این است که اگر این سخن بر علماى  اُمّت عرضه شود در آن اختلاف نکنند ؛ و [ در خبر ] آمده است که آسمان‏ها به جاهاى  قدم او شَرَف یافت ، بلکه اگر گوینده ‏اى  بگوید که همه نقاط زمین برترند از همه نقاط آسمان ـ به جهت شرفِ زمین به حلول [ وقرار گرفتن ] پیامبر ص در آن ـ بعید نمى ‏باشد ، بلکه نزد من ، همین قول ظاهر و مُتَعیَّن است [۶۲] .و قاضى عیاض در کتاب «الشفا بتعریف حقوقال مصطفى » مى ‏نویسد :و بدان که حرمتِ پیامبر ص پس از مرگ آن حضرت ، و احترام و تعظیم او ـ مانند زمان حیاتش ـ لازم است ؛ این کار به بزرگ‏داشت آن حضرت است ؛ هنگام ذکر و یادش و ذکر حدیث و سنّت او ، و شنیدن نام او و سیره ‏اش ، و معامله [ و رفتار محترمانه با ] آل و عترتش و تعظیم اهل‏بیت آن حضرت و اصحاب او[۶۳] . و جعفر بن احمد در «تیسیر المطالب» از پیامبر ص ـ در خطاب به ابا عبداللّه‏ امام حسین  علیه ‏السلام ـ روایت کرده است :… و حبیبم جبرئیل نزدم آمد و مرا باخبر ساخت که شما کشته شدگانید ، و قتل‏گاه‏هاى  شما پراکنده ‏اند ؛ این خبر مرا اندوهگین ساخت ، برایتان دعا کردم .حسین  علیه ‏السلام فرمود : اى  رسول خدا ، با اینکه قبرهاى  ما پراکنده و از هم دورند چه کسى  ما را زیارت مى ‏کند ؟رسول خدا ص فرمود : طائفه‏اى  از اُمّتم ، و قصدشان از این کار نیکى  وصله به من است ؛ آن گاه که روز قیامت فرا رسد آنها را در موقف[ جایگاه خاص در قیامت ] زیارت مى ‏کنم ، شانه‏ هاشان را مى ‏گیرم و از
اَهوال [ جاهاى  وحشتناک و هراس برانگیز ] و سختى ‏هاى  قیامت نجاتشان مى ‏دهم[۶۴] .و علاّمه حلّى  در «تذکرة الفقهاء » مى ‏گوید :… وصیّت به آبادنى  مسجد الأقصى  یا عمارت قبور انبیاء  علیهم ‏السلام از مسلمان و کافر جایز است ، و همچنین قبور علما و صالحان ؛ زیرا در آنها احیاى  زیارت است و تبرّک جُستن[۶۵] .و محمّد شربینى  در «مغنى  المحتاج» مى ‏نویسد : ابن شهبه مى ‏گوید : مؤیّد آنچه را دو شیخ در وَصایا ذکر کرده‏ اند این است که : وصیّت براى  عمارت قبور انبیاء و صالحان جایز مى ‏باشد ؛زیرا در آنها احیاى  زیارت است و تبرّک جُستن [۶۶] .و بکرى  دمیاطى  در «اعانة الطالبین» مى ‏گوید :… بلى  ، شایسته است قبور پیامبران و عالمان و صالحان [ از حکم
کراهت آبادنى  گورها ] استثنا شود[۶۷] .و در جاى  دیگر مى ‏نویسد : بجیرمى  گفته است : بعضى ‏شان قبور پیامبران و شُهَداء و صالحان و مانند آنها را استثناء کرده ‏اند آرى  ، جایز است بناء قبور صالحان[۶۸] .و شیخ محمّد أیمن زین الدین در «کلمة التقوى » مى ‏گوید :و بازسازى  قبر پس از خراب شدن آن مکروه است به جز قبور انبیاء و اوصیاء و اولیاء ، کسانى  که به زیارت آنان برکات نازل مى ‏شود ـ چنان که گذشت ـ و بناء بر قبور در غیر آنچه ذکر شد کراهت دارد[۶۹] .و مُحیى  الدین نَووى  در «روضة الطالبین» مى ‏گوید :فرعٌ : براى  مسلمان و [ کافر ] ذمّى  جایز است که [ از ثلث مال خود ] وصیّت کند براى  عمارت مسجد الأقصى  و دیگر مساجد ، و براى آبادانى  قبور انبیباء و علماء و صالحان ؛ زیرا در آن احیاى  زیارت است
