خاتمه بخش دوّم– تدوین السُنّة

خاتمه بخش دوّم– تدوین السُنّة

 خلاصه و نتیجه ‏گیرى

در این بخش دوّم دانستیم که منع از حدیث گفتن مبتنى  بر یک اصل شرعى نبود بلکه خلفاء اوّل آن را ابداع کردند و در مسیر نابود سازى  حدیث روشهاى ناپسندى  چون سوزانیدن ، شستن در آب و دیگر مواردى  بکار بستند که بدتر ازدفن در زیر خاک بود .وقتى  برخى  از علماء اهل سنّت همچون احمد و ابن جوزى اقدام به دفن کتب را ملامت کنند ، پس این روشها را بیشترملامت خواهند کرد .سپس (دانستیم) که کار این خلفاء حجّتى  مسلّم نبود بخصوص که دیدیم جمع فراوانى  از اصحاب با آنان مخالفت نمودند ، با این حال ، متأخّرین مى ‏کوشند تا منع را به جهاتى  توجیه کنند .

در فصل اوّل :

به اخبار دال بر منعِ از نوشتن حدیث پرداختیم که ادعا شده از سوى پیامبر  ص صادر شده است و از میان آنها حدیث ابو سعید ، ابو هریره و زید بن ثابت را آوردیم و اشکال کردیم که این احادیث قابلیّت احتجاج را ندارند چون سند هیچ یک از آنها صحیح نیست مگر یک حدیث که مسلم آن را آورده و صحیح مى ‏باشد و آن همان حدیث ابو سعید خدرى  است و آن نیز مشکل داشته و مردّد است میان رفع و وقف[۱] .و ما بر عموم این احادیث از این جهت اشکال کردیم که اینها معارض بااحادیث دال بر جواز تدوین مى ‏باشند که در میان آنها احادیث صحیح فراوانى وجود دارد که از پیامبر  ص نقل شده است .یکى  از اهل سنّت کوشیده بود میان احادیث منع را با اخبار دال بر اباحه(ىتدوین) با وجوهى  غیر صحیح جمع کند ، ما آن وجوه را ذکر نمودیم و به ردّ آن پرداخته گفتیم که احادیث منع تماماً غیر معتبر بوده و باید از تمامى  آنها اعراض کرد .

در فصل دوّم :

ادعایى  را که در توجیه منع شده است که همان ترس از اختلاط حدیث باقرآن است و حرام است ، ذکر کردیم . این را عمر ادعا نموده و ابو سعید خدرى  آن را نقل کرده است و برخى  از متأخّرین آن را ذکر نموده ‏اند و ما بر این توجیه از جهات مختلف اشکال کردیم که مهمترین آنها عبارتست از این که :نوشتن حدیث موجب اختلاط مذکور نخواهد شد بخصوص اگر (در صفحات) جداگانه نوشته شود .

در فصل سوّم :

