فصل چهارم :بخش۳ –تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۳ –تدوین السُنّة

دوره دوّم : دوره تابعین

تابعین ملتزم به اباحه تدوین بودند و آن را همچون یک کار واجب پیشه خودساخته بودند و آنچه در این دوره اتفاق افتداه وملموس است این است که توجیهات شایع در منع حدیث ، همچون ترس از قاطى  شدن قرآن با غیر قرآن ،یا ترس از مشغول شدن به غیر قرآن ، یا ناآشنا بودن مردم به نوشتن و دیگرتوجیهاتى  که در بخش دوّم این کتاب خواهد آمد ، جملگى  رنگ باخته و رسوا وغیر قابل ذکر گشت و قانع کننده به حساب نیامد .علماء تابعین بر نوشتن حدیث با اصرار عجیبى  در سخت‏ ترین و دشوارترین
شرایط پافشارى  مى ‏کردند .بلقینى  گوید :از میان تابعین کسانى  که نوشتن حدیث را مباح دانسته‏ اند فراوانندمانند : حسن بصرى ، عطاء ، ابو قلابه و ابو ملیح[۱] .

و قاضى  عیاض گوید :اجازه این کار و انجام آن از … عطاء ، قتاده ، عمر بن عبدالعزیز ،سعید بن جبیر و امثال آنها … و پس از آنها از افرادى  که به جهت کثرتشان قابل شمارش نیستند ، نقل شده است[۲] .خطیب جمعى  از آنان را در باب «الروایة عن التابعین فی إباحة کتابة الحدیث»(باب روایت از تابعین دربارهئ اباحه نوشتن حدیث) ذکر کرده است و از جمله افراد طبقه اوّل آنان ، سعید بن مسیّب ، عامر شعبى  و حسن بصرى  را برشمرده است ، و از جمله افراد طبقه دوّم و سوّم : قتاده ، ابو قلابه ، عبداللّه‏ بن محمّد بن عقیل ، زُهرى  ، صالح بن کیسان ، رجاء بن حَیْوة ، سلیمان یشکرى  ، سالم بن ابى الجعد ، معاویة بن قرّه مزنى  ، یحیى  بن سعید ، حمّاد بن سلمه ، اعمش و دیگران را نام برده است[۳] .ما در اینجا از میان تابعین کسانى  را که در قرن اوّل زیسته ‏اند و فعالیّت علمى ‏شان در آن قرن بوده و از بزرگان تابعین هستند ذکر نموده و از ذکر کسانى  که ولادتشان بعد از قرن اوّل بوده است صرف‏نظر مى ‏کنیم چه آن که کار تدوین و اباحه آن در قرن دوّم چیزى  است که مورد اتفاق است ـ چنان که گفتیم[۴] ـ .

۱ ـ حُجر بن عَدى  بن اَدْبَر کِندى  (شهادت : ۵۱ هجرى )

او همان «حُجر الخیر» است که دوره جاهلیت و اسلام را درک کرده است .روایت شده که وى  به عنوان فرستاده به نزد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم آمد و در جنگ  قادسیه شرکت داشت . وى  همان کسى  است که «مَرْج عَذرى » را در شام فتح کرد و از اصحاب امیرالمؤمنین على   علیه ‏السلام بود و دررکاب آن حضرت در جنگ جمل وصفّین حضور داشت .او را به دستور معاویه بستند و دستور داد وى  را به همراه یارانش در «مَرْجعَذرى » بکشند ، آنگاه حجر گفت : «الحمد للّه ، بخدا سوگند من اوّلین مسلمانى هستم که سگان این شهر را در راه خدا به صدا در آورد[۵] امّا امروز مرا با غل وزنجیر به اینجا آورده ‏اند !» ، او را شهید کردند و سرش را در دمشق (بریده و) بربلندى  گذاشتند ، و اوّلین سرى  بود که در اسلام (بریده شد و) بر بلندى  گذاشته شد ، خداوند او را رحمت کند .وى  معروف و مورد اعتماد بود و جز از امام على   علیه ‏السلام از کسى  هیچ روایتى نکرد ، و در نزدش صحیفه ‏اى  بود که احادیث على   علیه ‏السلام را در بر داشت[۶] .

