احادیث شیعه ۲ -معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

احادیث شیعه ۲ -معماى ازدواج عمر با اُمّ کلثوم

زید عالم و داراى  فرزند

بعضى  از مصادر و کتاب‏ها تصریح کرده‏ اند به اینکه زید ازدواج کرد و داراى فرزندانى  شد .* در پانویس تاریخ دمشق آمده است :زُبَیر مى ‏گوید : زید بن عمر فرزندانى  داشت [ همه از بین رفتند ] و[ نسل وى  ] منقرض شدند[۱] .    * زید بن عُمَر به همراه ابن عباس از علما به شمار مى ‏رود ، [ و جایگاه وى  ] پس ازمُعاذ بن جبل و عبداللّه‏ بن مسعود و ابى  دَرداء و سلمان [ مى ‏باشد [۲]] .    * معاویه با زید بن عمر داستانى  دارد . این حکایت تأکیدى  است بر اینکه وى مردى  بود که مى ‏توانست بر معاویه اعتراض کند و [ سخن او را ] نپذیرد و رد کند[۳] .* ابن مَعین در تاریخ خود نام چند نفر از فرزندان زید بن عمر را مى ‏آورد ؛ مانندعبدالرحمن و محمد .این گزارش‏ها بر ما روشن مى ‏سازند که «زید» صغیر وکودک نبود ، بلکه مردى  به حساب مى ‏آمد و نزد تابعان جایگاهى  داشت ، تا آنجا که او را از علما مى ‏شمردند وهمتاى  ابن عباس مى ‏دانستند ؛

چنان که در خبر طبرانى  در «المعجم الکبیر» و ابن ابى عاصم در « الآحاد  و المثانى » و دیگر منابع آمده است .این سخن که زید در خلافت یکى  از بنى  امیه در حالى  از دنیا رفت که بالغ و جوان شده بود ناسازگار با این سخن است که او را نزد صحابه و تابعان به منزله ابن عباس مى ‏داند و از علما مى ‏شمارد ، و نیز با این ماجرا که او در یکى  از جنگ‏هاى  بنى  عُدَى مداخله کرد ، نمى ‏خواند .اگر زید تا زمان یکى  از خلفاى  بنى  امیه زیست ، پس چرا اَخبارى  از او در عهدجدش امام على  نمى ‏باشد ؟ آیا وى  در جنگ جمل و صفین با امام على   علیه‏ السلام یا علیه ایشان شرکت داشت ؟عمر بن خطّاب چه ارثى  براى  زید برجاى  گذاشت ؟سخنان حَفْصَه و ابن عمر و فرزندان دیگر عمر درباره برادرشان زید چیست ؟چرا شخصیت زید بن عمرو و مادرش پس از وفات آنها در کتاب‏ها آمد و پیش ازآن ذکر روشن و دقیقى  درباره ‏شان نمى ‏یابیم ؟ این امر بر چه چیز دلالت مى ‏کند ؟اینها پرسش‏هایى  است که ما را در وجود شخصى  به اسم زید بن عمر و مادرش اُمّ کلثوم ـ بنت على  ـ به شک مى ‏اندازد[۴] .آرى  ، این شخص ـ بر حسب آنچه مصادر گفته ‏اند ـ گاه همان فرزند اُمّ کلثوم ،دختر جَرْوَل است که به همراه برادرش عُبَیداللّه‏ بن عمر با معاویه در ماجراى  صفین شرکت کرد ، سپس مؤرّخان به لحاظ دیدگاه تاریخى  و عقائدى  ، او را فرزند اُمّ کلثوم ـ  دختر على   ـ قرار دادند واین کار به جهت اجراى اهدافى  بود که مى خواستند

