منصور و وضو- اختلاف در وضوچرا؟

منصور و وضو- اختلاف در وضوچرا؟

از داود رَقِّى  نقل شده که گفت :بر امام صادق  علیه ‏السلام در آمدم ، گفتم : فدایت شوم ! اَعضاى  وضو راچند بار باید شست ؟فرمود : خدا یک بار را واجب ساخت ، پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  به جهت ضعفِ مردم ، یک بار دیگر بر آن افزود ، هرکه آنها را سه باربشوید وضویش باطل است .در این میان ، داود بن زُرْبى  آمد و همین سؤال را از امام پرسید ،امام  علیه‏ السلام فرمود : باید هریک از اعضا را سه بار بشوید ، و به کمتر از آن ، نمازى  از وى  پذیرفته نیست .داود مى ‏گوید : بدنم به لرزه افتاد ، و مى ‏خواست افکار شیطانى به ذهنم آید که امام  علیه ‏السلام تغییر رنگ چهره و حالت مرا دریافت وفرمود : اى  داود ، آرام باش ! این ، همان پوشاندن عقیده [ تقیه ]است و در غیر این صورت سر را به باد دادن !از نزد آن حضرت بیرون آمدیم . منزل ابن زربى  کنار باغ منصور بود . به وى  خبر داده بودند که او رافضى  است و با جعفربن محمّد آمد و شد دارد .منصور گفت : من به وضوى  جعفر بن محمّد آگاهم ، اگر چون او وضو بگیرد ، این سخن برایم ثابت مى ‏شود و او را خواهم کشت .

از این رو ، هنگام آماده شدن داود براى  نماز ـ به گونه‏ اى  که متوجّه نشود ـ او را زیر نظر گرفت . داود بن زُرْبى  (همان‏گونه که امام  علیه ‏السلام به او امر کرد) اعضاى  وضو را ـ به طور کامل ـ سه بارمى ‏شست . هنوز وضو را به پایان نرسانده بود که منصور پیکى سویش فرستاد و او را فراخواند .داود بن زُرْبى  مى ‏گوید : چون بر منصور درآمدم ، به من مرحباگفت و بیان داشت که اى  داود ، گزارش باطلى  از تو به من رسید، تو آن گونه نیستى  ! وضویت را نگریستم ، چون وضوى رافضه نبود ، مرا حلال کن و دستور داد صد درهم به او بدهند .داود رَقِّى  مى ‏گوید : به همراه داود بن زُرْبى  به دیدار امام  علیه ‏السلام رفتیم ، وى  به امام گفت : فدایت شوم ! خونِ ما را در دنیا حفظ کردى  ، امید داریم به یُمن برکت شما وارد بهشت شویم .امام  علیه ‏السلام فرمود : خداى  تو و همه برادرانِ با ایمانت را بهشتى گرداند ، و به وى  فر مود : آنچه بر تو گذشت براى  داود رَقّى بازگوى  تا ذهنش آرام گیرد .داود ، همه ماجرا را بیان کرد .امام  علیه ‏السلام فرمود : بدین علّت ، آن فتوا را دادم ؛ چراکه وى  درآستانه قتل قرار گرفته بود !سپس فرمود : اى  داود بن زُرْبى  ، اکنون اعضاى  وضو را دو باربشوى  ، و بر آن میفزا ، وگرنه نمازت پذیرفته نیست .[۱]امام صادق  علیه ‏السلام مى ‏دانست که براى  داود بن زُرْبى  ، نسبت به وضوى  ثُنائى مسحى  ، سخن چینى  کرده‏ اند ، و منصور در کمین است . از این رو حکمى  رابیان داشت که داود را از کشتن برهاند .روشن است که منصور وضوى  ثُنایى  را ملاکى  تعیین کننده مى ‏انگاشت که بر پیروى ِ مکتب تعبّد محض ، که همان مکتب امام صادق  علیه ‏السلام است دلالت مى ‏کرد ، و همین را براى  قتلِ معتقدانِ به آن ، کافى  مى ‏دانست