۲ ـ اَصبَغ بن نُباته (م۱۰۰)

ابن شهر آشوب وى  را جزو اوّلین مصنّفین در اسلام بر شمرده است[۷] هم چنان که نجاشى  نیز وى  را جزو «پیشکسوتان تصنیف در میان سلف صالح ما»شمرده و مى ‏گوید :وى  همان مجاشعى  است ، و از اصحاب خاصّ امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام
بود ، و پس ازآن جناب نیز زندگى  کرد و از آن حضرت عهدنامه
مالک اشتر و نیز وصیّت ایشان به پسرش محمّد (حنفیّه) را نقل کرده است[۸] .قبلاً در ذکر تألیفات امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام بیان شد که وى  قسمت «قضاء» را ازکتاب بزرگ «الأحکام» روایت کرده است[۹] .و شیخ طوسى  گفته است که : اصبغ بن نباته داراى  کتاب «مَقتل الحسین  علیه ‏السلام»نیز مى ‏باشد [۱۰] .

۳ ـ سُلَیم بن قیس هلالى  عامرى  (م۹۰)

ابن ندیم گوید : وى  از اصحاب امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام است و اوّلین کتابى  که براى شیعه پدید آمد «کتاب سلیم» بود که مشهور است[۱۱] .و مانند این از سُبکى  در کتاب محاسن الوسایل فى  معرفة الاوایل» نقل شده است[۱۲] .نجاشى  نیز وى  را جزو «پیشکسوتان تصنیف در میان سلف صالح ما»برشمرده است[۱۳] .نعمانى  گوید :در میان تمامى  شیعیانى  که حامل و راوى  علم بوده ‏اند ، اختلافى نیست در این که کتاب سلیم بن قیس هلالى  اصلى  از کتابهاى  اصول است که آن را اهل علم و حاملان حدیث اهل بیت  علیهم ‏السلام نقل کرده ‏اندو قدیمى ‏ترین آنهاست … و از اصولى  است که شیعه به آن رجوع داشته و بدان تکیه مى ‏کند[۱۴] .و یکى از مؤلّفین معاصر این کتاب را به عنوان یکى  از قدیمى ‏ترین کتابهاى تألیف شده بخصوص در نزد شیعه دانسته است[۱۵] .این کتاب موجود بوده و متداول است و بارها به چاپ رسیده است . آن را«کتاب السقیفه» نیز مى ‏نامند[۱۶] . در یکى  از چاپهاى  آن ، استاد حدیث ما مرحوم علاّمه محقّق سیّد محمّد صادق بحر العلوم رحمة اللّه‏ علیه (م۱۳۹۹) مقدّمه ‏اى طولانى  و مفصّل درباره این کتاب و مؤلّف آن نوشته است[۱۷] . لکن نسخه متداول این کتاب داراى  مطالبى  است که بر اساس عقاید شیعه تردیدى دربطلانش نیست .

۴ ـ حارث بن عبداللّه‏ هَمْدانى

ابو اسحاق سبیعى  به نقل از او مى ‏گوید که گفت : امیرالمؤمنین على  بن ابى  طالب  علیه ‏السلام روزى  بعد از عصر خطبه ‏اى  خواند که مردم از نیکویى  توصیف و تعظیم خداوند عزّ وجل توسّط آن جناب تعجّب کردند .ابو اسحاق مى ‏گوید : به حارث گفتم : آن را به خاطر دارى  ؟گفت : آن را نوشته ‏ام ، آنگاه آن را از روى  کتابش بر ما املاء کرد[۱۸] . قبلاً ذکر شد که وى  کتاب «السنن والقضایا والأحکام»[۱۹] را از امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام نقل کرده‏ است چنان که از آن حضرت احادیثى  را درباره ترغیب ایشان به تدوین،نقل نموده است[۲۰] .

۵ ـ عبیده سَلمانى  (م۶۴ یا ۷۲)

خالد بن راشد به نقل از یکى  از غلامان عبیده سلمانى  مى ‏گوید : از عبیده شنیدم مى ‏گفت : امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام بر منبرى  از خِشت براى  ما خطبه خواند و پس از حمد و ثناء الهى  فرمود :«اى  مردم ! از خدا بترسید و به مردم درباره چیزى  که نمى ‏دانید فتواندهید . رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم چیزى  فرمود امّا آن را به چیز دیگرى بازگرداندند و چیزى  فرمود و آن را در غیر جایگاهش قرار دادند و بر آن حضرت دروغ بستند» .آنگاه علقمه و عبیده سلمانى  در محضر آن حضرت برخاستند و عرضه داشتند : اى  امیرالمؤمنین ! پس ما با این اخبارى  که در صحیفه ‏هاى  اصحاب محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم آمده است و به ما مى ‏گویند چه کنیم ؟فرمود : از علماء آل محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بپرسید . گویا مراد آن حضرت خودش بود[۲۱] .عجیب است که به عبیده سلمانى  با وجود این نصّ واضح که دالّ بر وجود صحیفه ‏هایى  در نزد اوست ، چنین نسبت بدهند که وى  از تدوین و نوشتن امتناع داشته است[۲۲] .