امر دوم

امر دوم درباره معناى  این سخن عمار است که گفت : «قالوا : إنّها السنّة» ؛ گفتند : این سنت است .این سخن به نظر مُبْهَم مى ‏آید ؛ زیرا مراد گوینده ـ عَمّار بن ابى  عمار ـ را از نقل این سخن درنمى ‏یابیم ، و درباره آن مى ‏توان چهار قول مطرح ساخت[۵] :    ۱ . مقصود وى  این است که سنت در این زمینه ، جلو قرار دادن غلام ، و [ قراردادن ] زن به طرف قبله مى ‏باشد .۲ . این مطلب را که تکبیر بر میت چهار تاست نه پنج تا ، تأیید مى ‏کند .۳ . مرادش این است که نماز بر میت ، براى  امام یا امیر مى ‏باشد نه اولیاى  میت ، وسنت به همین شیوه جارى  است .۴ . منظور تساوى  میان مُرده‏ هاست نه شأن و منزلت آنها ، زیرا سعید بن عاص آنهارا برابر هم قرار داد و صحابه آن را پذیرفتند .اگر مراد قول اَوّل باشد ، سخن درستى  است ؛ زیرا سنت نزد ما این است که غلام پیش امام گذاشته شود ، و زن پس از غلام به سمتِ قبله .در جوامع روایى  ما احادیث صحیحى  در این باره وجود دارد[۶] .و اگر مقصود قول دُوّم باشد با فقه اهل بیت  علیهم ‏السلام ناسازگار است ؛ زیرا اهل بیت  علیهم ‏السلام بر میت پنج بار تکبیر گویند نه چهار بار پس چگونه امام حسن و امام حسین  علیهماالسلام و محمد بن حنفیه این کار ابن عمر را دیدند و پذیرفتند ؟با مطالعه فقه شیعه امامیه مى ‏توان دریافت که آنان بر پنج تکبیر ـ در نماز بر میت ـ پاى  مى ‏فشردند و جز آن را برنمى ‏تافتند . این حقیقتى  ثابت است که نصوص فراوانى  بر آن دلالت مى ‏کند .بنابراین ، اگر مقصود از جمله «إنّها السنّة» (آن سنت است) تکبیر چهارگانه بر میت باشد ، سخنِ باطلى  است (زیرا با فقه اهل بیت  علیهم ‏السلام مخالف مى ‏باشد)[۷] مگر اینکه قائل شویم اُمّ کلثوم فرضى  ، دختر ابوبکر یا دختر جَرْوَل است ، نه دختر على   علیه ‏السلام ؛چون پیداست که فقه على   علیه ‏السلام و اهل بیت آن حضرت با فقه حاکمان در امور بسیارى در تضاد است .اما اگر مراد از آن ، قول سِوّم باشد بسى  بعید است که امام حسن  علیه‏ السلام عبداللّه‏ بن عمررا براى  نماز بر خواهر فرضى ‏اش بر خود مُقدَّم بدارد ؛ زیرا مى ‏دانیم اخبار مستفیضى بر استحباب تقدُّم هاشمى  بر دیگران ـ در نماز میت ـ وجود دارد[۸] .همچنین بعید به نظر مى ‏رسد که امام حسن و امام حسین  علیهماالسلام به سعید بن عاص اجازه داده باشند که بر خواهر فرضى ‏شان نماز گزارد ؛ با اینکه به دشمنى  او با اهل بیت  علیهم‏ السلام ، آگاه بودند . در بعضى  اخبار آمده است :امام حسین  علیه ‏السلام چون ناچار شد بر جنازه سعید بن عاص نماز گزارد ، فرمود :اللّهمّ الْعَنه لَعناً وَبیلاً ، وعَجِّل بروحه إلى  جهنّم تعجیلاً ؛پروردگارا ، لعنتِ وبال آورت را بر او فرست ، و روحش را شتابان دردوزخ فرو بر !کسى  که کنار آن حضرت بود ، پرسید : آیا این چنین بر مردگانتان نماز مى ‏گزارید ؟!امام  علیه ‏السلام فرمود : نه ، بر دشمنانمان این گونه نماز مى ‏گزاریم !صاحب «الشفاء» و دیگران این روایت را آورده‏اند . از بنده آزاد شده بنى  هاشم درباره دعاى  حسین بن على علیهماالسلام بر سعید بن عاص ،روایت شده که آن حضرت فرمود :اللّهمّ امْلأ جوفَه ناراً ، واملأ قَبْرَه ناراً ، وأَعِدَّ له عندک ناراً ، فإنّه کان یُوالی عَدُوَّک ، ویُعادی وَلیَّک ، ویَبْغُضُ أهل بیتَ نبیّک ؛پروردگارا ، درونش را پرآتش ساز و قبرش را آکنده از آتش گردان ودوزخ را برایش آماده کن ؛ زیرا او دشمنت را دوست مى ‏داشت و با ولیّت دشمنى  مى ‏ورزید و بُغض (و کینه) اهل بیت پیامبرت را در دل داشت .پرسیدم : آیا این چنین بر جنازه نماز مى ‏گزارید ؟!امام  علیه‏ السلام فرمود : این گونه بر دشمنانمان نماز مى ‏گزاریم !