مهدى  و وضو

مهدى  عبّاسى  همان سیاستِ منصور را در پیش گرفت . وى  از رهگذروضوى  صحیح پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مى ‏خواست نفوذیان دربارش را شناسایى  کند .اینکه داود زربى  ـ در قضیه وضو ـ تحت نظر بود بدان معناست که جاسوس‏ها در راستاى شناسایى  مخالفانِ حکومت و مکتب اجتهاد و رأى  ، برملاکِ وضوى  ثُنائى  مسحى  تأکید داشتند . از داود بن زُرْبى  روایت شده که گفت :از امام صادق  علیه ‏السلام درباره وضو پرسیدم ، فرمود : اعضاى  وضورا سه بار بشوى  … مگر اهل بغداد و سپاه آنان را نمى ‏نگرى  ؟!گفتم : چرا .داود مى ‏گوید : روزى  در خانه مهدى  وضو مى ‏گرفتم ، کسانى که از آنان بى ‏خبر بودم ، مرا زیر نظر داشتند .مهدى  گفت : هرکه مى ‏پندارد تورافضى  هستى  ـ در حالى  که این گونه وضو مى ‏گیرى  ـ دروغ‏گوست .با خود گفتم : واللّه‏ ، امام  علیه‏ السلام به همین جهت مرا به این وضو امرکرد .[۲]این حدیث ثابت مى ‏کند که نزاع پیرامون وضو همچنان ادامه داشت وحُکّام بر ضرورتِ التزام به وضوى  عثمانى  و ترک وضوى  نبوى  (وضوى  ثنایى مسحى ) تأکید داشتند .پوشیده نماند که مهدى  عبّاسى  دیدگاه امام على   علیه ‏السلام را در فقه و امامت ،خوش نداشت . قاسم بن مُجاشِع تمیمى  ، وصیت نامه خویش را بر مهدى عرضه کرد . در آن ، بعد از شهادت به وحدانیتِ خدا و نبوّت محمّد ، آمده بود : « على   بن اَبى  طالب وصى ّ رسول خداست و وارثِ امامت بعد از آن حضرت» .مهدى  چون به این جاى  وصیّت رسید ، آن را دور انداخت و در آن ننگریست .[۳]مهدى  از شَریک قاضى  پرسید :نظرت درباره على  چیست ؟شریک گفت : آنچه را که جدّت عبّاس و فرزندش عبداللّه‏ معتقد بود ، باور دارم .پرسید : آنها چه نظرى  داشتند ؟گفت : عبّاس در حالى  درگذشت که على  نزدش اَفضل صحابه بود . بزرگان مهاجرین از او درباره شأنِ نزولِ آیات مى ‏پرسیدند ، در حالى  که او به پرسشْ از احدى  محتاج نشد تااینکه درگذشت .و امّا عبداللّه‏ ، پیشاپیش على  شمشیر مى ‏زد و على  برایش فرماندهى  گران‏قدر و رهبرى  بى ‏چون و چرا به شمار مى ‏آمد .اگر امامت على  به ستم بود ، نخستین بار پدرت از او دست برمى ‏داشت ؛ چراکه به دین خدا آگاه بود و احکام الهى  رامى ‏دانست .مهدى  با این سخن ، ساکت شد . زمان اندکى  از این ماجرا نگذشت که هارون به کوفه آمد و شَریک را از منصب قضا عزل کرد .اینها همه دشمنى  آنان را با مکتب حضرت على   علیه ‏السلام و خلافت و فقه آن حضرت ـ از جمله مسئله وضو ـ اثبات مى ‏کند .