۶ ـ میثم بن یحیى  التمّار (م۶۰)

صحابى  امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام و از شهداء بزرگ تشیّع است که ابن زیاد والى معاویه در کوفه وى را به قتل رسانید .اوکتابى  در حدیث دارد که کشّى  در رجال خود و طوسى  در « امالى » [۲۳] و طبرى در «بشارة المصطفى » از آن نقل کرده‏ اند و طبرى  بسیار مى ‏گوید : «در کتاب میثم تمّار یافتم»[۲۴] .

۷ ـ ثابت بن دینار ابو حمزه ثمالى

وى  از اصحاب امام سجّاد  علیه ‏السلام و امام محمّد باقر  علیه ‏السلام بود .ابن ندیم از او یاد کرده و مى ‏گوید : از ثقات برگزیده و صاحب «کتاب التفسیر»است[۲۵] .

۸ ـ محمّد بن حنفیّه پسر امام امیرالمؤمنین  ع (م۷۳)

علائى  در شرح حال عبدالاعلى بن عامر ثعلبى  گوید : عبد الرحمن  بن مهدى گفت : وى  هرچه را از محمّد بن حنفیّه نقل مى ‏کند نوشته ‏اى  است که آن را گرفته است ، نه اینکه شنیده باشد[۲۶] .

۹ ـ حسن بن محمّد بن حنفیه (م۱۰۰)

وى  کتابى  را در بحث «ارجاء» تألیف نمود که آن را ابن سعد ذکر کرده است[۲۷] .و کتابى  در بحث جَبر دارد که یحیى  بن حسین الهادى  الى  الحق که زیدى مذهب است (م۲۹۸) در کتاب «الردّ والاحتجاج على  الحسن بن محمّد» آن را رد کرده است .وى  در هر مسأله متن کتاب (حسن بن محمّد) بن حنفیّه را آورده سپس آن را رد کرده است[۲۸] .

۱۰ ـ عروة بن زبیر (م۹۴)

از کسانى  بود که به کار تدوین اهتمام داشت و به نقل از عایشه (م۵۷) حدیث نوشت[۲۹] . وى  داراى  کتابهاى  فقه بود که آنها را در یوم الحرّه (سال۶۳) سوزانید وبر آن تأسّف مى خورد و مى ‏گفت : اگر آنها نزدم بود برایم محبوبتر از خانواه و
اموالم بود[۳۰] .وى  براى  مردم علم را مى ‏نوشت و آن را برایشان مقابله (تطبیق) مى ‏کرد[۳۱] .از چیزهایى  که درباره او نقل شده است اهتمام او به عَرض کتاب است ومقصود از عرض کتاب در اینجا مقابله آن با اصلى  است که به نقل از وى  نوشته شده است و این به جهت تصحیح و ضبط درست و تأکید بیشتر بر سلامت متن از غلط و تصحیف صورت مى ‏گرفته است .هشام بن عروه به نقل از پدرش مى ‏گوید : او مى ‏گفت :نوشتى؟ مى ‏گفتم :آرى  ! مى ‏گفت : نوشته‏ ات را مقابله کردى  ؟ مى ‏گفتم : نه ! مى ‏گفت : پس چرامى ‏نویسى [۳۲] ؟!این مطلب گواه بر توجه و مراقبت بسیار وى  ، نه فقط به اصل تدوین ، بلکه به ضبط و تصحیح آن نیز مى ‏باشد و مسلّم است که این ، از مراحل مترقى  در کارتدوین و نوشتن است که فراتر از مرحله ابتدائى  آن است .گاه عروه به عنوان اولین کسى  که درباره جنگ‏ها تصنیف نمود ، محسوب مى ‏گردد[۳۳] .دکتر محمّد مصطفى  الاعظمى  متن‏هاى  کتاب «المغازى » تألیف عروه رااستخراج نموده و تحت عنوان «مغازی رسول اللّه‏  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم لعروة بن الزبیر بروایة أبی الأسود عنه»[۳۴] (جنگ‏هاى  رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم ، تألیف عروة بن زبیر ، به روایت ابو الاسود) به چاپ رسیده است .

