پیشوایانِ ابن عربى و مقامات آنها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

پیشوایانِ ابن عربى و مقامات آنها – ابن عربى . سُنِّى یا شیعه ؟

سرآغاز

از ویژگى ‏هاى  مذهب شیعه این است که امام على   علیه‏ السلام امام و خلیفه بعد ازپیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏باشد (این امر ، با نصّ قاطع و برهان روشن ، ثابت است) شیعه ،خلافتِ کسانى  را که بر امام على   علیه ‏السلام پیشى  جستند و حقِّ آن حضرت را غصب کردند ، برنمى ‏تابد .از این روست که شیعه کسانى  را که بر امام على   علیه ‏السلام در این امر ، تاختند ،محترم نمى ‏شمارد و آن را بر خلاف نصّ پیامبر مى ‏داند و نقضِ پیمانى  مى ‏انگاردکه خدا و رسولش آن را [ از مردم ] ستاند .در نگرش شیعه ، هرکس این اشخاص را بزرگ بدارد و هرکه آنان را یارى  ومدد رساند و به دفاع از آنها برخیزد ، بر آیینِ «تشیُّع» نمى ‏باشد .این ، یک امر عقلى  و عقلایى  است که همه مردم آن را مى ‏فهمند و مى ‏شناسندو انتظار دارند .

ابن عربى  ، نیز از این معیار بیرون نیست . با مراجعه به سخنان ابن عربى  ـ درکتاب‏هاى  گوناگون او ـ در مى ‏یابیم که وى  پیوسته دشمنان امام على   علیه ‏السلام را بزرگ مى ‏دارد و کسانى  همچون ابوبکر ، عُمَر ، متوکّل ، عایشه ، طَلْحَه ، زُبَیْر ، مالک ،شافعى  ـ حتّى  حَجّاج بن یوسف ـ و اَمثال اینان را در ده‏ها و صدها مورد(به مناسبت یا بدون آن) نام مى ‏برد و از آنها (که همه از دشمنانِ امام على   علیه ‏السلام به شمار مى ‏آیند) به بزرگى  و نیکى  یاد مى ‏کند و محترم مى ‏شمارد .در مقابل ، به ندرت ، یادى  از اهل بیت  علیهم السلام مى ‏کند و اگر هم نامى  از آنها ببرد ،گذرا و ناچیز است .اگر سخنان ابن عربى  را پیرامون ابوبکر و عُمَر و … با کلام او درباره امام على   علیه ‏السلام مقایسه کنیم، از مانند قطره ‏اى  از دریا یا مشتى  از آب نهر، فراتر نمى ‏رود.در حالى  که رسم شیعه با دشمنان اهل بیت  علیهم ‏السلام این شیوه نیست . آنان نسبت به این اشخاص ، موضع معروفى  دارند که آن را کنار نمى ‏نهند و این ، به سبب جنایت ‏هایى  است که آنان در حقّ حضرت زهرا  علیهاالسلام و على   علیه ‏السلام مرتکب شدند وبه زور خلافت را غصب کردند و بر رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  جسارت ورزیدند و در مسائل دین ، به رأى  خود روى  آوردند و بر اساس سیاست‏ هاشان نظر دادند ودیگر چیزها .براى  شناخت حقیقت مذهب ابن عربى  ، کافى  است اندکى  از سخنانِ او رادرباره خلفا (که در این فصل مى ‏آوریم) مرور کنیم . با همین نگاه گذرا ،درخواهیم یافت که وى  بزرگ‏ترین و بالاترین و گران ‏سنگ‏ترین مقامات را به خلفا ارزانى  مى ‏دارد .پیش از ورود به بحث ، دوست داریم نظر خواننده گرامى  را به آنچه از ابن عربى  از آغاز این پژوهش تا پایان آن نقل کردیم ، جلب کنیم . این سخنان گاه دربر دارنده عباراتى  است که به عمد آنها را مبهم و کور مى ‏آورد تا نزد صوفیانى چون خودش ، مایه حیرت و شگفتى  باشد .ما از پرداختن به مقاصد ابن عربى  از این سخنان ، روى  گردانیدیم تا کتاب طولانى  نشود . افزون بر این ، تا زمانى  که وى  صراحتِ نصوص را در عقایدى  که مى ‏پذیرد و در دفاع از آنها و استوار سازى ‏شان مى ‏کوشد ، کدر و تیره نسازد ،ضرورتى  براى  این کار وجود ندارد . تنها چیزى  که بیانش براى  ما مهم است همین امر مى ‏باشد و اهداف این پژوهش بر آن تمرکز دارد .در هرحال ، دسته‏اى  از متونى  را مى ‏آوریم که از مقاماتِ دشمنانِ امام على   علیه ‏السلام سخن به میان مى ‏آورد و حقیقتِ اعتقاد ابن عربى  و نگرش او را به آنان ، آشکارمى ‏سازد .