اشکال

ممکن است این سخن مطرح شود که : امام حسین  علیه ‏السلام سعید بن عاص را در نمازبر جنازه برادرش مقدم داشت ، و سخن آن حضرت که فرمود : «لولا أنّها سُنّة ماتقدّمتُ» (اگر آن سنت نبود ، او را مقدم نمى ‏کردم) ـ چنان که در بعضى  اخبار آمده است  ـ با گماردن سعید براى  اداى  نماز (که در شمارِ دشمنان اهل بیت مى ‏باشد) تفسیرناشدنى  است .

پاسخ

مى ‏گوییم : اگر این خبر درست باشد ، تقیه است ؛ و [ عمل ] به وصیتِ امام حسن  علیه ‏السلام و اجابت این سخن آن حضرت که فرمود : «در تشییع من به اندازه حجامتى خون‏ریزى  نشود» و به همین جهت است که امام  علیه ‏السلام فرمود :«لولا السُّنّة فی إمضاء الوصیّة ؛اگر سنت ، عمل به وصیت (و اجراى  آن) نبود …*   *   *اما اگر مقصود عمّار قول سوم و چهارم باشد ، نیازمند بحث و بررسى  است ، تادریابیم آیا با فقه اهل بیت  علیهم ‏السلام هماهنگى  دارد یا خیر ؟آنچه گذشت ، بیان کوتاهى  درباره مقصود عمّار ـ در این سخن که گفت : «قالوا : إنّها سُنّة» ـ بود ، اکنون به نقد خبر میراثِ غَرْقى  مى ‏پردازیم .

۳ . میراث شخص غرق شده و زیر آوار رفته

شیخ طوسى  در «تهذیب الأحکام» ، در بابِ میراث الغرقى  ، مى ‏نویسد :عن محمد بن أحمد بن یحیى  ، عن جعفر بن محمد القُمِّیّ ، عن القَدّاح ، عن جعفر ، عن أبیه  علیهماالسلام قال :ماتت أُمّ کلثوم بنتُ علیّ وابنها ـ زید بن عمر بن الخطّاب ـ فی ساعةواحدة ، لا یُدْرى  أیّهما هَلَکَ قبلُ ، فلم یُورِّث أحدُهما مِنَ الآخر ، وصُلِّیَ علیهما جمیعاً[۹] ؛از محمد بن احمد بن یحیى  ، از جعفر بن محمد قمى  ، از قَدّاح ، از جعفراز پدرش  علیهماالسلام روایت شده که فرمود :اُمّ کلثوم (دختر على ) و فرزندش ـ زید بن عمر ـ در یک ساعت (وزمان)مردند ، معلوم نبود که کدام یک پیش از دیگرى  درگذشته است ، پس هیچ کدام از آن دو از دیگرى  ارث نبردند ، و بر هر دو با هم نماز گزارده شد .