۱۱ ـ سعید بن جُبَیر (م۹۴)

از شاگردان ابن عبّاس بود و اهتمام شدیدى  به نوشتن حدیث و تدوین آن داشت و در این باره احادیثى  دارد که دال بر توجّه فراوان وى  به این مطلب است و ما برخى  از آنها را ذکر مى ‏کنیم :
۱ ـ مى ‏گوید :گاه به نزد ابن عبّاس مى ‏رفتم و در صحیفه‏ ام مى ‏نوشتم تا پُر مى ‏شد ،و بر روى  کفشم مى ‏نوشتم تا پُر مى ‏شد ، و کف دستم مى ‏نوشتم تا پُرمى ‏شد ، و گاه مى ‏شد نزد وى  مى ‏رفتم و چیزى  نمى ‏نوشتم و بازمى ‏گشتم چراکه کسى  از او چیزى  نمى ‏پرسید[۳۵] .
۲ ـ مى ‏گوید :من بیش از همه کس نزد ابن عبّاس مى ‏رفتم و به نقل از اومى ‏نوشتم[۳۶] .
۳ ـ و مى ‏گوید :من در نزد ابن عبّاس در صحیفه‏ ام مى ‏نوشتم ، بر روى  کفشم مى ‏نوشتم[۳۷] .
۴ ـ و مى ‏گوید :من نزد ابن عبّاس مى ‏نشستم و در صحیفه مى ‏نوشتم تا اینکه پُرمى ‏شد ، سپس کفشم را برمى ‏گرداندم و روى  هر دوى  آنهامى ‏نوشتم[۳۸] .
۵ ـ و مى ‏گوید :در راه مکّه شبها با ابن عبّاس همراه بودم ، او برایم حدیث مى ‏گفت و من آن را وسط پالان مى ‏نوشتم ، صبح که مى ‏شد آن را (درصحیفه) مى ‏نوشتم[۳۹] .
۶ ـ و گوید :من بین عمر و ابن عبّاس (بر روى  مرکب) در حرکت بودم ، از آن دو حدیث را مى ‏شنیدم و بر وسط پالان مى ‏نوشتم تا اینکه پیاده مى ‏شدم و آن را (در صحیفه) مى ‏نوشتم [۴۰] .وى  صاحب کتاب «التفسیر» است که ابن ندیم[۴۱] و دیگران آن را ذکر کرده ‏اند[۴۲]و آن را عطاء بن دینار از او نقل کرده است .احمد المصرى  گوید :عطاء … از افراد مورد اعتماد کوفه و بصره است جز این که به نظر ماتفسیرش صحیفه ‏اى  به نقل از سعید بن جبیر است[۴۳] .و ابن حجر در شرح حال عطاء گوید : روایت وى  از سعید بن جبیر به نقل ازصحیفه اوست[۴۴] .ابو حاتم گوید :عبدالملک بن مروان به سعید بن جبیر نوشت که برایش تفسیر قرآن را بنویسد ، آنگاه سعید بن جبیر این تفسیر را برایش نوشت و عطاءآن را از دیوان گرفت[۴۵] .این تفسیر را عَزره نیز از او نقل کرده است :ورقاء بن ایاس گوید :من دیدم که عزره به نزد سعید بن جبیر در رفت و آمد است و به همراهش تفسیر درباره کتاب و دوات بود که هى  تغییر مى ‏کرد[۴۶] .از آن جهت که سعید بن جبیر زودتر از همه شاگردان ابن عبّاس از دنیا رفت گفته ‏اند وى  اوّلین کسى  است که در علم تفسیر تصنیف کرد[۴۷] .

۱۲ مجاهد بن جبر (م۱۰۳)

وى  تفسیر را به نقل از ابن عبّاس نوشت .ابن ابى  ملیکه گوید :
مجاهد را دیدم در حالى  که صفحاتش به همراهش بود از ابن عبّاس درباره تفسیر قرآن مى ‏پرسید و ابن عبّاس به او مى ‏گفت :بنویس ! تا اینکه از تمام تفسیر از او پرسید[۴۸] .مجاهد به اصحابش مى ‏گفت :هرچه را من فتوا مى ‏دهم ننویسید ، فقط باید حدیث را نوشت[۴۹] .و ابو یحیى  کناسى  گوید :مجاهد مرا به اطاقش بالا مى ‏برد و کتابهایش را برایم بیرون مى ‏آوردو من از روى  آنها مى ‏نوشتم[۵۰] .

۱۳ ـ نافع مولى  ابن عمر (م۱۱۷)

وى  علم خود را املاء مى ‏کرد و در حضورش مى ‏نوشتند و داراى  کتاب بزرگى است که ابن عمر آن را نقل کرده است[۵۱]

۱۴ ـ زید بن وهَب جُهَنى  کوفى  (م۹۶)

وى  در کتابى  خطبه ‏هاى  امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام بر منابر را در اعیاد گرد آورده است .شیخ طوسى  آن کتاب را با ذکر سند یاد کرده است[۵۲] .