خلافتِ ظاهرى  و باطنى  براى  چه کسى  است ؟

ابن عربى  ، مى ‏گوید : از اَقطاب مصطلح (که هنگامِ اطلاقِ این اسم ـ بى  هیچ اضافه ‏اى  ـ آنان مدّ نظرند) در هر زمان ، جز یک نفر وجود ندارد ، وى  «غَوْث» نیزنامیده مى ‏شود، و ازمقرّبان وسالار جماعت [ سرآمد همه ] در زمانِ خویش است.بعضى  از این اَقطاب به حکومت ظاهرى  مى ‏رسند و خلافت ظاهرى  را به
دست مى ‏آورند؛ چنان که خلافت باطنى  را ـ ازجهت مقام ـ به چنگ دارند؛ مانند:ابوبکر ، عُمَر ، عثمان ، على  ، حسن ،معاویة بن یزید ، عُمَر بن عبدالعزیز ، متوکِّل .و بعضى  ، تنها خلافت باطنى  دارند و در ظاهر ، حکومتى  برایشان نیست ؛مانند : احمد سَبْتى  (فرزند هارون) ، ابو یزید بسطامى  .و بیشتر اَقطاب ، در ظاهر ، حکومتى  ندارند .[۱]پیشوایان ابن عربى  ، اینان‏ اند ! ابن عربى  عقیده دارد که اینها داراى  خلافت ظاهرى  و باطنى ‏اند و باکى  ندارد از اینکه متوکّل را در زمره آنان بشمارد ؛ همو که قبر امام حسین  علیه ‏السلام را شخم زد و کارهاى  زشتى  را در حقّ شیعیان اهل بیت  علیهم ‏السلام روا داشت .

نورانى ‏ها در عهد پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله

ابن عربى  در رساله ‏اى  به نام الأسفار یادآور مى ‏شود که مُنَوِّران در زمان رسول خدا (مانند : ابوبکر صدّیق ، عُمَر بن خطّاب ، على  بن اَبى  طالب) به راستى  اندک بود .[۲]

مقاماتى  براى  خلفا

ابن عربى  ، درباره مشاهداتش در عالَم مثال ، در پیشگاه خدا ، مى ‏گوید : پیامبررا در این عالم ، به صورتِ شخصى  مشاهده کردم که داراى  مقاصد معصوم ومشاهد محفوظ ،[۳] منصور و مؤیّد بود . همه رسولان در حضورش صف بستند واُمّت آن حضرت ـ که بهترین امّت‏ هاست ـ دور او مى ‏چرخیدند و فرشتگان مسخّر ، از پیرامون عرش ، مقام او را در بر گرفتند و فرشتگانى  که از اعمال پدیدمى ‏آیند ، پیش او به صف ایستادند .
صدّیق [ ابوبکر ] در سمت راستِ بس نفیسِ او بود و فاروق [ عُمَر ] در طرف چپ بسیار پاکیزه ‏اش قرار داشت ، و ختم [ ولایتِ عام ، عیسى  ] پیشاپیش او زانوزده بود و او را به حدیثِ «انثى » خبر مى ‏داد و على  (درود خدا بر او باد) سخنان ختم رابه زبانش ترجمه مى ‏کرد ، و صاحب دو نور [ عثمان ] خود را به رداى  حیایش مى ‏پوشاند و به کارهایش مى ‏پرداخت .آن سرور بلند مرتبه و آن چشمه شیرین بس گوارا و آن نورِ بسیار نمایان ودرخشان ، نگاهى  انداخت و مرا در پشتِ سر ختم [ ولایت ] دید (چراکه من و اودر حکم مشترکیم) سید [ یعنى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  ] به او [ یعنى  به عیسى   علیه ‏السلام ] گفت : این شخص ، همتا و فرزند و دوست توست …[۴]

خلفا اصول اسلام ‏اند

ابن عربى  ، مى ‏گوید : اصل اَیدى  ، پنج چیز است که هر کدام از آنها پنج چیزند ؛ اصل اوّل ، چیزهایى  است که اسلام بر آنها استوار گشت ؛ رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله فرمود : اسلام بر پنج چیز بنا شده است …اصل چهارم ، محمّد ـ رسول خدا ـ و چهار نفرى  است که همراه آن حضرت‏ اند ؛ ابوبکر و عُمَر و عثمان و على  که با پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پنج نفر مى ‏شوند .[۵]