توجیه دیگرى  درباره منع را متذکّر شدیم و آن اینکه بیم آن مى ‏رفت که نوشتن حدیث موجب ترک قرآن گردد !این توجیه از عمر ، ابن مسعود و ابو موسى  اشعرى  نقل شده است ، و ما ازجهات مختلف بر آن اشکال کردیم :از جمله آنها این که : حدیث چیزى  نیست که موجب شود (مردم) از قرآن بازبمانند چون منافاتى  میان آن دو وجود ندارد .و از جمله آنها این که : در سخن مانعین آنچه در بحث رویارویى  مطرح است رویارویى  قرآن با امورى  باطل همچون کتب اهل کتاب یعنى  یهود و مسیحیان است نه رویاروئى  قرآن برا حدیث که به عنوان تفسیر و بیان قرآن محسوب مى ‏شود و بلکه قرآن از آن بى ‏نیاز نیست !علماء حکم به گمراهى  کسى  کرده‏اند که میان قرآن و حدیث فاصله گذارد و مدّعى  شود که فقط به قرآن اکتفاء مى ‏شود .و گفتیم : اصل در حکم به گمراهى  کسى  که میان آن دو فاصله قرار دهد خود رسول خدا  ص در احادیث «اریکه» است ، آنجا که خبر از آمدن مردى  مى ‏دهد که بر اریکه (تخت) خویش تکیه زده و آن را مى ‏گوید . رسول خدا  ص نارضایتى  خویش را از چنین شخصى  اظهار نموده و از وى و گفتارش با الفاظ مختلف پرهیز مى ‏دهد و از جمله آنها این فرمایش اوست : نزدیک است که در حالى  که مرد بر اریکه خویش تکیه زده است برایش حدیثى از مرا بخوانند و او بگوید : «بین ما و شما کتاب خداى  عزّ وجلّ است ، پس هر حلالى  را که در آن یافتیم حلال مى ‏شماریم و هر حرامى  را که در آن یافتیم حرام مى ‏شماریم» آگاه باشید ! آنچه را که رسول خدا  ص حرام کند مثل آن است که خدا حرام کرده باشد . و دانستیم که ابوبکر پس از رحلت رسول خدا  ص براى  مردم در خطبه ‏اى گفت : شما از رسول خدا  ص احادیثى  را نقل مى ‏کنید و در آن اختلاف دارید و مردمان پس از شما اختلافشان بیشتر خواهد بود ، پس هیچ حدیثى  از رسول خدا  ص نقل نکنید و هرکه از شما پرسید بگویید بین ما و شما کتاب خداست ؛ حلالش را حلال شمارید و حرامش را حرام !

و در فصل چهارم :

این توجیه را متذکّر شدیم که (گفته ‏اند) : با از بر کردن (حدیث) دیگر نیازى  به تدوین نیست . که آن را برخى  از متأخّرین ذکر کرده ‏اند و ما آن را رد نموده گفتیم که اگر قرار بود از بر کردن مانع تدوین چیزى  شود مانع از تدوین قرآن مى ‏شد که متن آن محدود به یک جلد است .از طرفى  به خاطرسپردن از واجبات شرعى  نیست ، نه درباره قرآن و نه درباره سنّت .علاوه بر این که نوشتن منافاتى  با از بر کردن ندارد بلکه نوشتن تأکیدى  است براى  از بر کردن چنان که از امام صادق  علیه ‏السلام رسیده است که فرمود : بنویسید که شما از بر نخواهید کرد مگر وقتى  بنویسید .از طرف دیگر تکیه بر حافظه به تنهایى  ، منجر به وهم و خیالات مى ‏شود واین را علماء بزرگ شهادت داده ‏اند .

و در فصل پنجم :

توجیه (دیگر) آنان را در منع متذکّر شدیم که همان عدم آشنایى  محدّثان بانوشتن بود ، و این توجیه را ابن حجر و سیوطى  ذکر کرده ‏اند .و ردّ آن روشن است : چه آن که قرآن نوشتن آنان دلیل بسیار بزرگى  است براین که اگر مى ‏خواستند مى ‏توانستند حدیث را هم بنویسند .

و در فصل ششم :

حرف آخر و قول فصل را در سبب منع گفتیم و آن چیزى  بود که پس ازبطلان تمامى  توجیهات مطرح شده درباره منع بدان دست یافتیم .نظر ما این است که : منع ، مستند به شرع نیست بلکه نظر یکى  از صحابه و برپایه مصلحتى  خاص بوده که آن را دنبال مى ‏کرده است و این براى  دیگران الزام‏ آور نیست بخصوص که سائر صحابه نیز با شخص مانع مخالفت ورزیده ‏اند.نظر ما این است که پنهان داشتن آن مصلحت و عدم اعلان آن چیز عجیبى است ، ما به مشخصاتى  که باید آن مصلحت مبتنى  بر آن باشد دست یافتیم و آنها عبارتند از :

۱ ـ آن مصلحت باید امرى  خطرناک باشد و ترس از اظهار آن در میان اجتماع وجود داشته باشد .

۲ ـ آن مصلحت نباید مورد قبول مخالفان منع باشد .

۳ ـ آن چیز منع شده باید در ارتباط با قرآن باشد .