۱۵ ـ سالم بن ابى  الجعد (م۱۰۰)

از کسانى  بود که مى ‏نوشت ، شاگردش ابراهیم نخعى  (م۹۶) به این مطلب اقرار کرده است .از منصور نقل شد که گفت : به ابراهیم گفتم : چرا سالم بن ابى  جعد حدیثش از تو کامل‏تر است ؟ گفت : زیرا او مى ‏نوشت[۵۳] .منصور مى ‏گوید : سالم بن ابى  جعد هنگامى  که حدیث مى ‏گفت ، زیادمى ‏گفت ، امّا ابراهیم نخعى  وقتى  حدیث مى ‏گفت باز مى ‏ماند ، علّت را از ابراهیم پرسیدم ، گفت : سالم حدیث را مى ‏نوشت[۵۴] .از این خبر دانسته مى ‏شود که در نزد ابراهیم ، نوشتن به عنوان یکى  از اسباب ضبط حدیث و کثرت آن بشمار مى ‏آمده است و گویا ابراهیم از ننوشتن خویش ناراحت بوده است چنان که حدیث ذیل به این معنا اشاره دارد :جامع بن شدّاد گوید :حمّاد را دیدم که در نزد ابراهیم در صفحاتى  مى ‏نوشت و مى ‏گفت :بخدا سوگند با این کار در طلب دنیا نیستم[۵۵] .

۱۶ ـ محمّد بن عمرو لیثى

از کسانى  بود که بر تدوین و نوشتن تأکید داشت و از جمله گفتارش به شاگردانش خبرى  است که سفیان بن عُیَینه نقل کرده است ، مى ‏گوید : محمّد به ماگفت :نه بخدا قسم ، برایتان حدیث نمى ‏گویم مگر این که آن را بنویسید ،مى ‏ترسم به من دروغ ببندید[۵۶] .

۱۷ ـ عطاء بن ابى  رباح (م۱۱۴)

وى  مى ‏نوشت و پسرش را امر به نوشتن مى ‏کرد[۵۷] .ابو حکیم همدانى  گوید : نزد عطاء بن ابى  ریاح بودم و ما جمعى  پسر بودیم ،گفت : اى  پسران ! بیایید بنویسید ! هرکه از شما نمى ‏تواند بنویسد ما برایش مى ‏نویسیم ، و هرکه کاغذ ندارد ما به او مى ‏دهیم[۵۸] . و شگردانش در حضور اومى ‏نوشتند [۵۹] .

۱۸ ـ همّام بن مُنَبِّه (م۱۳۲)

وى  آنچه را از استاش ابو هریره دوسى  (م۵۷ یا ۵۹) شنید در صحیفه ‏اى  که به نام خود اوست (صحیفه همّام) نوشت و برخى  بر این باورند که این صحیفه تألیف خود ابو هریره است و همّام فقط از او نقل کرده است .امّا معروف همان است که تدوین کننده آن همّام است .همّام از علاقه‏ مندان به کتاب و از کسانى  بود که بر نوشتن و تدوین اهتمام داشت . وى  براى  مردم احادیث را از روى  کتابها و جزوه‏ ها املاء مى ‏کرد[۶۰] .«صحیفه همّام» اخیراً به عنوان یکى  از نمونه ‏هاى  تدوین حدیث ـ در سرآغازتاریخ تدوین ـ منتشر شد و یکى  از معاصرین درباره آن مى ‏گوید :براى  این صحیفه جایگاه خاصى  در تاریخ تدوین حدیث وجوددارد چه آنکه این صحیفه بصورت کامل و سالم به همان شکلى  که همّام از ابو هریره نقل و تدوین نموده است به دست ما رسیده و دربر دارنده ۱۳۸ حدیث است . محقّق پژوهشگر دکتر محمّد حمیداللّه‏ حیدآبادى  بر دو نسخه خطّى  آن که هم شکل بوده و در دمشق وبرلین موجود مى ‏باشد ، دست یافته است .و مى ‏افزاید :آنچه اعتماد ما را به احادیث این صحیفه بیشتر مى ‏کند این است که تمامى  آنها در مسند احمد آمده است و بسیارى  از احادیث آن نیزدر ابواب مختلف صحیح بخارى روایت شده است .گاه این صحیفه را «الصحیفة الصحیحة » نیز مى ‏نامند[۶۱] .