و تبرُّک جستن به آنها[۷۰] .احادیث و نظراتى  که در این باره آمده است فراوان مى ‏باشد ، ما در بحث‏هاى  آینده موارد بیشترى  از آنها را خواهیم آورد .بارى  ، پس از این سخنان ، بى ‏گمان خواننده گرامى  از آنچه در اینجا آوردیم ـ آیات و تفسیر آنها توسط گروهى  از علماء و بعضى  از اقوال آنان ـ درمى ‏یابد که ، زیارت پیامبر ص از مستحباتى  است که خداى  سبحان ، در کتاب عزیزش به آن برانگیخته وتشویق کرده است ، و توصیف نموده که آن ـ براى  کسى  که ادایش کند ـ خیر [ و مایه برکت و ثواب ] است ، و نشانه تقواى  قلبى  .با توجه به آنچه بیان کردیم ، طبیعى  است که همین حکم و توصیف براى  زیارت اهل بیت پیامبر نیز جارى  مى ‏باشد .و نیز بیان کردیم که ، حرمت پیامبر ص و اهل بیت  علیهم ‏السلام به شخص آنها و وجود مبارکشان محدود نمى ‏شود ، بلکه هرچه را وابسته به آنهاست دربر مى ‏گیرد ؛ مانند مشاهد و قبورشان و آنچه از این قبیل است .نتیجه اینکه : بر هر مسلمانى  لازم است حرمت قبور پیامبران وامامان  علیهم ‏السلام را حفظ کند ، و در تجلیل و تقدیس آنها بکوشد ، و از مشاهد مقدس آنان پاس‏دارى  کند ، و نسبت به محکم سازى  و رساندن آنها به سطحى  که لایق شأن اصحاب آرامگاه‏ ها و منزلت ایشان باشد ، اهتمام ورزد ، و این مکان‏ها را براى استقبال [ و روى  آوردن ] زائران آماده سازد ، تا اینکه بر ایشان اداءِ دین رسم و آئین الهى  مقدس [ به خوبى  ]فراهم آید تا از آنها انوار ملکوتى  را سرکشند ، و برکات آسمانى  را که بر آنها و بر
زائرانشان فرود مى ‏آید احساس کنند بى ‏آنکه وضعیت هوا ـ گرمى  و سردى  و باران و مانند آن ـ آنان را آزار دهد ؛ زیرا این کار بزرگ‏داشت اصحاب آرامگاه‏ها به شمارمى ‏رود و تجلیل و احترام ساکنانشان و حفظ حرمت آنان  علیهم‏ السلام ؛ و نیز ـ همان گونه که پیش این آوردیم ـ مایه تقرُّب به آفریدگار بزرگ است به امتثال امر او در تعظیم حرمت‏ها و شعائرش .
وما حُبُّ الدِیار شَغَفْنَ قلبی
ولکنْ حُبُّ مَن سَکَنَ الدیارا
دوستى  این خانه ها [ خاک و سنگ و ... ] قلب مرا شیفته خود نساخته است؛ لیکن دوست داشتن آنان که در این سرزمین و خانه ‏ها ساکن بودند [ و زیستند ] شیدایم کرده است .

[۱] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۲] .  نور الدین على  بن احمد شافعى  سمهودى  ۸۴۴ ـ ۹۱۱ ه ، در مصر به دنیا آمد و در مدینه درگذشت ؛ از تألیفات اوست : وفاء الوفا بأخبار دار المصطفى  ، جواهر العقدین فى  فصل الشرفین … (الأعلام ـ زرکلى  ـ ۴ : ۳۰۷) .