۴ ـ آن مصلحت باید پس از قرن اوّل از بین رفته باشد چون منع استمرارنیافت بلکه زمامداران ، تدوین و نشر حدیث را اجازه دادند .پس از تأمّل در جوانب مختلف این بحث به توفیق الهى  به این رسیدیم که آن مصلحت یک تدبیر سیاسى  بوده است و ما در خلال تعمّق در آثار گرداگرد مسأله منع و شواهد و قرائن و اوضاع و احوال وتاریخ آن ، پرده از حقیقتش برداشتیم ودر ضمن روایات این باب به روایت ابن مسعود و کارى  که با آن صحیفه کرددست یافتیم همان صحیفه ‏اى  که در روایت آمده است : علقمه کتابى  را از مکّه یا یمن آورد صحیفه‏ اى  بود که در آن احادیثى  درباره اهل بیت ـ بیت پیامبر  ص ـ وجود داشت . وى  (علقمه) و اسود اجازه ورود بر عبداللّه‏ بن مسعود خواستند وبر او وارد شدند و آن صحیفه را به او دادند .مى ‏گوید : کنیز را صدا زد و تشتى  آب خواست .آن دو به او (عبداللّه‏ بن مسعود) گفتند: اى  ابا عبدالرحمن ، در آن صحیفه بنگر ! احادیث خوبى  در آن وجود دارد .او شروع کرد به شستن آن در حالى  که مى ‏گفت : « نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ »[۲] (ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى  کردیم بر تو حکایت مى ‏کنیم) دلها ظرفهایى  است ، آن را به قرآن مشغول کنید ، به غیر آن مشغول نسازید .با نظر به این که آن صحیفه از کتب اهل کتاب (یهود و مسیحیان) نبود بلکه از «احادیث خوب» بود چنان که علقمه و اسود بدان تصریح کردند و در خصوص اهل بیت پیامبر  ص بود و جاى  بیم از اختلاط با قرآن یا مشغول شدن به آن و باز ماندن از قرآن هم نبود امّا ابن مسعود آن را از بین برد ! از این جا مى ‏فهمیم که آن صحیفه محتوى  مطالبى  بوده در ارتباط با اهل بیت  علیهم ‏السلام که براى  سلطه حاکم مضربوده است .چراکه آنچه درباره اهل بیت  علیهم‏ السلام وارد شده است جز این نیست که فضیلت آنان را فاش نموده و بر خلافت ، امامت و مقدّم بودنشان بر دیگران ، وجوب طاعتشان ، حرمت مخالفتشان ، حرمت انصراف از آنان یا مقدّم شدن بر آنان تأکید مى ‏ورزد چنان که مفاد حدیث ثقلین همین است .رسول خدا  ص آنان را در احادیث فراوان خویش قرین قرآن و حافظان ومفسّران آن قرار داده است .امّا دیگر احادیث رسول خدا  ص که مربوط به اعمال و مستحبّات است براى دولت وقت مضر نبوده است و لذا منع شامل آنها نشده بلکه بنا بر تصریح خودعمر از منع استثناء شده است .اهل بیت  علیهم‏ السلام تنها مخالفان سیاسى  (علیه سلطه حاکم) بودند که در میدان سیاست باقى  مانده بودند که مردم آنان را به جهت موقعیتى  که در ارتباط باپیامبر  ص داشتند و به جهت سوابق ارجمندى  که داشتند بزرگ مى ‏شمردند ودر میان مردم کسانى  وجود داشتند که خلافت را حقّ آنان مى ‏دانستند و معتقد به امامتشان بودند .اگر این اجازه داده مى ‏شد که احادیث رسول خدا  ص درباره اهل بیت  علیهم ‏السلام ـ که در آنها احادیثى  بود که دال بر امامت آنان پس از آن حضرت بود و آن حضرت آن احادیث را در حضور صحابه بزرگوار و عموم مردم در مدینه فرموده بود ـ منتشر شود البته که علیه زمامدارانى  که بر تخت سلطنت و اریکه خلافت بطورناگهانى  و بدون تدبیر[۳] سوار شده بودند ایجاد مخالفت مى ‏نمود .بنابراین آن مصلحتى  که در منع دنبال مى ‏شد همان پنهان داشتن احادیثِ  نبوى  بود که دلالت بر خلافت على   علیه ‏السلام و برترى  اهل بیت  علیهم‏ السلام پس از پیامبر  ص داشت و این مصلحت در بردارنده عناصرى  بود که دنبال مى ‏شد و ما آن را ذکر کردیم .امّا بر این (نظر ما) اشکال مى ‏شود که این (مصلحتى  که شما مدّعى  آن هستید)اقتضا دارد که منع از تدوین توأم با منعى  شدیدتر درباره نقل شفاهى  حدیث باشد .در پاسخ مى ‏گوییم : آرى  ! و عیناً همین نیز اتفاق افتاد ، سلطه حاکم به منع تدوین اکتفا نکرد بلکه اصل حدیث ونقل حدیث را با شیوه‏ هاى  مختلف منع کرد و ما براى  اثبات همین مطلب یک ضمیمه براى  فصل ششم قرار دادیم که متضمّن اخبارى  است که دال بر منع حدیث گفتن نیز توسط زمامداران هست . از جمله آنها خبرى  است که درباره منع عمر از این کار رسیده است ؛ وى گروه اعزامى  به کوفه را (از نقل شفاهى  حدیث) منع کرد و جمعى  از صحابه را از این کار منع نموده و آنان را تهدید به تبعید کرد و عموم مردم را منع نمود و
سرانجام جمعى  از صحابه را حبس کرد و آنان را بر اقامت در مدینه در نزد خودش مجبور ساخت و آنان از او جدا نشدند تا وقتى  که از دنیا رفت .همین حدیث حبس (اصحاب توسط عمر) علماء اهل سنّت را گرفتار کرده است . برخى  از آنان آن را انکار کرده ‏اند و اکثر آنها آن را تأیید کرده ‏اند . آنهایى  که آن را تأیید کرده ‏اند درباره توجیه آن به ا ختلاف افتاده ‏اند (به شرح زیر) :

