دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

دروغ و ساختگى دانستن لَقب «فارق» براى على ع– منهاج بدعت

[ مى  ]گوید : حدیث پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره على  :هذا فاروق أُمّتی یفرّق بین أهل الحقّ والباطل .و گفتار عبداللّه‏ بن عمر [ که مى ‏گوید ] : ما در عهد پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله منافقان را جز از راه دشمنى  با على  نمى ‏شناختیم .حدیث شناسان تردیدى  ندارند که این هر دو حدیث ، ساختگى و دروغى  است که بر پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  بسته‏ اند . هیچ کدام از این دوحدیث ، در کُتُب علمى  مورد اعتماد نیست و هیچ کدام اسنادمعروفى  ندارد (منهاج السنّه ۲/۱۷۹) .پاسخ :جامع‏ترین سخنى  که با این مرد غافل قابل تطبیق است ، سخنى است که درباره دیگرى  ـ قبل از ابن تیمیّه ـ گفته شده :أُعْطِیَ مَقُولاً ولم یُعْطَ معقولاً ؛ قدرتِ سخن به او داده شده ، ولى  نه قدرتِ تعقّل .مى ‏بینم در مباحث کتابش سخن مى ‏گوید ، ولى  درک و عقل درگفتارش نیست ؛ گفتارى  را ردّ مى ‏کند که روى  آن بحثى  صورت نگرفته و کسى  مدّعى  آن نشده است .در اینجا آیة اللّه‏ علاّمه حلّى  از عبداللّه‏ بن عمر روایتى  نقل کرده که گوید : ما منافقان را نمى ‏شناختیم … .ابن تیمیّه مى ‏گوید این حدیث را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  دروغ بسته ‏اند ومتوجّه نیست که راوى  ، آن را به پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  نسبت نداده است ! وحق مقام این بود که نسبت آن را به عبداللّه‏ بن عمر نفى  کند .از این گذشته ، عبداللّه‏ بن عمر در این سخن تنها نیست . این امر،مورد اتفاق گروهى  از صحابه است از قبیل :