۱۹ ـ عامر شعبى  (م۱۰۴)

وى  مى ‏گفت :نوشتن ، ثبت علم است[۶۲] .و گفت :آنچه را از من شنیدید بنویسید گرچه روى  دیوار باشد[۶۳] .با این که این عبارات به روشنى  دلالت دارد بر این که شعبى  از یاوران تدوین
بوده است باز هم به او اعتقاد به منع تدوین را نسبت مى ‏دهند و فعلاً از جمله کسانى  شمرده مى ‏شود که مانع تدوین بوده ‏اند [۶۴] .از وى  نقل شده است که گفت :هرگز سیاهى  را بر سفیدى  ننوشتم و از کسى  حدیثى  نشنیدم که خواسته باشم برایم تکرار کند[۶۵] .لکن این سخن او ـ اگر نقلش صحیح باشد ـ بیش از این دلالت ندارد که ترک نوشتنش بخاطر حافظه قوى  او بوده است ، بنابراین مرادش توصیف قوّه حافظه ‏اش مى ‏باشد ، قوّه ‏اى  که از آن به گونه ‏اى  بهره‏مند بوده که بدان تکیه مى ‏کرده و نیازى  به نوشتن نداشته است ـ و این از عبارت انتهاى  حدیث پیداست ـ نه این که با نوشتن مخالف بوده باشد .آنچه بر این مطلب دلالت دارد همین است که پس از مرگش کتابى  تحت
عنوان «الفرائض والجراحات» از او بدست آمد[۶۶] و خطیب او را جزو تابعینى  برشمرده است که نوشتن حدیث را جایز مى ‏دانستند[۶۷] .

۲۰ ـ الضحّاک بن مُزاحم (م۱۰۵)

وى  مى ‏گفت :هرگاه چیزى  شنیدى  آن را بنویس هرچند بر روى  دیوار باشد .کتاب «مناسک حج» را بر حسین بن عقیل املاء نمود[۶۸] .

۲۱ ـ معاویة بن قرّة ، ابو ایاس (م۱۱۳)

وى  مى ‏گفت:کسى  که علمش را ننویسد ، علمش علم محسوب نمى ‏گردد[۶۹] .ما به ذکر همین تعداد از تابعین بسنده مى ‏کنیم و ملاحظه مى ‏شود که اینان ازبزرگان و فضلاى  تابعین و از کسانى  بوده ‏اند که در عصرشان هیچ رأیى  بدون نظرآنان منعقد نمى ‏گردیده است ، و پس از صحابه بزرگوار ، اینان در آن عصر بزرگان اسلام بوده ‏اند .کسى  که با تاریخ و حدیث آشنایى  دارد شکّى  ندارد در این که اقدام اینان به کار تدوین بدین معنى  است که سیره آنان بر امر تدوین تحقّق یافته است . چنان که تردیدى  در اتصال این سیره به سیره صحابه نیست و قبلاً دانستیم که سیره صحابه بر تدوین بوده است .وقتى  این سیره در دو دوره صحابه و تابعین پیوسته بوده باشد ، اتصال سیره مسلمین پس از قرن اوّل به سیره مسلمین در عهد رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در امر تدوین تمام است ، و بدون تردید این سیره عملى  حجّت شرعى  خواهد بود .شهید تبریزى  در نهایت سخنى  که دربارهئ اوّلین کتاب تألیف شده در اسلام دارد مى ‏گوید :این نتیجه بدست مى ‏آید که کتاب‏هاى  تصنیف شده در عهد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم فراوانند که از جمله آنهاست :«کتاب على   علیه ‏السلام»«الجامعة» (اگر همان کتاب على   علیه ‏السلام نباشد)«مصحف فاطمه  علیهاالسلام»«کتاب‏الدیات وکتاب ‏الفرائض»(اگر جزئى  از کتاب على   علیه‏ السلام نباشند)«کتاب ابن حَزم» که همان نامه پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم به اوست .کتاب‏هاى  تصنیف شده پس از رحلت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم نیز فراوان است که از جمله آنهاست : کتاب سلمان ، ابوذر ، اصبغ ، ابو رافع و دوپسرش على  و عبیداللّه‏ ، آنچه ابو الاسود در علم نحو گرد آورده است ، کتاب سلیم بن قیس ، کتاب میثم تمّار و صحیفه سجّادیّه[۷۰] .