۱ ـ خطیب آن را یک احتیاط از سوى  عمر دانسته و آن را حُسن نظر وى  براى مسلمین مى ‏شمارد .

۲ ـ ابن حزم اصل این حدیث را منکر شده و امر آن را دایر کرده است بین خروج از اسلام و ظلم (عمر) به صحابه ، و این روایات را «لعنت شده» خوانده است !

۳ ـ ابن عبدالبر حمل کرده است به این که هرکس در چیزى  شک کند آن رارها مى ‏کند[۴] .

۴ ـ ابن عساکر حمل کرده است به سخت‏گیرى  در امر حدیث گفتن (تاهیچ‏کس جرأت نکند حدیث بگوید مگر وقتى  کاملاً صحّت آن برایش محقق شده است) .

۵ ـ ابن قتیبه آن را حمل بر «کم حدیث گفتن» نموده و دلیل آن را این مى ‏داندکه مردم بسیار حدیث نگویند و به آنجا نینجامد که آمیختگى  و تدلیس و دروغ در آن راه یابد .ما سعى  کردیم اشکال هریک از این توجیهات را به تفصیل مطرح کنیم .سپس بیان داشتیم که منع از حدیث گفتن سنّتى  شد که عثمان وسپس معاویه بدان ملتزم شدند ، آنجا که (معاویه) آن را علنى  کرد و منع را بصورت رسمى  برشهرها عمومیّت بخشید .ما از خلال منع حدیث در حکومت معاویه توانستیم آنچه را در حکومت عمر
ممنوع شده بود تعیین کنیم چه آن که معاویه آنچه را درحکومتش ممنوع شده بود به آنچه در زمان عمر ممنوع بود ربط داد و آنچه را در زمان عمر جایز بودجایز دانست . و معاویه در جاى  دیگر به صراحت مشخص کرده است و آن «حدیث گفتن در فضل على   علیه ‏السلام و اهل بیت آن جناب» است .به این ترتیب ثابت مى ‏شود آن هدف اساسى  در منع همان تدبیر سیاسى  درپنهان سازى  احادیث نبوى  در فضل على  و اهل بیت  علیهم ‏السلام است .ما به فصل ششم یک ضمیمه دوّمى  را نیز ملحق نمودیم که در بر دارنده پیامدهاى  منع تدوین است چراکه منع از تدوین حدیث ، نهایتاً آثار و پیامدهاى ناگوارى  را در پى  داشت که عبارتند از :