۱ . ابوذر غفارى  که گوید : منافقان را در دوره پیغمبر ما با سه علامت مى ‏شناختیم : به تکذیب خدا و پیغمبر ، به تَخَلُّف از نماز ،به دشمنى  على ّ بن ابى  طالب .این حدیث را خطیب در المتّفق محبّ الدین طبرى  در ـ ریاض۲/۲۱۵[۱] ـ جَزَرى  در اَسْنَى المطالب : ۸ نقل ، و گوید : از حاکم صحّتش تأیید شده[۲] ؛ سُیُوطى  در الجامع الکبیر طبق آنچه درترتیبش ۶/۳۹۰ آمده است[۳] .
۲ . ابو سعید خُدْرى  گوید : ما گروه انصار ، منافقان را به دشمنى على  مى ‏شناختیم و در تعبیر زَرَنْدى  : ما نمى ‏شناختیم منافقان عهدپیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  را مگر به دشمنى  على  .جامع ترمذى  ۲/۲۹۹[۴] ؛ حلیة الاولیاء ۶/۲۵۹ ؛ فصول المهمّه :۱۲۶[۵] ؛ اسنى  المطالب (جزرى ) : ۸[۶] ؛ مطالب السؤول : ۱۷ ؛ نظم الدرر (زرندى )[۷] ؛ الصواعق : ۷۳[۸]
۳ . جابر بن عبداللّه‏ انصارى  گوید : ما منافقان را جز به دشمنى
(یا دشمنى  آنها) نسبت به على  بن ابى  طالب نمى ‏شناختیم . احمد در المناقب[۹] ، ابن عبدالبر ـ در الاستیعاب ۳/۴۶[۱۰] ـحاشیه الإصابة ، حافظ محبّ الدین ـ در الریاض ۲/۲۱۴[۱۱] ـ حافظ هیثمى  ، در مجمع الزوائد ۹/۱۳۶ .
۴ . ابو سعید محمّد بن هیثم گوید : ما گروه انصار ، منافقان را
نمى ‏شناختیم مگر به دشمنى  آنها نسبت به على  بن ابى  طالب .
حافظ جَزَرىدر اَسْنَى  المطالب ص۸ ، حدیث رانقل کرده است [۱۲] .
[ ۵ . ابو دَرْداء ، مى ‏گوید : ما گروه انصار ، منافقان را نمى ‏شناختیم مگر به دشمنى  و کینه ‏شان نسبت به على  بن اَبى  طالب .این سخن را تِرمِذى  آورده است ؛ چنان که در تذکره سبط ابن جوزى  : ۱۷ ، هست[۱۳] ] .کلماتى  را که نقل کردیم مجرد ادعا از آنان نیست ، بلکه متّکى  به چیزى  است که از پیغمبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره على  شنیده‏ اند و اینک متون آن احادیث :متن اول از امیرالمؤمنین روایت کرده‏ اند که گفت :والّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وَبَرأَ النَّسَمَةَ إنّه لَعَهْدُ النّبیّ الأُمّیّ إلَیَّ أَنّه لا یُحِبُّنی إلاّمُؤْمِن ، ولا یُبغِضُنی إلاّ مُنافق ؛سوگند به آن کس که دانه را شکافت و جان را آفرید ، این عهدى  است که پیامبر اُمّى با من در میان نهاده که : دوستم نمى ‏دارد مگر مؤمن و دشمنم نمى ‏گیرد مگر منافق .مآخذ آن[۱۴]این حدیث را مسلم در صحیحش بر طبق «الکفایه» [ صحیح مسلم کتاب ایمان حدیث ۱۳۱ ] و تِرمِذى  در جامعش ۲/۲۹۹ـ  بدون سوگند ـ روایت کرده و گوید : حسن ، صحیح .و نیز احمد در مسندش ۱/۸۴ ، ابن ماجه در سننش ۱/۵۵ ،نسائى  در سننش ۸/۱۱۷ ، و در خصائصش ص۲۷ ، ابو حاتِم درمسندش ، خطیب در تاریخش ۲/۲۵۵ ، البَغَوى  در المصابیح۲/۱۹۹ ، مُحبّ الدین طَبَرى  در ریاضش ۲/۲۱۴ ، ابن عبدالبَرّ درالإستیعاب ۳/۳۷ ، ابن الأثیر در جامع الاصول بر طبق تلخیصش(تَیْسیر الوصول ۳/۲۷۲) از مُسلم و تِرمِذى  و نسائى ) سِبْط ابن جوزى  در تذکره‏اش : ۱۷ ، ابن طَلْحَه در مطالب السُئول : ۱۷ ،ابن کثیر در تاریخش ۷/۳۵۴ از حافظ عبدالرزّاق و احمد و مسلم واز هفت نفر دیگر و گوید : هذا هو الصحیح .شیخ الاسلام حَمُّوئى  در فرائدش در باب ۲۲ به چهار طریق ،جزرى  در أسْنَى  المطالب : ۷ و صحتش را تأیید کرده است .ابن صَبّاغ مالکى  در الفصول : ۱۲۴ ، ابن حَجَر هَیْثَمى  درالصواعق : ۷۳ ، ابن حجر عَسْقَلانى  در فتح البارى  ۷/۵۷ ، سُیُوطى در جمع الجوامع بر طبق ترتیبش ۶/۳۹۶ از حُمَیْدى ، و ابن ابى  شَیْبَه و احمد و عدنى  و تِرمذى  و نسائى  و ابن ماجَه و ابن حَبّان درصحیحش . و ابى  نُعَیْم در حُلْیَة و ابن ابى  عاصم در سننش ، قَرَمانى در تاریخش حاشیه کامل ۱/۲۱۶ ، شِنْقِیْطى  در الکفایه : ۳۵ وصحّتش را تأیید کرده است .و عِجْلونى  ـ در کشف الخفاء ۲/۳۸۲ ـ از مُسلم ، و تِرمذى  ونسائى  و ابن ماجَه آن را نقل کرده .و بَدْرُ الدین بن جماعه ، وقتى  ابن حَیّان (ابو حَیّان اندلسى ) آن را از على  روایت کرد ـ که على  گفت : پیغمبر با من عهدى  بست …تا آخر ـ ابن حیان پرسید : آیا روایت درست است ؟ ابن جماعه گفت : بلى  . گفت : پس کسانى  که با او جنگیده‏ اند و به رویش شمشیر کشیده‏ ا ند آیا او را دوست مى ‏داشتند یا دشمنش بودند ؟ …(الدرر الکامنه ۴/۲۰۸) .صورت دیگراز امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام نقل شده است که :لَعَهْدُ النّبیّ إلیّ : لا یُحِبُّکَ إلاّ مؤمن ولا یُبْغِضک إلاّ منافق .همانا عهدى  از پیغمبر است به من : دوستت نمى ‏دارد مگر مؤمن و دشمنت نمى ‏دارد مگر منافق .مآخذ[۱۵] :احمد در مسندش ۱/۹۵ و۱۳۸ ، خطیب در تاریخش ۱۴/۴۲۶ ،نسائى  در سننش ۸/۱۱۷ ، و در خصائصش : ۲۷ ، ابو نُعَیْم در حُلیه۴/۱۸۵ به چند طریق ، و در یکى  از طرقش [ آورده است ] :والذی فَلَقَ الحَبَّة وَبَرَأَ النَّسَمَةَ وَتَرَدَّى  بالعَظَمَةَ إنّه لَعَهْدُ النّبیّ الأُمّیّ إلیّ … .و [ مى  ] گوید : این حدیث صحیحى  است [ و ] مورد اتفاق .ابن عبدالبَرّ در استیعاب ۳/۳۷ و [ آن را مى ‏آورد و مى  ] گوید :طائفه ‏اى  از اصحاب آن را روایت کرده ‏اند ، ابن ابى  الحدید درشرحش ۲/۳۶۴ و [ آن را مى ‏آورد و مى  ] گوید : این خبر در صحاح
روایت شده ؛ و در جلد ۱/۳۶۴ [ مى  ] گوید : اخبار صحیحى  ـ که نزدمحدّثان جاى  تردیدى  در آنها نیست ـ اتفاق کرده ‏اند بر اینکه پیغمبر به او گفت : لا یُبْغِضک إلاّ منافق ولا یُحِبّک إلاّ مؤمن .
شیخ الاسلام حَمُّوئى  در باب ۲۲ ، هَیْثَمى  در مجمع الزوائد۹/۱۳۳ ، سُیُوطى  در جامع کبیرش ـ بنا بر آنچه در ترتیب او ۶/۱۵۲[ و ] ۴۰۸ ، از چند طریق نقل شده ـ ابن حجر در الإصابه ۲/۵۰۹ .صورت سوّم امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام فرماید :لو ضَرَبْتُ خَیْشومَ المؤمن بسیفی هذا على  أن یُبْغِضَنی ما أبغضنی ،ولو  صببتُ الدُّنیا بِجمّاتها على  المنافق على  أنْ یُحبّنی ما أَحَبَّنی ؛ وذلک أنّه قُضِی فَانْقَضَى  عَلَى  لسان النّبیّ الأُمّیّ أنّه قال : یا علیُّ ، لا یُبْغِضُک مُؤمن ولا یُحبّک مُنافق ؛اگر بینى  مؤمن را با این شمشیرم ـ براى  اینکه مرا دشمن دارد ـ بکوبم، مرا دشمن نمى ‏دارد و اگر دنیا را یک جا به دامن منافق بریزم تا مرا دوست دارد ، دوست نمى ‏دارد ؛ زیرا قضاى  الهى  چنین است و بر زبان پیامبر امّى   صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  گذشته است که گوید : یا على  ، هیچ‏ گاه مؤمن تو را دشمن نمى ‏گیرد و هیچ‏گاه منافق تو را دوست نمى ‏دارد .این صورت حدیث را در نهج البلاغه مى ‏یابید، و[۱۶] ابن ابى   الحدید ـ در شرحش ۴/۲۶۴ ـ گوید : مراد على   علیه ‏السلام از این تفصیل ، توجُّه و تذکُّر مردم به گفتار پیغمبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  درباره اوست .صورت چهارم در یکى  از خطبه ‏هاى  امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام است :قضاءٌ قَضاه اللّه‏ ـ عزّ وجلّ ـ على  لسان نبیّکم الأُمّیّ أن لا یُحِبُّنی إلاّ مُؤمن ،ولا یُبغِضُنی إلاّ منافق ؛حُکمى  است که خداى  بر پیغمبرش : ـ پیامبر امّى  ـ گذرانده که کسى  جز مؤمن ، مرا دوست نگیرد و کسى  جز منافق ، مرا دشمن ندارد .این روایت را حافظ ابن فارس نقل کرده و از او محبّ الدین ـ  در ریاض ۲/۲۱۴[۱۷] ـ حکایت کرده ، و زَرَنْدى  در «نظم دُرَرالسمطین» آورده و در پایانش آمده «وقد خابَ مَنِ افْتَرَى »[۱۸] .آغاز حدیث چنین است : از ابى  الطفیل گوید : شنیدم على   علیه ‏السلام مى ‏گفت : اگر بینى  مؤمن را با شمشیر بزنم ، دشمنم نمى ‏گیرد و اگرطلا و نقره بر منافق پخش کنم ، دوستم نمى ‏شود ؛ خداوند با مؤمنان پیمان به دوستى ‏ام و با منافقان پیمان به دشمنى ‏ام گرفته است ؛ ازاین رو هیچ‏گاه مؤمن مرا دشمن نمى ‏گیرد و هیچ‏گاه منافق دوستم نمى ‏شود .صورت دیگراز حبّة العُرَنى  از على   علیه ‏السلام روایت شده که فرمود : خداى  بزرگ پیمان هر مؤمنى  را بر دوستى ‏ام و پیمان هر منافقى  را بر دشمنى ‏ام گرفته است ؛ اگر من روى  مؤمن را با شمشیر بکوبم ، دشمنم نمى ‏شود و اگر دنیا را به روى  منافق روان سازم ، دوستم نمى ‏شود(شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۱/۳۶۴)[۱۹] .