[۱] .  محاسن الاصطلاح : ۳۰۲ .
[۲] .  الالماع قاضى  عیاض : ۱۴۷ .
[۳] .  تقیید العلم : ۹۹ تا ۱۱۳ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۲۱ تا ۳۲۸ .
[۴] .  نگاه کنید به ابتداى  فصل چهارم همین فصل .
[۵] .  ظاهراً اشاره است به فتح آن شهر مرج عذرى  که توسّط وى  صورت گرفت . (م)
[۶] .  طبقات ابن سعد ۶ : ۲۲۰ . و نگاه کنید : ۱۵۴ . و نگاه کنید : صحیح مسلم ۱ : ۷ .
[۷] .  معالم العلماء : ۱ .
[۸] .  رجال نجاشى  : ۹ شماره ۵ ؛ الفهرست طوسى  : ۶۲ شماره ۱۱۹ .
[۹] .  ر . ک فصل سوّم : آنچه به نقل از امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام … کتاب السنن … شماره ۷ .
[۱۰] .  الفهرست طوسى  : ۶۲ شماره ۱۱۹ ؛ تأسیس الشیعه : ۲۸۱ .
[۱۱] .  الفهرست ندیم : ۲۷۵ فنّ ۵ مقاله ۶ .
[۱۲] .  الذریعه طهرانى  ۲ : ۱۵۳ شماره ۵۹۰ .
[۱۳] .  رجال نجاشى  : ۸ شماره ۴ .
[۱۴] .  الغیبة نعمانى  : ۱۰۱ و نگاه کنید : تأسیس الشیعه : ۲۸۲ ؛ المراجعات (شرف الدین) : ۳۰۷مراجعه ۱۱۰ .
[۱۵] .  المقالات الدین (شیخ محمّد سعید عَرفى  رحمة اللّه‏ علیه) : ۸ ؛ تاریخ الادب العربى  (شوقى ضیف) : ۴۵۳ العصر الاسلامى  ؛ تاریخ الفلسفة الاسلامیّة (مصطفى  عبدالرزّاق) : ۲۰۲ و۲۰۳ .
[۱۶] .  الذریعه طهرانى  ۲ : ۱۵۲ تا ۱۵۹ .
[۱۷] .  درباره سلیم بن قیس در کتاب جرح و تعدیل رازى  ج۲ : ق۱ : ص۲۱۴ مطالبى  ذکر شده است .
[۱۸] .  التوحید صدوق : ۳۱ ح۱ .
[۱۹] .  رجال نجاشى  : ۷ ؛ الفهرست طوسى  : ۶۲ .
[۲۰] .  ر . ک فصل سوّم در همین کتاب : آنچه به نقل از امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام … در حوزه روایات …
[۲۱] .  کتاب عاصم بن حمید حنّاط : ۳۹ .
[۲۲] .  تقیید العلم : ۴۶ . و نگاه کنید : السنّة قبل التدوین : ۳۲۲ ؛ دلائل التوثیق المبکّر : ۴۴۴ .
[۲۳] .  امالى  طوسى  ۱ : ۱۴۷ .
[۲۴] .  تأسیس الشیعه : ۲۸۳ ؛ مرآت الکتب ۱ : ۹ ؛ امالى  طوسى  ۲ : ۲۰ ؛ ارشاد المفید : ۱۵ ح۱۲ .
[۲۵] .  الفهرست ندیم : ۳۶ . ثقات جمع ثقه به معنى  «مورد اعتماد» است . (م)
[۲۶] .  طبقات ابن سعد ۵ : ۷۷ و ۶ : ۲۳۳ و مقدمه الجرح والتعدیل : ۷۱ و الجرح والتعدیل ۳ : ۱ : ۲۶ ؛تهذیب التهذیب ۶ : ۹۴ ؛ جامع التحصیل فى  احکام المراسیل : ۲۱۸ و۲۱۹ شماره ۴۱۰ .
[۲۷] .  طبقات ابن سعد ۵ : ۳۲۸ . و نگاه کنید : تاریخ التراث (سزگین) ۱ : ۱ : ۲۳۷ ؛ دلائل التوثیق المبکّر : ۵۵۱ ؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابى  الحدید) ۸ : ۱۲۰ .
[۲۸] .  کتاب الردّ على  الحسن بن محمّد ، تألیف الهادى  الى  الحق در «رسائل العد والتوحید» تألیف محمّد عماره ۲ : ۱۱۷ تا ۳۰۳ به چاپ رسید .
[۲۹] .  الکفایه خطیب : ۲۰۵ .
[۳۰] .  طبقات ابن سعد ۵ : ۱۳۳ چاپ لیدن ؛ مختصر تاریخ دمشق ابن منظور ۱۷ : ۱۰ .
[۳۱] .  ادب الاملاء والاستملاء : ۷۸ .
[۳۲] .  الکفایه خطیب : ۲۳۷ ؛ ادب الاملاء : ۷۹ .
[۳۳] .  البدایة والنهایه ابن کثیر ۹ : ۱۰۱ . و نگاه کنید : مقاله «التسمیات طلیعة المؤلفات …» منتشر شده در مجله «تراثنا» شماره ۱۵ ص۲۶۰ و۲۶۱ .
[۳۴] .  چاپ اوّل آن در سال ۱۴۰۱ در ریاض صورت گرفت .
[۳۵] .  طبقات ابن سعد ۶ : ۲۵۷ .
[۳۶] .  همان .