۱ ـ پنهان شدن تعداد فراوانى  از احادیث

و این در پى  آن بود که کتب و صحیفه‏ هاى  حدیث از طریق سوزانیدن ، شستن با آب و دفن در معرض نابودى  قرار گرفت و همین امر عامل روى  آوردن برخى فقهاء به رأى  و قیاس و تکیه به این دو روش در استنباط احکام گردید .بسیارى  از احادیثى  که پنهان شد در ارتباط با فضائل اهل بیت  علیهم ‏السلام بوده است ،همانان که دور ساختن‏شان از میدان سیاست ، هدف اصلى  بود .

۲ ـ جعل حدیث

در اثر عدم ثبت حدیث در کتب مشخص و معیّن ، مغرضان این فرصت رایافتند که با جعل مجموعه بزرگى  از احادیث و وارد ساختن آنها در کتب ، دین راتخریب کنند و این کار با اهداف گوناگونى  صورت گرفت . مهمترین آن اهداف مواردى  بود که خود زمامداران به جهت نفعى  که (جعل حدیث) براى  مصالح و
مقاصدشان داشت بدان دامن مى ‏زدند یا این که به هدف مقابله با فضائل اهل بیت  علیهم‏ السلام صورت مى ‏گرفت .عجیب است که احادیثى  که محکوم و متهم به جعلى  بودن است همان احادیث فضائل اهل بیت  علیهم ‏السلام است ه خود از ابتداى  امر هدف منع بود ! جعّالان حدیث ـ که به اسلام و اهل بیت  علیهم‏ السلام ایمان نداشتند ـ هدفشان فقط رسیدن به دنیا و چیزهاى  دلفریب آن بود و هیچ یک از اینها در کنار اهل بیت  علیهم ‏السلام حضور نداشت تا به طمع رسیدن به آن به جعل احادیث مربوط به فضائل
بپردازند بلکه سلطه حاکم و مال و منال آن ضدّ اهل بیت  علیهم‏ السلام و ضدّ کسانى  بود که فضائل آنان را نقل کنند و آنان در مقابله با اهل بیت  علیهم ‏السلام مردم را فریفته جعل احادیث در فضیلت خلفاء و صحابه مى ‏کردند . بنابراین کسى  که متهم به جعل حدیث است ، در حقیقت ، همان یاوران دولت و حامیان سلطه حاکم و اراذل واوباش اطراف زمامداران و اُمراء هستند نه مؤمنانى  که ارواح خویش را در راه اِعلاى  کلام خدا و نشر حدیث رسول خدا  ص فدا کردند .

۳ ـ اختلاف در حدیث

از پیامدهاى  ناگوارى  که منع حدیث بر جاى  گذاشت پدید آمدن اختلاف درمتون احادیث بود ، اگر حدیث نوشته و ثبت شده بود از این  عارضه به دور بود .(یکى  از معاصرین) نقل به معا را از آثار این اختلاف دانسته و از این جهت درباره تمامى  احادیث ، در این که نقل به لفظ شده باشد ، تشکیک نموده و بر این اساس عدم حجیّت متون حدیث را بنا نهاده است .ما این تشکیک را از جهات مختلف رد کردیم .

۴ ـ از پیامدهاى  منع تدوین اتهام دین اسلام به عقب ماندگى  از فرهنگ است

واین چیزى است که برخى از دشمنان اسلام ـ از میان مستشرقین ـ بدان دامن مى ‏زنند و تکیه ‏شان به کارى  است که مانعین کردند و حوادثى  چون نابودسازى کتب و منع از تدوین که در پى  آن منع ، محقّق شد و بر این اساس  تشکیک درحدیث را بنها نهاده ‏اند ، ما به این مسأله پاسخ دادیم .