روایت دوم

از امّ سلمه روایت شده که گوید : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  مى ‏گفت :على  را هیچ منافق ، دوست و هیچ مؤمن ، دشمن نمى ‏گیرد[۲۰] .تِرمذى  ـ در جامعش ۲/۲۱۳ ـ با تأیید صحّت روایت ، ابن ابى شیبه ، طَبَرانى  ، بَیْهَقى  در المحاسن و المساوى  ۱/۲۹ ، مُحبّ الدین ـ  در ریاضش ۲/۲۱۴ ـ سبط ابن جوزى  در تذکره ‏اش ص۱۵ ، ابن طَلْحَه در مطالب السؤول ص۱۷ ، جَزَرى  در اسنى  المطالب ص۷ ،سُیُوطى  در الجامع الکبیر بنقل ترتیبش ۶/۱۵۲ [ و ] ۱۵۸ ـ [ این روایت را آورده‏ اند ] .صورت دیگراز اُمّ سَلَمَه روایت است که گفت : پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به على مى ‏فرمود : هیچ مؤمن ، تو را دشمن و هیچ منافق ، تو را دوست نمى ‏گیرد .[ به نقل از ] امام احمد در «المناقب» مُحبّ الدین در الریاض۲/۲۱۴ ، ابن کثیر در تاریخش ۷/۳۵۴[۲۱] .صورت سوم [ از روایت دوم ]ابن عُدَى  در کاملش از بَغَوى  به اسنادش از اُمّ سَلَمه ، نقل کرده است که گوید : شنیدم پیغمبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  در خانه من به على  مى ‏گفت :لا یُحِبُّک إلاّ مؤمن ، ولا یُبْغِضُک إلاّ منافق ؛هیچ‏کس جز مؤمن ، تو را دوست نمى ‏دارد و هیچ‏کس جز منافق ، تو رادشمن نمى ‏گیرد[۲۲] .

روایت سوم

پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  در یکى  از خطبه‏ هایش فرمود :ایّها النّاس ، من شما را به دوستى  ذوالقَرْنَیْن این امّت ، برادر و پسر عمّم ـ  على  بن ابى ‏طالب ـ سفارش مى ‏کنم ، او که دوستش ندارد مگر مؤمن ، ودشمنش نگیرد مگر منافق[۲۳] .مناقب احمد ، ریاض النضره ۲/۲۱۴ ، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ۲/۴۵۱ ، تذکرة السبط ص۱۷ .