رشید و وضو

دوره حکومتِ هارون الرشید ، زمانِ اوج قدرتِ عبّاسیان و عصر
طلایى  آنهاست . هارون همان روش اَسلاف خویش را در بر نتافتن خط مشى  فقهى  و اعتقادى  امام على   علیه ‏السلام و ابن عبّاس در پیش گرفت (هرچندابن عبّاس جَدّ او به شمار مى ‏آمد)
ستم‏هایى  را که هارون بر علویان روا داشت فراوان است . آنچه در اینجامدّ نظر است (افزون بر مبارزه سیاسى  و نظامى ) ستیز فقهى  هارون باآنهاست . مردى  نزد رشید آمد و او را از مکان عبداللّه‏ بن حسن باخبر ساخت وقیافه و لباس و سیماى  او را بازگفت . رشید مطمئن نشد و پرسید :آیا یحیى  را مى ‏شناسى  ؟گفت : در گذشته مى ‏شناختم و الآن دریافتم که خود اوست .رشید پرسید : او را برایم توصیف کن .گفت : مردى  چهارشانه ، گندم‏گون ، طاس ، خوش‏چشم ، شکم گُنده .رشید پرسید : خود اوست ! چه مى ‏گفت ؟گفت : نشنیدم چیزى  بگوید جز اینکه هنگام نماز غلامش رادیدم که جامه شسته‏اى  را آورد ، وى  آن را به دوش انداخت ولباس پشمى ‏اش را درآورد تا بشوید .چون بعد از ظهر شد ، نمازى  گزارد که به گمانم نماز عصر بود ،دو رکعتِ اول را کامل خواند ، و دو رکعت آخر را حذف کرد .رشید گفت : آفرین ! خوب به خاطر سپرده‏اى  ! آن نماز عصرمى ‏باشد که وقتش نزد آنها ، همان زمان است .[۴]رشید به دیگر توصیفاتِ آن شخص اطمینان نیافت تا اینکه به توصیف چگونگى  نماز عصر و وقتِ آن و جمع میانِ دو نماز پرداخت ، در اینجا بودکه راستى ِ سخنِ او را دریافت و شناختش کامل و ثابت شد .این سخن ، نشان مى ‏دهد که چگونه حاکمان با پست فطرتى  از فروع فقهى براى  دسترسى  به آمالشان ـ در زمینه ‏هاى  مختلف ـ استفاده مى ‏کردند .وضو ، یکى  از شاخص‏ هایى  بود که رشید آن را براى  شناختِ شیعه به کارمى ‏برد تا به آنها ضربه بزند . ماجراى  او با على  بن یقطین ، بیان‏گرِ همین ترفند است . از محمّد بن فضل روایت شده که گفت :روایات اصحابِ ما در مسح پاها مختلف بود که آیا از سرانگشتان است تا برآمدگى  روى  پا یا عکسِ آن ؟على  بن یقطین به امام کاظم علیه‏ السلام نامه نوشت که : فدایت شوم !اصحاب ما در مسح پا اختلاف دارند ، اگر صلاح مى ‏دانید باخطِ خود ، حکمى  را بنویسید تا بدان عمل کنم .امام  علیه ‏السلام نوشت : اختلافى  را که در وضو یادآور شدى ، دریافتم؛در این باره به تو امر مى ‏کنم که سه بار مضمضه و سه باراستنشاق کنى  ، صورتت را سه بار بشوى  و ناخن را میان موى ریش بِدَوان ، و دستت را تا آرنج سه بار شست و شو ده ، و همه سرت را مسح بکش و نیز ظاهر و باطن گوش‏هایت را ، وپاهایت را تا برآمدگى  مچ سه بار بشوى  ، و این شیوه وضو رامخالفت مَوَرز .چون این نامه به دست على  بن یقطین رسید ، از وضویى  که امام برایش ترسیم کرده بود (و اجماع شیعه بر خلاف آن است)در شگفت ماند . با خود گفت: مولایم به آنچه گفته داناتر است و من امر او را فرمان بُردارم !على  بن یقطین ـ در وضو ـ بر همین دستور امام  علیه‏ السلام بر خلاف اجماع شیعه ، عمل مى ‏کرد تا امر آن حضرت را امتثال کند .از على  بن یقطین نزد رشید ، سخن‏ چینى  شد . گفتند : اورافضى  و مخالفِ توست !