۵ ـ از مهمترین و خطرناک‏ترین پیامدهاى  منع ـ

که همان هدف اصلى  در منع مى ‏باشد ـ دور ساختن اهل بیت  علیهم‏ السلام از صحنه حکومت و خلافت بود .آنان در منع حدیث ائمّه  علیهم‏ السلام را پس از رسول خدا  ص از هرگونه فعالیت سیاسى  بازداشتند و اساساً به آنان هیچ میدانى  در این باره ندادند ، چه آن که ازجمله احادیث ممنوع ـ بلکه تمامى  احادیث ممنوع ـ در بردارنده تعیین اهل بیت  علیهم ‏السلام براى  خلافت و امامت بود و اگر اجازه داده مى ‏شد آن احادیث میان مردم منتشر شود زمامداران دیگر نمى ‏توانستند اهل بیت  علیهم ‏السلام را از این درجه محروم سازند .در پى  این پیامد ، پیشامدى  خطرناک‏تر به بار آمد و آن ، دور ساختن مسلمین از آل محمّد  علیهم ‏السلام بود ، یک دور سازى  کلّى  حتّى  در اخذ دانش‏ها و دستورات دین از آنان .مردم آنان را رها کردند و در اخذ دین و احکام دین به غریبه‏ ها و مهمان هاى ناخوانده بر سر سفره دین و کسانى  که از معارف دینى  به دور و در عقاید خویش منحرف بودند و در احکام به رأى  و استحسان و قیاس تکیه داشتند ، روى آوردند !مردم تا آنجا نسبت به مقام و جایگاه اهل بیت  علیهم ‏السلام جاهل ماندند که اقدام به قتل آنان و اسارت زنانشان و قتل شیعیانشان و وارد ساختن اتهامات گوناگون به آنان نمودند . و این نهایت بازگشت به عقب‏ها و خروج از دین است . سپس متعرّض شیعه اهل بیت  علیهم ‏السلام شدند در حالى  که آنان مسلمان بوده و به کتاب خداو آنچه در آن است و به رسول خدا  ص و آنچه از سنّت و حدیث آورده است ایمان دارند .راستى  و درستى  و تقوا را جامه خویش قرار داده و التزام به اهل بیت  علیهم‏ السلام راپیشه خود ساخته‏ اند .آنگاه زمامداران ستمکار اینان را در طول تاریخ در معرض شکنجه وهتک حرمت و ترور قرار داده ‏اند ! بجاى  این که جهاد ، مقاومت ، صبر و انتظار آنان رادر راه دین و اهل دین مایه تمجید و تکریمشان قرار دهند که تمامى  اینها را بانیّات خالص و ایمان  عمیق و دوستى  فراوان نسبت به آل بیت پیابر صلّى  اللّه‏ علیه وآله اجمعین ، در راه حق تحمّل کردند .بجاى  این کار ، علماء دربارى  و متولّیان دین با آنان با اتهام و بدگویى  و بدنام ساختن و لقب بد دادن و تجاوز کردن ، به مقابله برخاستند و با روایاتشان با ردّ و انکار و تکذیب برخورد کردند .

موضع شیعه :

امّا هیچ یک از این کارها در شیعه اثرى  نگذاشت ، چه مواردى  که از سوى زمامداران ستمکار و چه مواردى  که از سوى  علماء بدکردار زورگو به نام دین اعمال شد و این امور جز موجب ثبات بیشترشان بر حق و استمرار بر التزام به کتاب و سنّت و پایدارى  بیشتر و اصرار در ایستادگى  در کنار اهل بیت  علیهم ‏السلام نشد .