روایت چهارم

از ابن عبّاس [ روایت شده که ] گوید : پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  به سوى على  نظر افکنده ، گفت :لا یُحِبّک إلاّ مؤمن ولا یُبْغِضُک إلاّ منافق .حافظ هیثمى  ـ در مجمع الزوائد ۹/۱۳۳ ـ آن را نقل کرده است .از احادیثى  که امیرالمؤمنین  علیه‏ السلام روز شورا بدان استشهاد کردیکى  همین حدیث است که گفت :شما را به خدا سوگند مى ‏دهم آیا در میان شما کسى  هست که پیغمبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله به او گفته باشد : دوستت نمى ‏دارد مگر مؤمن و دشمنت نمى ‏شود مگر منافق ،که او غیر از من باشد ؟ همه گفتند : نه[۲۴] .این بود ، آنچه ما از طریق این حدیث در دسترس داشتیم ، شایدآنچه را ما نتوانستیم بدان دست یابیم به مراتب بیشتر باشد . شایدشما بعد از اینها ـ همه ـ تردیدى  نداشته باشید که هرگاه حدیث متواترى  وجود داشته باشد که آدمى  قطع به صدورش از مصدررسالت داشته باشد ، یکى  همین حدیث است یا یکى  از ظاهرترین مصادیقش همین حدیث است .چنان که بعد از اینها ـ همه ـ دیگر تردید نخواهید کرد که امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام به حکم این حدیث وارده ، میزان سنجش ایمان ومقیاس هدایت بعد از رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  است .و این وصف ، ویژه اوست که از امامتِ مطلقه ، منفک نیست ؛زیرا به طور قطع احدى  از اهل ایمان به مقام این کرامات ، نائل نشده و محبّت هر مؤمنى  علامت ایمان و دشمنى ‏اش علامت نفاق نیست ، بلکه تنها مى ‏تواند دشمنى  با مؤمن نقیصه اخلاقى  وکمبودى  در کمال شخص باشد مشروط به اینکه دشمنى  براى ایمانش نباشد .امّا ایراد قضیه به طور مطلق،همراه با اختصاص به امیرالمؤمنین،مسلّماً چیزى  جز امتیاز امامت نیست ؛ از این رو پیامبر خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مى ‏گوید :یا على  ، اگر تو نبودى  مؤمنان پس از من ، شناخته نمى شدند [۲۵] .و گوید :به خدا سوگند هرکس ـ چه از اهل بیتم و چه از دیگر مردم ـ اورا دشمن دارد از ایمان بیرون است[۲۶] .مگر نمى ‏بینید چگونه عمر بن الخطّاب مردى  را که دید ناسزا به على  مى ‏گفت ، حکم به نفاقش کرده گفت :إنّی أظنُّک منافقاً ؛ گمانم تو منافقى  ؟!این حدیث را حافظ خطیب بغدادى  ـ در تاریخش ۷/۴۵۳ ـ نقل کرده است .به این ترتیب ، جا دارد ابن تیمیّه کوه آتش فشان حِقْد و کینه ‏اش ـ  بر اثر این حدیث ـ منفجر گردد و گران‏بارترین نسبت‏ها را به حدیث بدهد و براى  بى ‏ارزش کردن سخن به جوش آمده ، بالا وپایین برود .

[ یادآورى  ]

