بایگانی برچسب: ابوذر غفارى

خاتمه بخش دوّم– تدوین السُنّة

خاتمه بخش دوّم– تدوین السُنّة

 خلاصه و نتیجه ‏گیرى

در این بخش دوّم دانستیم که منع از حدیث گفتن مبتنى  بر یک اصل شرعى نبود بلکه خلفاء اوّل آن را ابداع کردند و در مسیر نابود سازى  حدیث روشهاى ناپسندى  چون سوزانیدن ، شستن در آب و دیگر مواردى  بکار بستند که بدتر ازدفن در زیر خاک بود .وقتى  برخى  از علماء اهل سنّت همچون احمد و ابن جوزى اقدام به دفن کتب را ملامت کنند ، پس این روشها را بیشترملامت خواهند کرد .سپس (دانستیم) که کار این خلفاء حجّتى  مسلّم نبود بخصوص که دیدیم جمع فراوانى  از اصحاب با آنان مخالفت نمودند ، با این حال ، متأخّرین مى ‏کوشند تا منع را به جهاتى  توجیه کنند .

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۴ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۴ : – تدوین السُنّة

بسیارى  از بزرگان اصحاب و خواص رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم   ـ همچون ابوبکر ، زبیر ، ابو عبیده و عبّاس بن عبدالمطّلب ، حدیث کمى  از آن حضرت نقل کرده ‏اند بلکه برخى  از آنها چیزى  نقل نکرده ‏اند مانندسعید بن زید بن عمرو بن نُفَیل که یکى  از ده نفرى  است که برایشان گواهى  به بهشت داده شده است[۱] .مى ‏گویم : اوّلین اشکالى  که بر ابن قتیبه وارد است این است که وى  به روایاتى که دال بر این است که عمر بطورکلى  نقل حدیث از رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم   را منع کرده است ـ بى  آن که استثنایى  قائل شود ـ اشاره نکرده است و حال آن که این دسته از روایات اکثر روایات این باب را تشکیل مى ‏دهد و این که فقط به توجیه روایاتى پرداخته است که عمر در آنها به کم گفتن حدیث امر مى ‏کند پاسخى  بر روایات دال بر منع عمر از عموم احادیث نیست و این خارج از موضوعیتى  است که ازیک محقق در علم انتظار مى ‏رود .گاه به نظر مى ‏رسد که ابن قتیبه و پیروانش روایات عام در منع حدیث را حمل بر خصوص اقلال (کم حدیث گفتن) کرده ‏اند یعنى  حمل عام بر خاص ، امّا این کار صحیح نمى ‏باشد چراکه :

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل ششم۳ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۳ : – تدوین السُنّة

۱ ـ توجیه خطیب بغدادى

خطیب مى ‏گوید :اگر کسى  گفت : ناخرسند بودن عمر از حدیث گفتن صحابه به نقل از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم و سخت‏گیرى ‏اش بر آنان به این خاطر ، چه وجهى  دارد ؟به او مى ‏گوییم : عمر این کار را بخاطر احتیاط در دین و نیک اندیشى  براى  مسلمین انجام داد ، ترسید مردم از اعمال باز مانند وبه ظاهر احادیث تکیه کنند و این در حالى  است که همه احادیث به ظاهرشان حکم نمى ‏شوند و این گونه نیست که هرکه حدیث راشنیده باشد نسبت به آن آگاه باشد چه بسا حدیثى  بصورت مجمل وارد شده باشد و معنا و تفسیر آن در حدیثى  دیگر باشد .از این جهت عمر ترسید حدیث بر وجه دیگرى  برداشت شود یااین که ظاهر لفظش را بگیرند و بر خلاف آنچه باید باشد ، حکم کنند .

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

سیره مسلمین در تدوین

مقدّمه :

تردیدى  نیست در این که سیره مسلمین بر تدوین علم و نوشتن آن قرار داردو آنچه معلوم است این است که سیره آنان برچیزى  که خلاف شریعت است صورت نمى ‏گیرد .وقتى  این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل ، به زمان رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  برسد ،خود یک حجّت شرعى  بر جواز تدوین است ، و در حقیقت به شکلى  از اشکال سنّت نبوى  باز مى ‏گردد و این بصورت مفصّل در علم اصول (فقه) آمده است[۱] .در هیچ یک از این مواردى  که گفتیم اختلافى  نبوده و نیازى  به بحث درباره آن نیست بجز همین که مدّعى  شدیم این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل به زمان رسالت مى ‏رسد ، این مطلب نیاز دارد به اینکه وجود این سیره در چهار دوره اثبات گردد :

ادامه‌ی خواندن

دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

[ مى  ]گوید : حدیث پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره على  :هذا فاروق أُمّتی یفرّق بین أهل الحقّ والباطل .و گفتار عبداللّه‏ بن عمر [ که مى ‏گوید ] : ما در عهد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله منافقان را جز از راه دشمنى  با على  نمى ‏شناختیم .حدیث شناسان تردیدى  ندارند که این هر دو حدیث ، ساختگى و دروغى  است که بر پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  بسته‏ اند . هیچ کدام از این دوحدیث ، در کُتُب علمى  مورد اعتماد نیست و هیچ کدام اسنادمعروفى  ندارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۹) .پاسخ :جامع‏ترین سخنى  که با این مرد غافل قابل تطبیق است ، سخنى است که درباره دیگرى  ـ قبل از ابن تیمیّه ـ گفته شده :أُعْطِیَ مَقُولاً ولم یُعْطَ معقولاً ؛ قدرتِ سخن به او داده شده ، ولى  نه قدرتِ تعقّل .مى ‏بینم در مباحث کتابش سخن مى ‏گوید ، ولى  درک و عقل درگفتارش نیست ؛ گفتارى  را ردّ مى ‏کند که روى  آن بحثى  صورت نگرفته و کسى  مدّعى  آن نشده است .در اینجا آیة اللّه‏ علاّمه حلّى  از عبداللّه‏ بن عمر روایتى  نقل کرده که گوید : ما منافقان را نمى ‏شناختیم … .ابن تیمیّه مى ‏گوید این حدیث را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  دروغ بسته ‏اند ومتوجّه نیست که راوى  ، آن را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نسبت نداده است ! وحق مقام این بود که نسبت آن را به عبداللّه‏ بن عمر نفى  کند .از این گذشته ، عبداللّه‏ بن عمر در این سخن تنها نیست . این امر،مورد اتفاق گروهى  از صحابه است از قبیل :

ادامه‌ی خواندن