بررسى  سند

در سند این حدیث ، جعفر بن محمد قرار دارد ، آیة اللّه‏ خوئى  درباره وى  مى ‏گوید :جعفر بن محمد قمى  = جعفر بن محمد اَشعرى وى  از قَدّاح روایت مى ‏کند ، و محمد بن احمد بن یحیى  از او روایت کرده است …مى ‏گویم : ظاهر این است که وى  با جعفر بن محمد اشعرى  ، که پیش ازاین آورده شد ، یکى  است [۱۰] .وى   رحمه ‏الله پیش از آن مى ‏نویسد :جعفر بن محمد اشعرى  = جعفر بن محمد قمى  .وى در سند دسته ‏اى ازروایات  ـ که به ۱۱۰ مورد مى ‏رسد ـ واقع شده است ، از ابن قَدّاح روایت مى ‏کند ، و روایات وى  از او ـ به این عنوان ـ به۷۹ مورد مى ‏رسد .و [ نیز ] از عبداللّه‏ بن قَدّاح و عبداللّه‏ بن میمون و عبداللّه‏ بن میمون قدّاح و عبداللّه‏ دهقان و قدّاح [ حدیث روایت کرده است [۱۱]] …تا اینکه مى ‏گوید :مى ‏گویم : این جعفر بن محمد ، یا جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ است که[ ترجمه آن ] خواهد آمد یا جعفر بن محمد بن عیسى  اشعرى  مى ‏باشد .هریک از این دو [ گزینه ] گرچه محتمل است ، لیکن دلیلى  براى  آن
وجود ندارد ؛ زیرا جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ ثابت نشده که اَشعرى باشد و صِرف روایت هریک از آن دو از ابن قدّاح ، اتحاد (و یکى بودنشان) را ثابت نمى ‏کند .چنان که ثابت نشده است که احمد بن محمد بن عیسى  داراى  برادرى  به نام جعفر باشد .با اطمینان مى ‏توان گفت که : جعفر بن محمد اَشعرى  ، همان جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ است که [ شرح حال آن ] خواهد آمد ؛ زیرا جعفر بن محمد اشعرى  از ابن قَدّاح روایات زیادى  را آورده است که تعداد آنهابه ۱۰۹ مورد مى ‏رسد و از غیر ابن قدّاح از او روایت ذکر نشده مگر دریک مورد …[۱۲] .و نیز آیة اللّه‏ خوئى  در ترجمه جعفر بن محمّد بن عُبَیداللّه‏ ، مى ‏گوید :وى  از عبداللّه‏ بن میمون قدّاح روایت کرده است و احمد بن محمد بن
عیسى  از او روایت مى ‏کند (کامل الزیارات ـ باب فى  فضل کربلا وزیارةالحسین ـ ۸۸ ، حدیث ۱۱) .و شیخ (۱۵۰) مى ‏گوید : وى  کتابى  دارد [ که ] برایمان از طریق عده ‏اى  ازاصحاب‏مان روایت شده ، از ابو مُفَضَّل ، از ابن بُطَّه ، از احمد بن عبیداللّه‏ ، از فرزندش ، از جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ .طریق وى  بدو ، و به ابو مُفَضَّل و ابى  بُطَّه ، ضعیف مى ‏باشد ، و ـ پیش ازاین ـ در ترجمه جعفر بن محمد اشعرى  ، آنچه به این مقام ربط داشت ،ذکر شد[۱۳] .استرآبادى  مى ‏گوید :جعفر بن محمد اشعرى  ، یا همان جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ است که از ابن قدّاح ، زیاد روایت مى ‏کند و یا جعفر بن محمد بن عیسى اشعرى  ، برادر احمد بن محمد مى ‏باشد .صاحب «قاموس الرجال» در نقد سخن میرزاى  استرآبادى  ، چنین مى ‏نویسد :مى ‏گویم : وى  مى ‏بایست نخست موضوعِ آن و جاى  بحث را روشن مى ‏ساخت که آیا در اخبار یا در رجال وارد شده است ؟ آن گاه در تعیین این که چه کسى  است تردید مى ‏کرد[۱۴] .