[۳] .  در کتاب «سُبُل الهُدى  والرشاد ۱۲ : ۳۵۵» آمده است : شیخ  رحمه ‏الله در کتابش ـ أنباء الأزکیاء بحیاة الأنبیاء ـ مى ‏گوید : به علم قطعى  نزد ما معلوم است که پیامبر ص و دیگر انبیا در قبرشان حیات دارند [ وزنده‏اند ] ؛ زیرا بر این مطلب نزد ما دلایل استوارى  است و اَخبار به آن تواتر دارند ؛ و شیخ جمال الدین اردبیلى  شافعى  در کتابش ـ الأنوار فى  أعمال الأبرار ـ مى ‏نویسد که ، بیهقى  در کتاب الاعتقاد مى ‏گوید : انبیاء ـ علیهم الصلاة والسلام ـ پس از آنکه قبض روح شدند ، ارواحشان سوى  آن برمى ‏گردد آنان مانند شهدا نزد پروردگار شان زنده‏اند ؛ و پیامبر ص جماعتى  از ایشان را دید و امام پیش نمازشان شد ، و خبر داد ـ و خبر پیامبر راست است ـ که درود ما بر او عرضه مى ‏شود و سلام ما به آن حضرت مى ‏رسد ؛ و خداى  متعال بر زمین حرام کرده که اجساد انبیا را بخورد .
وعبدالوهاب سبکى  در طبقات الشافعیّه الکبرى  ۳ : ۳۸۴ ـ ۳۸۵ ، مى ‏نویسد : از عقاید ما این است که انبیاء  علیهم ‏السلام در قبرهاشان زنده ‏اند … و ما شنیدیم بیهقى   رحمه ‏الله جزئى  [ و رساله‏اى  ] نوشته در حیات انبیا در قبورشان .و در صفحه ۴۱۲ مى ‏گوید : در نزد ما رسول خدا ص زنده است ، حس مى ‏کند و مى ‏داند و اعمال امّت بر او عرضه مى ‏شود ، و درود و سلام [ به آن حضرت ] مى ‏رسد .و در حاشیه اعانة الطالبین بکرى  ۲ : ۴۹۱ آمده است : پیامبر ص در قبر اعظم خود زنده است ، به اذن خدا بر ظواهر و اسرار خَلق مُطَّلع مى ‏باشد .
[۴] .  وفاء الوفا ۴ : ۱۳۶۰ ؛ و بنگریرد به ، الشفا بتعریف حقوق المصطفى  : ۲۶۴ .
[۵] .  وفاء الوفا ۴ : ۱۳۶۴ .
[۶] .  اسماعیل بن عمر بن کثیر بُصْرَوى  ـ پس از آن ـ دمشقى  شافعى  ، ابو الفداء ، در سال ۷۰۱[ هجرى  ] زاده شده ، و در شعبان سال ۷۷۴ در گذشت ، و در مقبره صوفیه دفن شد ؛ وى  صاحب «تفسیر» و «تاریخ» است که هر دو [ کتاب ] به اسم او مشهورند معجم المؤلفین ۲ : ۲۸۳ .
[۷] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۸] .  ابو عبدالرحمن ، محمّد بن عُبَیداللّه‏ بن عَمْرو بن مُعاویة بن عمرو بن عُتْبَة بن أبى  سُفیان بن صَخْر بن حَرْب ، در سال ۲۲۸ [ هجرى  ] درگذشت شفاء السقام : ۶۲ .
[۹] .  تفسیر ابن کثیر ۱ : ۷۷۳ ؛ و مانند این سخن در صفحه … ، حدیث ۱۲ ، آمده است .
[۱۰] .  کشف الارتیاب : ۴۵۹ .
[۱۱] .  ابوبکر ـ و گفته ‏اند نام او عبداللّه‏ است ـ بن حسین بن عمر مراغى  مصرى  شافعى  ۷۲۷ ـ ۸۱۶ ه ؛از آثار اوست : تحقیق النصرة بتلخیص معالم الهجره (معجم المؤلفین ۳ : ۶۰)
[۱۲] .  سوره نساء ۴ ، آیه ۶۴ .
[۱۳] .  المواهب اللَّدُ نیّة ۳ : ۴۰۵ .
[۱۴] .  شمس الدین ابو عبداللّه‏ محمّد بن یوسف صالحى  شامى  م ۹۴۲ ه ، داراى  مؤلفات ارزشمندى است ؛ از آنهاست : «مُزیل اللَبْس مِن حدیث ردّ الشمس» ، و «سُبُل الهُدى والرَّشاد فى  سِیرةِ خیر العباد» ؛ بنگرید مقدمه کتاب سُبُل الهُدى  والرشاد ۱ : ۳۸ ـ ۳۹ .
[۱۵] .  سُبُل الهُدى  والرشاد ۱۲ : ۳۸۰ .