[۳۷] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۵ ح۵۰۶ .
[۳۸] .  همان ، ح۵۰۷ ؛ المحدّث الفاصل : ۳۷۴ شماره ۳۴۷
[۳۹] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۵ ح۵۰۱ و۵۰۵ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۷۲ .
[۴۰] .  تقیید العلم : ۱۰۳ و۱۰۴ .
[۴۱] .  الفهرست ندیم : ۳۷ .
[۴۲] .  نگاه کنید : طبقات ابن سعد ۶ : ۱۷۹ و۱۸۶ ؛ تقیید العلم : ۱۰۲ .
[۴۳] .  جامع التحصیل علائى  : ۲۳۷ شماره ۵۱۹ .
[۴۴] .  تهذیب التهذیب ۷ : ۱۹۸ ؛ تقریب التهذیب ۲ : ۲۱ شماره ۱۸۸ .
[۴۵] .  جامع التحصیل علائى  : ۲۳۷ شماره ۵۱۹ .
[۴۶] .  طبقات ابن سعد ۶ : ۲۶۶ . ظاهراً مراد این است که به جهت کثرت نوشتن دوات تمام مى ‏شد ودواتى  دیگر برمى ‏داشت . م
[۴۷] .  تأسیس الشیعه : ۳۲۲ .
[۴۸] .  قواعد التحدّث قاسمى  : ۵۲ .
[۴۹] .  تقیید العلم : ۱۰۵ .
[۵۰] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۶ ح۵۱۳ .
[۵۱] .  تاریخ بغداد ۱۰ : ۴۰۶ ؛ تاریخ الاسلام ذهبى  ۵ : ۱۱ . و نگاه کنید : دلائل التوثیق المبکّر : ۵۳۹ .
[۵۲] .  الفهرست طوسى  : ۹۷ شماره ۳۰۳ .
[۵۳]سنن دارمى  ۱ : ۱۰۱ ح۴۸۱ ؛ الکامل ابن عدى  ۱ : ۳۷
[۵۴] .  طبقات ابن سعد ۶ : ۲۹۱ .
[۵۵] .  همان ، ص۳۳۲ .
[۵۶] .  الکامل ابن عدى  ۱ : ۳۷ ؛ الجامع لأخلاق الراوی والسامع .
[۵۷] .  المحدّث الفاصل رامهرمزى  : ۳۷۱ شماره ۳۳۹ .
[۵۸] .  همان ، ص۳۷۳ شماره ۳۴۴ .
[۵۹] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۶ .
[۶۰] .  الجامع لأخلاق الراوى  والسامع .
[۶۱] .  علوم الحدیث صبحى  صالح : ۳۲ . و نگاه کنید : مسند احمد ۲ : ۱۲ ـ ۳۱۹ .
[۶۲] .  تقیید العلم : ۹۹ .
[۶۳] .  طبقات ابن سعد ۶ : ۲۵۰ ؛ المحدّث الفاصل : ۳۷۶ شماره ۳۵۴ ؛ تقیید العلم : ۱۰۰ ؛ العلم زهیربن حرب : ۱۹۳ ب .
[۶۴] .  السنّة قبل التدوین : ۳۱۳ .
[۶۵] .  جامع بیان العلم ۱ : ۶۷ مصدر سابق به نقل از کتاب العلم زهیر بن حرب : ۱۸۷ ب .
[۶۶] .  تاریخ بغداد ۱۲ : ۲۳۲ .
[۶۷] .  تقیید العلم : ۹۹ ـ ۱۱۳ .
[۶۸] .  جامع بیان العلم ۱ : ۷۲ ؛ حجیّة السنّة : ۴۵۱ .
[۶۹] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۴ ح۴۹۶ ؛ محاسن الاصطلاح : ۳۰۳ .
[۷۰] .  مرآت الکتب ۱ : ۹ .ملاحظه : بدان ! کسانى  که در موضوع تدوین حدیث تألیف نموده ‏اند کارشان در ارائه اسامى صحابه و تابعینى  که دست اندر کار تدوین بوده و کتابهایى  تدوین شده را از خود برجاى  گذاشته ‏اند از جهت کمّى  و کیف متفاوت شده است . ما در این کتاب در همین حدّى  که براى  اثبات سیره تدوین در عهد صحابه و تابعین قانع کننده است بسنده کردیم و از شرح و تفصیل گسترده درباره ذکر اسامى  افراد و کتابها ، خوددارى  کردیم چه آن که این کار ـ با نظر به مراجع فراوانى  که در این باره موجود است ـ نیاز به یک تحقیق مستقل دارد . براى  آگاهى  از اسامى  دیگر به کتاب دلائل التوثیق المبکّر فصل پنجم ص۳۰۸ تا ۳۰۹ رجوع کنید .همچنین کتاب «معرفة النسخ والصحف الحدیثیّة» که بسیارى  از آنها را جمع ‏آورى  کرده است .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


8 − شش =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>