موضع ما در مسأله تدوین :

(به جهت این مقاومت) تمامى  آن کوششها به سستى  انجامید چنان که کوششهاى  مانعین تدوین و نقل شفاهى  حدیث به سرعت به سستى  گرایید و این به برکت آن مقاومتى  بود که مقاومان پیشین از خود نشان دادند . مخلصان این دین ـ از صحابه وتابعین ـ در تمامى  دوره‏ها در مقابل اقدامات منع تدوین ایستادند[۵] . و ما در روایات متعدد با کوششهاى  سترگ آنان در تدوین حدیث آشنا شدیم ، آنان براى  تألیف کتب و گردآورى  احادیث در آن ، بپاخاسته و (دیگران را) به این کار ترغیب نموده و برانگیختند هم چنان که در مقابل اقدامات منع از نقل حدیث و گفتن حدیث ، به طور قاطع و صریح ایستادند و این به پیروى  از خواست پیامبر  ص و ترغیب آن حضرت بر نشر حدیث و فرمان آن جناب به تبلیغ آن بود .

اوّل : امیر مؤمنان على   علیه‏ السلام است که مى ‏فرماید :حدیث را براى  هم بگویید و به دیدار یکدیگر بروید چون اگر این کار را نکنید از بین مى ‏رود[۶] .و مى ‏فرمود :خداوند فراگیرى  را بر جاهلان بار نکرده مگر وقتى  از عالمان عهد گرفته است که تعلیم دهند[۷] .و این ، برطرف ساختن یکى  از پیامدهاى  منع است که متذکر شدیم ؛ یعنى پنهان کردن حدیث .و این کار یک مقابله علمى  روشنى  است علیه اقدامات مانعین حدیث که با سوزانیدن ، شستن در آب و دفن حدیث ، اقدام به نابودى  آن کردند .

دوّم : صحابى  بزرگ ابوذر غفارى  است که با سرسختى  تمام و با خلوص آشکارى  که داشت در مقابل اقدامات منع از حدیث گفتن ایستاد .راوى  مى ‏گوید : نزد ابوذر رفتم در حالى  که کنار جمره وسطى  نشسته بود ومردم بر گرد او جمع شده بودند و از او فتوا مى ‏خواستند (سؤال شرعى  مى ‏کردند) مردى  به نزدش آمده ایستاد و گفت : آیا از فتوا دادن نهى  نشده ‏اى  ؟ ابوذر سرش را به سوى  او بلند کرد و گفت : تو جاسوس من هستى  ؟ اگرشمشیرهاى  بُرّان را بر این جا بگذارید ـ اشاره به پشت گردن نمود ـ و من ببینم یک کلمه را که از رسول خدا  ص شنیده‏ام اگر بگویم گردنم را مى ‏زنید ، آن را خواهم گفت[۸] !ابوذر با این صراحت و صلابت و جرأت در مقابل اجزاء منع مى ‏ایستد ومخالفت خود را از آن اعلام مى ‏دارد . وقتى  زمان و مکان وى  را ملاحظه مى ‏کنیم مى ‏بینیم وى  در موسم حج بوده است ـ چون مردم در نزد جمره بطور عادى  جز در هنگام موسم جمع نمى ‏شوند ـ و نزد جمره وسطى  است جایى  که محلّ تجمّع حاجیان که برخى  از آنان مى ‏خواهند به بالا ، بسوى  عقبه بروند و برخى  به پایین بسوى  جمره صغرى بروند .و در این سخنِ آن جاسوس که به ابوذر گفت «آیا نهى  نشده ‏اى  ؟» دلالتى روشن بر منع ابوذر از حدیث گفتن وجود دارد . علاوه بر این که وجود جاسوس و جاسوسى  و سخن ابوذر دلالت بر وجود مقابله قوى  اقدامات حکومت مانع از حدیث است .