[۱۶] .  سوره حجّ ۲۲ ، آیه ۳۰ ـ ۳۲ .
[۱۷] ابوالقاسم ، جار اللّه‏ ، محمود بن عمر بن محمّد خوارزمى  زمخشرى  ۴۶۷ ـ ۵۳۸ ه ، داراىمؤلفات ارزشمندى  است ؛ مشهورترین آنها «الکشّاف عن حقائق التنزیل» مى ‏باشد (معجم المؤلفین ۱۲ : ۱۸۶) .
[۱۸] .  الکشاف زمخشرى  ۳ : ۱۵۴ .
[۱۹] .  ابراهیم بن سرى ّ بن سهل ، ابو اسحاق زجّاج ۲۴۱ ـ ۳۱۱ ه از عالمان نحو و لغت است ، وى  دربغداد به دنیا آمد و در همان جا درگذشت … از کتاب‏هاى  اوست : «معانى  القرآن» ، «الاشتقاق» ، … «خلق الإنسان» ، «الأمانى » در ادب و لغت ، «فعلت وأفعلت» در تصریف الفاظ ، «المثلث» در لغت … (الأعلام ـ زرکلى  ـ ۱ : ۴۰) .
[۲۰] .  معانى  القرآن زجّاج ۳ : ۴۲۴ ؛ و بنگرید به ، لسان العرب ۱۲ : ۱۲۲ ، مجمع البیان ۷ : ۱۵۷ ، فتحالقدیر (شوکانى ) ۳ : ۵۶۴ .
[۲۱] .  محمّد بن على  بن محمّد بن عبداللّه‏ شوکانى  ۱۱۷۳ ـ ۱۲۵۰ ه فقیهى  است مجتهد و از علماى بزرگ یمن ، وى  اهل صنعاء است که در هجرتى  به شوکان ـ از بلاد خولان یمن ـ زاده شد ، و در صنعاء رشد و تربیت یافت ، و در سال ۱۲۲۹ عهده ‏دار قضاوت گردید ، و در حالى  که حاکم صنعاء بود درگذشت ، و داراى  ۱۱۴ تألیف است که از جمله آنهاست : «نیل الأوطار من اَسرار مُنتقى  الأخبار» ، که به چاپ رسیده است (الأعلام ـ زرکلى  ـ ۶ : ۲۹۸ ، و نگاه کنید به ، معجم المؤلفین ۱۱ : ۵۳) .
[۲۲] .  فتح القدیر شوکانى  ۳ : ۵۶۴ ـ ۵۶۵ .
[۲۳] .  مقصود آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره حج است که اندکى  پیش از این ذکر شد .
[۲۴] .  سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۷ .
[۲۵] .  سوره توبه ۹ ، آیه ۳ .
[۲۶] .  سوره نجم ۵۳ ، آیه ۸ و۹ .
[۲۷] .  سوره نجم ۵۳ ، آیه ۱۳ و۱۴ .
[۲۸] .  بنگرید به آنچه در صفحه … از امام رضا  علیه‏السلام روایت شده است .
[۲۹] .  اشاره است به این آیه : « سَلاَمٌ عَلَى  آلِ یَاسِینَ » سوره صافّات ، آیه ۱۳۰ .