در هر حال ، جعفر بن محمد قمّى میان چند شخص مشترک است که بعضى از آنها ثقه وبعضى  غیر ثقه ‏اند . خواننده مى ‏تواند به کتاب «جامع المقال فیما یَتَعلَّق بأحوال الرجال» (اثر شیخ فخرالدین طریحى ) یا «هدایة المُحدِّثین » (اثر کاظمى ) یا دیگرکتاب‏ها که نام‏هاى  مشترک را آورده‏ اند ، مراجعه کند تا درباره شخص مورد نظرآگاهى بیشترى  به دست آورد ؛ زیرا اگر تمیز شخص از دیگران دشوار شود ، استدلال به روایت متوقف مى ‏گردد .بنابراین ، جعفر بن محمد ، میان ثقه و غیر ثقه مشترک است ؛ وى  یا جعفر بن محمد اَشعرى  مى ‏باشد یا جعفر بن محمد بن عُبَیداللّه‏ ، یا جعفر بن محمد بن عیسى اَشعرى  یا همه اینها یک شخص ‏اند[۱۵] ، و چون شناخت آنان دشوار است ، احتجاج به روایت متوقف مى ‏گردد[۱۶] .شایان ذکر است که در کتاب‏هاى  حدیث از جعفر بن محمد قمى  ـ به همین اسم ـکسى  روایت نیاورده است مگر شیخ طوسى  در «تهذیب الأحکام» و شیخ حُرّ عاملى به نقل از وى  ، در «وسائل الشیعه» .در نسخه چاپى  «تهذیب الأحکام» شیخ به سندش از محمد بن احمد بن یحیى  ، ازقمى  ـ جعفر بن محمد ـ از «قدّاح» روایت مى ‏کند[۱۷] ؛ و در نسخه صاحب وسائل ازتهذیب ، از «ابن قدّاح» روایت شده است[۱۸] .اگر روایت از «ابن قَدّاح» باشد ، وى  عبداللّه‏ بن میمون بن اَسود قدّاح است که براساس آنچه نجاشى  آورده[۱۹] ، ثقه است .و اگر روایت از «قدّاح» باشد ، وى  میمون بن اَسْوَد است که شیخ طوسى  در رجال خود ، گاه او را از اَصحاب امام سجاد  علیه ‏السلام شمرده است و گاه او را از اَصحاب امام باقر  علیه ‏السلام مى ‏شمارد و مى ‏گوید : «میمون قدّاح ، مولى  بنى  مخزوم مکى » و بار سوم او رااز اَصحاب صادق  علیه ‏السلام به حساب مى ‏آورد و مى ‏نویسد : «میمون قدّاح مکّى  ، مولى  بنى هاشم ، از امام صادق و امام باقر  علیهماالسلام روایت کرده است» .آیة اللّه‏ خوئى  روایت کُلَیْنى  را مى ‏آورد که در آن مدحى  براى  میمون قدّاح وجوددارد ، سپس مى ‏گوید :بعید نیست که میمون قدّاح ، غلام آزاد شده ایشان (سلام اللّه‏ علیهم) باشدبدان جهت که وِلاى  وى  براى  ایشان ـ سلام اللّه‏ علیهم اجمعین ـ است . ازروایت ، شدّت تعلّق وى  به ایشان آشکار مى ‏شود ؛ از سوى  دیگر قول ابن شُریح بر این ارادت دلالت دارد که گفت : «فإنّه منهم» (او از ایشان است) در این سخن مدح بزرگى  هست جز اینکه روایت به جهتِ ناشناخته بودن راویان آن ، ضعیف است[۲۰] .بر این اساس ، روایتْ مجهول به شمار مى ‏رود ؛ به جهت عدم ورود توثیق درباره جعفر بن محمد قمى  و قدّاح .اما اگر ابن قدّاح باشد ، وى  ـ به حسب آنچه نجاشى  مى ‏گوید ـ ثقه است ، لیکن [ این ضبط ] در نسخه صاحب وسائل منحصر مى ‏شود . نسخه غالب فقهاى  بزرگ ما ؛ مانندصاحب مستند الشیعه[۲۱] ، و جواهر الکلام[۲۲] ، و مسالک الأفهام[۲۳] ، و مجمع الفائدة والبرهان[۲۴] ، و کشف اللثام[۲۵] ، و دیگران ـ همه ـ از «قدّاح» (و نه ابن قدّاح) روایت را آورده ‏اند ، و «قدّاح» شخصى  مجهول (و ناشناخته) است .و چون راوى  «قدّاح» مى ‏باشد و توثیقى  درباره‏اش نرسیده و نیز در روایت ، جعفربن محمد قمى  وجود دارد که مشترک بین چند نفر است ، این روایت از اعتبار ساقط مى ‏گردد و قابل استدلال نمى ‏باشد .علاّمه مجلسى  (م۱۱۱۱ه ) در کتابِ «مَلاذ الأخیار فى  فهم تهذیب الأخبار» ، درباره حدیث چهاردهم از احادیث «باب الغَرْقى  ومَهدوم علیهم» چنین مى ‏نویسد :[ قدّاح ] مجهول است و جعفر بن محمد ، همان ابن عبداللّه‏ مى ‏باشد که شناخته شده نیست [۲۶] .