رشید به بعضى  از خواصِ خود گفت : سخن درباره على  بن یقطین ، نزدِ من زیاد بر زبان مى ‏آید ؛ اتهام مى ‏زنند که او برخلاف ماست و به رَفض (تشیّع) گرایش دارد ! در حالى  که من در خدمتِ او [ به ما ] کوتاهى  نمى ‏بینم ، بارها او را آزمودم واتهامى  را که بر او مى ‏زنند برایم آشکار نشد ! دوست دارم به گونه ‏اى  که خودش نفهمد عقیده‏ اش را دریابم و دلم نسبت به او صاف شود .گفتند : اى  امیر مؤمنان ، رافضى ‏ها ، در وضو ، با اهل سنّت مخالف‏اند ؛ آن را سبک به جا مى ‏آورند و به شستن پا عقیده ندارند ، او را به گونه ‏اى  که خودش متوجّه نشود ، به وضوگرفتن امتحان کن .رشید گفت : آرى  ، این کار امر او را روشن مى ‏سازد .رشید مدتى  ابن یقطین را از کارهاى  بیرون معاف کرد و به شغلى  در خانه واداشت . هنگامى  که وقت نماز فرا مى ‏رسید ،وى  در حجره‏اى  خلوت براى  وضو و نماز مى ‏رفت .[ روزى  ] آن گاه که وقت نماز درآمد ، رشید پشت دیوار آن حجره ، مخفیانه ایستاد .ابن یقطین ، آبى  براى  وضو خواست و چونان که امام فرموده بود ، وضو ساخت و رشید او را مى ‏نگریست . چون رشیدوضو گرفتن وى  را دید ، نتوانست خود را کنترل کند بیرون جَست و صدا زد : اى  ابن یقطین ، دروغ گفت آن که پنداشت تو رافضى  هستى  !به این ترتیب ، منزلت ابن یقطین نزد هارون فزونى  یافت .بعد از این ماجرا ، نامه ‏اى  از امام کاظم  علیه ‏السلام به دستش رسید که درآن آمده بود :اى  على  بن یقطین ، اکنون آن گونه نماز گزار که خدا امر کرد ؛یک بار صورتت را به عنوان فریضه بشوى  و بار دیگر براى کمال و تمام ، دست‏ها را نیز تا آرنج همین‏گونه شست وشوبده ، و سر و پاها را از زیادى  آب وضویت مسح بکش . بیمى که بر تو مى ‏رفت زایل شد ، والسلام .[۵]از این حدیث مى ‏فهمیم که نظام حاکم ، وضوى  ثُنایى  مسحى  را راهى  براى شناسایى  شیعه در دربار هارون به کار مى ‏بردند ؛ چراکه وضو یک امرعبادى  بود که هر روز پیش از نماز تکرار مى ‏شد و واضح‏ترین شاخص فقهى  براى  شناخت رافضه (به تعبیر هارون) به شمار مى ‏رفت در هر حال ، اختلاف در وضو ، به شدّت ادامه یافت ، و آن گاه که دولت عبّاسى  مذاهب اسلامى  را (که همه از مکتب اجتهاد و رأى  بودند) گرد آورد وآراى  فقهى ‏شان تدوین شد ، در ضمنِ آن وضوى  عثمانى  ـ که از هر نظر بر آن تأکید داشتند ـ به جوامع فقهى  و روایى  راه یافت و فقهاشان در سنن و آداب وکیفیتِ آن ، به شدّت اختلاف پیدا کردند و شکاف اختلاف در وضو ، بسیارگسترش یافت به طورى  که به هم آوردنِ آن کارى  دشوار گشت و به این ترتیب ، دو وضو ، همچون دو خط متوازى  شد که هرگز یک دیگر را قطع نمى ‏کنند و به هم نمى ‏رسند .
[۱] .  رجال کشى  : ۳۱۲ ، رقم ۵۶۴ ؛ وسائل الشیعه ۱ : ۴۴۳ ، حدیث ۱۱۷۲ .
[۲] .  تهذیب الأحکام ۱ : ۸۲ ، حدیث ۲۱۴ ؛ الاستبصار ۱ : ۷۱ ، حدیث ۲۱۹ .
[۳] .  تاریخ طبرى  ۸ : ۸۷۶ ، حوادث سال ۱۶۹ه .
[۴] .  مقاتل الطالبیین : ۳۱۰ .
[۵] .  الإرشاد ۲ : ۲۲۷ ؛ مناقب ابن شهر آشوب ۴ : ۲۸۸ ؛ الخرائج والجرائح ۱ : ۳۳۵ ؛ اِعلام الورى  :۲۹۳ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− 1 = هیچ

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>