[۳۰] .  سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۳۳ .و نگاه کنید به ، صحیح مسلم ۷ : ۱۳۰ (باب فضائل اهل بیت النبى ) ؛ سُنن ترمذى  ۵ : ۳۰ ، رقم ۳۲۵۸ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۵۸ ـ ۱۶۰ ، رقم ۴۷۰۵ ـ ۴۷۰۷ و۴۷۰۹ ؛ تلخیص المستدرک ۳ : ۱۳۳ ؛ المعجم الصغیر (طبرانى ) ۱ : ۶۵ و۱۳۵ ؛ الدر المنثور ( سیوطى ) ۵ : ۱۹۸ ـ ۱۹۹ ؛ مناقب على  بن ابى  طالب (ابن مغازلى ) : ۳۰۱ ، رقم ۳۴۵ و۳۴۸ ـ ۳۵۱ ؛ شواهد التنزیل ۲ : ۱۱ ـ ۹۲ ، رقم ۶۲۷ ـ ۷۷۴ ؛ خصائص امیرالمؤمنین (نسائى ) : ۴ ؛ کفایة الطالب : ۵۴ ؛ اُسُد الغابة ۲ : ۱۳ و۲۰ ؛ مسند احمد ۱ : ۳۳۰ وجلد ۳ ۲۵۹ ، وجلد ۴ : ۱۰۷ ؛ مناقب خوارزمى  : ۲۳ ؛ الإصابه ۲ : ۵۰۹ ؛ الکشاف ( زمخشرى ) ۱ : ۱۹۳ ؛ الفُصول المُهِمّه (ابن صباغ) : ۲۵ ـ ۲۶ ؛ الصّواعق المحقره : ۱۴۳ و۲۲۹ ؛ نور الأبصار : ۲۲۵ ؛ الاستیعاب ۳ : ۳۷ ؛ ینابیع المودّه : ۱۰۷ ـ ۱۰۸ و۲۲۸ ـ ۲۳۰ ؛ منتخب کنز العمّال ۵ : ۹۶ ؛ العقد الفرید ۴ : ۲۸۷ ؛ مجمع الزوائد ۷ : ۹۱ وجلد ۹ : ۱۶۷ ؛ نظم دُرَرُ السمطین : ۱۳۳ و۲۳۸ ـ ۲۳۹ ؛ الإتحاف بحبّ الأشراف : ۱۸ ؛ و ترجمه امام على  بن ابى  طالب من تاریخ مدینة دمشق (ابن عساکر) ۱ : ۱۸۴ ، رقم ۲۴۹ ، و صفحه ۲۰۷ ، رقم ۲۷۲ ، و صفحه ۲۵۰ ، رقم ۳۲۰ ـ ۳۲۲ .
[۳۱] .  سوره آل عمران ۳ ، آیه ۶۱ .
[۳۲] .  این آیه درباره پیامبر ص و على  و فاطمه و حسن و حسین  علیهم ‏السلام نازل شد ؛ [ براى  آگاهى  بیشتر در این زمینه به مآخذ زیر ] رجوع کنید :صحیح مسلم ۷ : ۱۲۰ ـ ۱۲۱ ؛ سنن ترمذى  ۵ : ۶۳۸ ؛ شواهد التنزیل ۱ : ۱۵۵ ـ ۱۶۶ ، رقم ۱۶۸ ـ ۱۷۶ ؛ مستدرک حاکم ۳ : ۱۶۳ رقم ۴۷۱۹ حاکم مى ‏گوید : این حدیث براساس شرط شیخین ـ بخارى  و مسلم ـ صحیح است ؛ مناقب على  بن ابى  طالب (ابن مغازلى ) : ۲۶۳ ، رقم ۳۱۰ ؛ مسند احمد ۱ : ۱۸۵ ؛ کفایة الطالب : ۵۴ و۸۵ و۱۴۲ ؛ ترجمة الإمام على   علیه السلام من تاریخ دمشق ۱ : ۲۰ ، رقم ۳۰ ؛ الکشاف (زمخشرى ) ۱ : ۳۶۸ ـ ۳۷۰ ؛ التسهیل لعلوم التنزیل ۱ : ۱۰۹ ؛ فتح القدیر (شوکانى ) ۱ : ۴۴۱ ـ ۴۴۲ ؛ تفسیر فخر رازى  ۸ : ۸۰ ؛ جامع الأصول ۹ : ۴۷۰ ، رقم ۶۴۷۹ ؛ ذخائر العُقبى  : ۲۵ ؛ تاریخ الخلفاء : ۱۶۹ ؛ تفسیر بیضاوى  ۲ : ۴۷ ؛ الدرّ المنثور (سیوطى ) ۲ : ۳۸ ـ ۳۹ ؛ الصواعق المحرقه : ۱۴۵ و۱۵۵ ؛ السیرة الحلبیّه ۳ : ۲۱۲ ؛ السیرة النبویّه (زینى  دحلان) ۳ : ۵ ؛ الفصول المهمّه (ابن صباغ) : ۲۳ ـ ۲۵ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى  الحدید) ۱۶ : ۲۹۱ ؛ الإصابه ۲ : ۵۰۹ ؛ البدایه والنهایه ۵ : ۶۵ ؛ تفسیر جلالین : ۷۷ ؛ تفسیر نُسفى  : ۱۶۴ ؛ الریاض النضره ۳ : ۱۵۲ ؛ فرائد السِمطین ۱ : ۳۰۷ ؛ ینابیع المودّه : ۹ و۴۴ ؛ و دیگر منابع .