اَنوار خلفا در انگشتان آدم  علیه ‏السلام

ابن عربى  ، مى ‏گوید : پنج انگشت خود را در چشم خود قرار ده ، به منزله محمّد و کسانى  که با او همراه بودند ؛ ابوبکر و عمر و عثمان و على  .چون نور سرور ما محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در پیشانى  آدم  علیه ‏السلام آفریده شد ، فرشتگان به استقبالش شتافتند و بر نور محمّد سلام مى ‏فرستادند و آدم  علیه ‏السلام آن را نمى ‏دید . ازاین رو ، گفت : پروردگارا ، دوست دارم به نور فرزندم محمّد  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  بنگرم ! آن را به
عضوى  از اعضایم انتقال ده تا نظاره ‏اش کنم .خدا نور آن حضرت را به انگشتِ اشاره دست راست آدم ، نقل مکان داد . آدم
دید در انگشت سَبّابَه‏ اش نور مى ‏درخشد ، آن را بالا آورد و گفت : «أَشْهَد أَن لا إله إلاّ اللّه‏ ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه‏» (گواهى  مى ‏دهم که خدایى  جز «اللّه‏» نیست و محمّدرسول خداست) به همین جهت ، این انگشت «مُسَبِّحَه» (انگشت شهادت) نامیده شد .آدم  علیه ‏السلام گفت : پروردگارا ، آیا از این نور در صُلب من چیزى  باقى  ماند ؟خداى  فرمود : آرى  ، نور اَصحاب محمّد ، و آنان عبارت‏اند از ابوبکر و عُمَر وعثمان و على  ؛ از این رو ، نور على  را در انگشتِ شصت و نور ابوبکر را درانگشتِ میانه و نور عُمَر را در انگشتِ بِنْصِر[۶] و نور عثمان را در انگشتِ کلیک قرار داد .و گفته شد : این نورها در دستت قرار گرفت تا با سر این پنج انگشت به محبّتِ این پنج نفر چنگ آویزى  و میان آنها و محمّد جدایى  میندازى  . خداى  متعال میان آنها در این آیه جمع کرد : « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ » ؛[۷] محمّد رسول خداست و کسانى  که با اویند [ بر کافران ، شدیدند و با یکدیگرشفیق ] .[۸]

ختم اولیا و صدّیق و فاروق

ابن عربى  پس از آنکه بیان مى ‏دارد هنگام فراق [ و آه و ناله ] او براى  خورشید مغرب ، پیامبر باده ناب به او داد ، مى ‏گوید :
این باده خوش ، مزاج طریق او را برایم روشن ساخت ، دریافتم که ختمِ اولیاءاللّه‏ (در جایگاه امامت و احاطه و صدق) حق است . از رازِ سرشتِ خویش برایم پرده برداشت ، به دست بوسى ‏اش امر شدم ، او را دیدم که بر صدّیق و فاروق(ابوبکر و عُمَر) چسبیده است و از پیامبر فاصله نمى ‏گیرد و گوش در برابر دهانِ
او دارد تا اِذن دریافت کند …[۹]

مشاهدى  براى  خلفا

ابن عربى  ، مى ‏گوید : اگر در جایگاه ابوبکر صدّیق باشى  ، مى ‏گویى  : «هیچ چیزى  را ندیدم مگر اینکه خدا را پیش از آن دریافتم» پس از کسانى  خواهى  بود که ماه رمضان را پیش از زوال (ظهر) مى ‏دید ، حکم [ روزه ] براى  [ شب ] گذشته است و تو [ اکنون ] در زمان حال ، در آغاز ماهى  و آن روز ، اوّل ماه رمضان است .و اگر عثمانى  المشهد یا صاحب دلیل فکرى  باشى  ، مى ‏گویى  : هیچ چیزى  راندیدم مگر اینکه خدا را بعد از آن دیدم …[۱۰]

پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  با خودش از جانب عثمان بیعت کرد

ابن عربى  ، مى ‏گوید : پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در حالى  که عثمان غایب بود ، از او براى  خودبیعت ستاند از این رو ، دستش را در دست خودش نهاد .[۱۱]

عثمان و شفاعت ابن عربى

ابن عربى  مى ‏گوید : رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  عثمان را سویم فرستاد و [ به او ] دستورداد در خواب [ با من ] حرف بزند . این کار پس از آن صورت گرفت که در حقّ جماعتى  که با من بودند شفاعت کردم و همگى  از هلاکت نجات یافتند . آن منبر
بلند جایگاه نزدیک شد ، به اِذن پیامبر بر آن بالا رفتم …[۱۲]

[۱] .  بنگرید به ، الفتوحات المکیّة ۱۱ : ۲۷۴ ـ ۲۷۵ ؛ الإثنا عشریّة حرّ عاملى  : ۱۷۰ ـ ۱۷۱ . در این مأخذ آمده است : معاویه ، یزید ، عُمَر بن عبدالعزیز ، …
[۲] .  بنگرید به ، کتاب الأسفار ، ص۸ .
[۳] .  این عبارت ، واگویه وصفِ «معصوم المقاصد ، محفوظ المشاهد» است . شاید مقصود این باشد که نیت‏هاى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پاک و بینش باطنى  آن حضرت قطعى  و نگرش او مصون از خطا بود م .
[۴] .  الفتوحات المکیّه ۱ : ۴۴ ـ ۴۵ .
[۵] .  شجرة الکون : ۷۲ .
[۶] .  بِنْصِر ، انگشت بعد از «خِنْصِر» کلیک است ، انگشت چهارم از طرف شصت (میان انگشت وسط و انگشت کوچک) (م) .
[۷] .  سوره فتح ۴۸ آیه ۲۹ .
[۸] .  شجرة الکون : ۷۵ .
[۹] .  مجموعة رسائل ابن عربى  المجموعة الثالثة : ۱۶ .
[۱۰] .  الفتوحات المکیّه ۹ : ۱۲۸ .
[۱۱] .  بنگرید به همان ، جلد ۱۱ ، ص۱۸۴ .
[۱۲] .  همان ، ج۲ ، ص۱۸۸ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


3 + یک =

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>