سوّم : ابن عبّاس با منع مخالفت مى ‏کند . وى  پس از این که با منع تدوین مقابله نمود در مقابل منع موضع سختى  گرفت و این سخن از وى  رسیده است که گفت : حدیث را بگویید ، از دستتان نرود ، چون حدیث مانند قرآن گردآورده شده و حفظ شده نیست و اگر شما حدیث نگویید از دستتان مى ‏رود . کسى  از شما نگوید : من دیروز حدیث گفتم ، امروز دیگر نمى ‏گویم ، نه ، دیروز گفتى امروز هم بگو فردا هم بگو[۹] ! این کلام دال بر سرسختى  وى  در مقابله با مانعین است . و این عجیب نیست چراکه او شاگرد على   علیه ‏السلام است همان که در رأس مخالفان با منع بوده و قولاً و عملاً به مقابله برخاسته است .

چهارم : علقمة بن قیس نخعى  از اصحاب على   علیه ‏السلام است مى ‏گوید : ریسمان حدیث را طولانى  کنید تا از بین نرود [۱۰] .موضع ما شیعیان على  و اهل بیت  علیهم ‏السلام نیز همین است : ما معتقدیم که حدیث باید با دقّت بسیار زیاد نوشته شود و ثبت گردد و سپس با امانت به امّت منتقل شده و تبلیغ گردد و براى  آنها توضیح و شرح داده شود تا این که براى  آنها راه راست که طریق رسیدن به حق است روشن شود . از این جا ، اهل بیت  علیهم ‏السلام و شیعیانشان به جهت این که از حدیث حمایت مى ‏کنند و با گفتار و کردارشان بر تدوین حدیث و گفتن آن ترغیب مى ‏کنند ، از دیگر مردمان متمایز شدند و بدین وسیله لیاقت و فضلشان را به اثبات رسانیدند .

[۱] .  یعنى  مردّد است بین اینکه متن حدیث سخن پیامبر  ص است یا سخن خود ابو سعید . م

[۲] .  سوره یوسف : ۳ .

[۳] .  اشاره است به وصف بیعت مردم با ابوبکر از زبان عمر که گفت آن یک بیعتى  ناگهانى  و بدون تدبیر بود که خدا شرّ آن را حفظ کرد . م

[۴] .  یعنى  وى  درباره این حدیث و صحّت آن تردید دارد بنابراین بحث درباره آن را رها مى ‏کند گرچه سخن وى  مجمل است و شک کننده هم مى ‏تواند خودش باشد و هم صحابه و هم عمر ! م

[۵] .  در کتاب دلائل التوثیق المبکّر ص۲۳۵ مى ‏گوید : انسان نمى ‏تواند بپذیرد که نوشتن در طى ّ دوران منع پوشیده و پنهان بوده است . در واقع ما دانستیم که انتقال مستمر و مکتوب حدیث از همان آغاز راه شروع شد . بلکه حتّى  در زمانى  که نوشتن یک جرم غیر قابل بخشش محسوب مى ‏شد برخى  از علماء پنهانى  مى ‏نوشتند .مى ‏گویم : بلکه بسیارى  از علماء درمخالفت با سلطه مانع ، در هر دو میدان تدوین حدیث و حدیث گفتن ،علناً مخالفت مى ‏کردند .

[۶] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۲۲ ح۶۳۲ ؛ معرفة علوم الحدیث حاکم : ۶۰ و۱۴۶ ؛ شرف أصحاب الحدیث :۶۹ .

[۷] .  السابق واللاّحق خطیب : ۱۸۵ . این حدیث قصه‏اى  دارد که خلاصه ‏اش این است که زهرى حدیث را ترک کرد و حسن بن عماره او را دید و این حدیث را برایش گفت و زهرى  ناچار شد آن را بگوید .

[۸] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۱۲ ؛ و آن را بخارى  در صحیح خود از عبارت «اگر شمشیرها …» به بعد آورده است ۱ : ۲۷ ؛ فتح البارى  ۱۸ : ۱۷۰ ؛ حجیّة السنّة ۳ : ۴۶۴ .

۹] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۱۹ شماره ۶۰۶ ؛ شرف أصحاب الحدیث : ۹۵ شماره ۲۰۵ ؛ الجامع لأخلاق الراوى  .

[۱۰] .  مختصر تاریخ دمشق ۱۷ : ۱۷۲ ؛ سیر اعلام النبلاء ۴ : ۵۷ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ 2 = یازده

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>