[۳۳] .  سوره شورى  ۴۲ ، آیه ۲۳ .از ابن عبّاس نقل شده که چون آیه « قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى  » نازل شد ، گفتند : اى  رسول خدا ، این قرابت و خویشان تو چه کسانى ‏اند که مَودّتشان بر ما واجب شد ؟ فرمود : على  و فاطمه و دو فرزندشان (مجمع الزوائد ۷ : ۱۰۳ ؛ عیون اخبار الرضا ۲ : ۲۱۱) .
[۳۴] .  نگاه کنید به صفحه … ـ رقم۱ .
[۳۵] .  عبدالرحمن بن ابى  بکر بن محمّد بن سابق الدین خضیرى  سیوطى  ، جلال الدین ۸۴۹ ـ ۹۱۱ه امام ، حافظ ، مُوَرّخ و ادیب است ، حدود ۶۰۰ تألیف دارد ، از جمله آنهاست : کتاب کبیر و رساله صغیر … ، «الإتقان فى  علوم القرآن» ، «تفسیر الجلالین» ، «تنویر الحوالک فى  شرح موطأ الإمام مالک» ، «الجامع الصغیر» ، «الدر المنثور فى  التفسیر بالمأثور » … «الدیباج على  صحیح مسلم بن الحجاج … (الأعلام ـ زرکلى  ـ ۳ : ۳۰۱) .
[۳۶] .  سوره بقره ۲ ، آیه ۳۷ .
[۳۷] .  نگاه کنید به ، صفحه … رقم ۲ .
[۳۸] .  ابو محمّد ، حسن بن على  بن حسین بن شعبه حرّانى  ، از بزرگان قرن چهارم هجرى  است ، وى  معاصر شیخ صدوق و از مشایخِ شیخ مفید مى ‏باشد ؛ کتابى  دارد با عنوان «تحف العقول عن آلِ الرسول» ، و «التمحیص» بنگرید به ، الذریعه ۳ : ۴۰۰ ، رقم ۱۴۳۵ .
[۳۹] .  سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۶ .
[۴۰] .  سوره یس ، آیات ۱ ـ ۴ .
[۴۱] .  سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۷۹ .
[۴۲] .  سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۰۹ .
[۴۳] .  سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۲۰ .
[۴۴] .  سوره صافّات ۳۷ ، آیه ۱۳۰ .
[۴۵] .  تحف العقول : ۳۲۳ .
[۴۶] .  سوره نور ۲۴ ، آیه ۳۶ .
[۴۷] .  الدرّ المنثور ۵ : ۵۰ .
[۴۸] .  المعجم الکبیر طبرانى  ۳ : ۱۲۶ ، رقم ۲۸۸۱ ؛ مجمع الزوائد ۱ : ۸۸ ؛ لسان المیزان ۱ : ۵۰ ، رقم۱۱۵ .
[۴۹] .  الخصال : ۱۴۶ ، حدیث ۱۷۳ ؛ بحار الأنوار ۲۴ : ۱۸۵ ، حدیث ۲ .
[۵۰] .  المعجم الکبیر ۳ : ۱۲۷ ، رقم ۲۸۸۳ .
[۵۱] .  بصائر الدرجات : ۴۱۳ ، حدیث ۳ ؛ مختصر البصائر : ۹۰ ؛ بحار الأنوار ۲۳ : ۱۴۰ ، حدیث ۹۱ .
[۵۲] .  سوره احزاب ۳۳ ، آیه ۵۷ .
[۵۳] .  الدرّ المنثور ۵ : ۲۲۰ .
[۵۴] .  معانى  الأخبار : ۱۱۷ ، حدیث ۱ .
[۵۵] .  روضه کافى  ۸ : ۱۰۷ ، حدیث ۸۲ ؛ بحار الأنوار ۲۴ : ۱۸۶ ، حدیث ۴ .