[۱] .  تاریخ مدینه دمشق ۱۹ : ۴۸۴ .
[۲] .  نگاه کنید به ، الآحاد و المثانى  ۴ : ۸۶ .
در این مأخذ آمده است : از سعید بن عبدالعزیز نقل شده است که گفت : علماى  بعد از مُعاذ بن جبل عبارت‏اند از : عبداللّه‏ بن مسعود وابو درداء و سلمان و عبداللّه‏ بن سلام ؛ و علماى  پس از اینها عبارت از : زید بن ثابت ، آن گاه پس از زید ، ابن عمر و ابن عباس است المعجم الکبیر ۵ : ۱۰۸ .
[۳] .  نگاه کنید به ، تاریخ مدینه دمشق ۱۹ : ۴۸۹ و۴۸۴ ؛ الکامل فى  التاریخ ۳ : ۳۷۳ ؛ سیر اَعلام النبلاء
۳ : ۵۰۲ ؛ مختصر تاریخ دمشق ۹ : ۱۹۰ .
[۴] .  در بحث خدشه در میراث غرقى  ـ به خواست خدا ـ این بحث را پى  خواهیم گرفت .
[۵] .  اقوال و احتمالات دیگرى  نیز در این زمینه ممکن است مطرح شود .
[۶] .  نگاه کنید به ، وسائل الشیعه ۳ : ۱۲۴ ، باب ۳۲ .
[۷] .  نگاه کنید به ، مقاتل الطالبیین : ۲۶۸ ـ ۲۶۹ .
[۸] .  رجوع کنید به ، المعتبر علامه حلى  ۲ : ۳۴۷ ؛ کشف الرموز ۱ : ۱۹۲ ، باب صلاة الجنائز .
[۹] .  تهذیب الأحکام ۹ : ۳۶۳ ، حدیث ۱۲۹۵ (و به نقل از آن در وسائل الشیعه ۲۶ : ۳۱۴ ، حدیث۳۳۰۶۷ ؛ در این مأخذ «ابن قدّاح» ثبت شده است) .
[۱۰] .  معجم رجال الحدیث ۵ : ۹۹ .
[۱۱] .  معجم رجال الحدیث ۵ : ۶۸ ؛ و رجوع کنید به اَمالى  شیخ طوسى  : ۶۰۳ .
[۱۲] .  معجم رجال الحدیث ۵ : ۶۸ ـ ۷۰ .
[۱۳] .  همان ، ص۸۳ ـ ۸۴ .
[۱۴] .  قاموس الرجال ۲ : ۶۶۵ .
[۱۵] .  نگاه کنید به ، اَمالى  شیخ طوسى  ۳ : ۶ ، حدیث ۱۲۴۷ .
[۱۶] .  بنگرید ، جامع المقال : ۱۰۳ .
[۱۷] .  تهذیب الأحکام ۹ : ۳۶۲ ، حدیث ۱۲۹۵ ؛ و نیز شیخ طوسى  در «الاستبصار ۱ : ۴۷۷ ، حدیث ۱۸۴۵» برایش روایت کرده است به سندش از محمد بن احمد بن یحیى  ، از جعفر بن محمد بن عبداللّه‏ قمى  ، از عبداللّه‏ بن میمون قَدّاح ، از جعفر ، از پدرش .
[۱۸] .  وسائل الشیعه ۲۶ : ۳۱۴ ، حدیث ۳۳۰۶۷ .
[۱۹] .  رجال نجاشى  : ۲۱۳ ، ترجمه ۵۵۷ .
[۲۰] .  معجم رجال الحدیث ۲۰ : ۱۲۷ .مامقانى  در «تنقیح المقال ۳ : ۲۶۵ ، چاپ قدیم» مى ‏گوید : این حدیث دلالت دارد بر اینکه این مردامامى  است ، درباره ‏اش به مدحى  دست نیافتم که آن را در زمره احادیث «حَسَن» درآورد .و نیز بنگرید به ، قاموس الرجال ۱۰ : ۳۲۷ ؛ ابن داود حلى  در قسم دوم رجالش ، صفحه ۲۸۲ ، روایت را مى ‏آورد و مى ‏نویسد : «میمون القداح ، ین ، ق [ جخ ] ملعون» .
[۲۱] .  مستند الشیعه ۱۹ : ۴۵۲ و۴۶۳ .
[۲۲] .  جواهر الکلام ۳۹ : ۳۰۸ .
[۲۳] .  مسالک الأفهام ۱۳ : ۲۷۰ .
[۲۴] .  مجمع الفائدة والبرهان ۱۱ : ۵۲۹ .
[۲۵] .  کشف اللثام ۹ : ۵۲۵ .
[۲۶] .  ملاذ الأخیار ۱۵ : ۳۸۲ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


9 × = چهل پنج

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>