[۵۶] .  علاّمه ، شیخ الاسلام ، مولا محمّد باقر ، فرزند مولا محمّد تقى  مجلسى   رحمه ‏الله ، معروف به مجلسى دوم ، در سال ۱۰۳۷ هجرى  به دنیا آمد و در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ ه درگذشت ؛ آثار علمى  فراوان از او برجاى  مانده است ، مشهور ترین آنها کتاب «بحار الأنوار لدُرَرِ أخبار الأئمّة الأطهار» مى ‏باشد که در ۱۱۰ جلد به چاپ رسیده است نگاه کنید به ، مقدمه کتاب بحار : ۶۲ .و در «الکنى  والألقاب ۳ : ۱۴۷» ضمن ترجمه مجلسى  آمده است :شیخ ما ، صاحب مستدرک الوسایل ، گفت : هیچ کس در اسلام مانند این شیخ بزرگ و دریاى  جوشان و ستیغ برافراشته ، توفیق نیافت ؛ ترویج مذهب [ شیعه ] و بلند ساختن کلمه حق ، و درهم شکستن حمله‏ ها و یورش‏هاى مبتدعان ، و ریشه ‏کن ساختن یاوه‏ هاى  ملحدان ، و احیاى  سنّت‏هاى  خاک نشسته [ و فراموش شده ] دین مُبین ، و نشر آثار ائمّه مسلمین ـ به طُرُق عدیده و انحاء مختلف ـ [ همه از توفیقات اوست ] بزرگ‏ترین و ماندگارترین آنها تصانیف ناب و آراسته فراوان است … .
[۵۷] .  مرآة العقول ۲۵ : ۲۶۰ .
[۵۸] .  سنن ابى  داود ۴ : ۳۵۵ ، رقم ۵۲۱۷ .
[۵۹] .  سنن ترمذى  ۵ : ۶۹۹ ، رقم ۳۸۶۹ (ترمذى  مى ‏گوید :: این حدیث حسن و صحیح است) ؛المستدرک على  الصحیحین ۳ : ۱۷۲ ، رقم ۴۷۵۱ (حاکم مى ‏گوید : این حیث براساس شرط شیخین صحیح است ، و آن دو نیاورده‏اند) .
[۶۰] .  تهذیب الأحکام ۶ : ۱۰۷ ، حدیث ۵ .
[۶۱] .  احمد بن محمّد بن ابى ‏بکر قسطلانى  اَصلِ مصرى ِ شافعى  ـ معروف به قَسطلانى  ـ شهاب الدین،ابو العبّاس ۸۵۱ ـ ۹۲۳ ه محدّث و مُورّخ و فقیه ، ومُقْرِئ ، در [ ماه ] ذى  قعده به مصر زاده شد و در آنجا بزرگ گردید ، و به مکه آمد ، و در [ ماه ] محرم در قاهره درگذشت ؛ از تصانیف اوست : «إرشاد السارى  على  صحیح البخارى » ، «المواهب اللدنیّة بالمنح المحمّدیّة» … معجم المؤلّفین : ۸۶۲ .
[۶۲] .  المواهب اللدنیّه ۳ : ۴۲۳ .
[۶۳] .  الشفا بتعریف حقوق المصطفى  : ۲۶۴ .
ابو خارج ، زید بن ثابت بن ضحّاک انصارى  ، دست ابن عبّاس را گرفت و بوسید و مى ‏گفت : «امرشدیم که این گونه با اهل بیت پیامبران رفتار کنیم» نگاه کنید به ، شَذَراتُ الذهب ۱ : ۵۴ .
[۶۴] .  احادیث اهل البیت عن طُرُق اهل السنّة ۱ : ۵۵۲ ؛ به نقل از تیسیر المطالب : ۱۱۲ ؛ و در احقاق الحق ۱۱ : ۳۷۷ ، از کتاب «شرف النبى » ، اثر حافظ عبدالملک بن محمّد خرگوشى  ، با اختلافى  اندک ، نقل شده است .
[۶۵] .  تذکرة الفقهاء چاپ سنگى  ۲ : ۴۶۰ .
[۶۶] .  مغنى  المحتاج ۱ : ۳۶۷ .
[۶۷] .  اعانة الطالبین ۳ : ۱۹۵ .
[۶۸] .  إعانة الطالبین ۲ : ۱۳۷ .
[۶۹] .  کلمة التقوى  ۱ : ۲۳۵ .
[۷۰] .  روضة الطالبین ۵ : ۹۴ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


دو × = 16

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>