امّا حدیث اول [ که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  فرمود : ] هذا فاروق أُمّتی یَفْرُقُ بین أهل الحقّ والباطل (که ابن تیمیه آن را دروغ پنداشته) اسنادش به ابن عبّاس ، سلمان ، ابى ‏ذر ، حُذَیْفَة الیمان و ابى  لیلى  غِفارى  منتهى مى ‏شود .گروه بسیارى  از حفّاظ و بزرگان ، حدیث را از نام‏بردگان [ زیر ]روایت کرده ‏اند ؛ از قبیل : حاکم ، ابو نُعَیْم ، طَبَرانى  ، بَیْهَقى  ، عدنى  ،بَزّار ، عُقَیلى  ، مَحاملى  ، حاکمى  ، ابن عساکر ، گنجى  ، مُحبّ الدین ،
حَمُّوئى  ، قرشى  ، اِیْجى  ، ابن ابى  الحدید ، هَیْثَمى  ، سُیُوطى  ، مُتّقى هندى  ، صَفورى  .و متن حدیث نزد آنان چنین است [۲۷]  :پس از من به زودى  آزمایشى  پدید آید وقتى  چنین شد از على  بن ابى  طالب دست مدارید . او ، اوّل کسى  است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد ! او صدّیق اکبر و فاروق بین حق و باطل این امّت است ! اوامیر  مؤمنان است و مال ، امیر منافقان[۲۸] .شما بعد از اینها ـ همه ـ ارزش گفتار و نسبت‏هاى  دروغین ابن تَیْمِیَه را که گوید : «هیچ‏کدام از دو حدیث ، در کتب علمى  مورداعتماد نیست و هیچ‏کدام اسناد معروفى  ندارند» خوب مى ‏شناسید ،وقتى  کتاب‏هاى  صحاح و مسانید به نظر او از کتب علمى  مورداعتمادش نباشد و آنچه حفّاظ و ائمّه حدیث نقل کرده ـ و صحّت اسنادش را تایید کرده‏ اند ـ نزد او معروف نباشد ، دیگر او را این نادانى  کینه ‏توزانه و بدخواهانه بس و قومش را ننگ و عار او کافى است .من نمى ‏دانم پس او و قومش با داشتن این عقیده سخیف ،مى ‏خواهند در امر مذهب به چه چیز اعتماد کنند ؟!اى  قوم ، مرا پیروى  کنید تا شما را به راه هدایت رهبرى  کنم[۲۹] .
۱] .  ریاض النضرة ۳/۱۶۷ .
[۲] .  أسْنَى  المطالب : ۵۷ .
[۳] .  کنز العمّال ۱۳/۱۰۶ ، حدیث ۳۶۳۴۶ .
[۴] .  سنن ترمذى  ۵/۵۹۳ ، حدیث ۳۷۱۷ .
[۵] .  الفصول المهمه : ۱۲۳ .
[۶] .  أسنى  المطالب : ۵۶ .
[۷] .  نظم درر السمطین : ۱۰۲ .
[۸] .  صواعق المحرقه : ۱۲۲ .
[۹] .  مناقب على  احمد بن حنبل : ۱۴۳ ، حدیث ۲۰۸ .
[۱۰] .  الإستیعاب القسم الثالث : ۱۱۱۰ ، رقم ۱۸۵۵ .
[۱۱] .  ریاض النضرة ۳/۱۶۷ .
[۱۲] .  أسْنَى  المطالب : ۵۶ .
[۱۳] .  تذکرة الخواص : ۲۸ .
[۱۴] .  نگاه کنید به : صحیح مسلم ۱/۱۲۰ ، حدیث ۱۳۱ ؛ کفایة الطالب : ۶۸ ، باب ۳ ؛ سنن ترمذى  ۵/۶۰۱ ، حدیث ۳۷۳۶ ؛ مسند احمد ۱/۱۳۵ ، حدیث ۶۴۳ ؛ سنن ابن ماجه ۱/۴۲ ، حدیث ۱۱۴ ؛ السنن الکبرى  ۵/۴۷ ، حدیث ۸۱۵۳ ؛ خصائص امیرالمؤمنین : ۱۱۸ ، حدیث ۱۰۰ ؛ مصابیح السنّه ۴/۱۷۱ ، حدیث ۴۷۶۳ ؛ الریاض النضرة ۳/۱۶۶ ؛ الإستیعاب القسم الثالث : ۱۱۰۰ ، رقم ۱۸۵۵ ؛ جامع الأصول ۹/۴۷۳ ، حدیث ۶۴۸۸ ؛ تیسیر الوصول ۳/۳۱۶ ، حدیث ۶ ؛ تذکرة الخواص : ۴۸ ؛ البدایة والنهایة ۷/۳۹۱ (حوادث سنه ۴۰ه ) ؛ فرائد السمطین ۱/۱۳۰ ـ ۱۳۳ ، حدیث ۹۲ ـ ۹۵ ؛ أسنى  المطالب : ۵۴ ؛ الفصول المهمّه : ۱۲۳ ؛ الصواعق المحرقه : ۱۲۲ ؛ فتح البارى  ۷/۷۲ ؛ کنز العُمّال ۱۳/۱۲۰ ، حدیث ۳۶۳۸۵ ؛ المصنّف ۱۲/۷۷ ، حدیث ۱۲۱۶۳ ؛ صحیح ابن حبّان ۱۵/۳۶۷ ، حدیث ۲۹۲۴ ؛ حلیة الأولیاء ۴/۱۸۵ ، رقم ۲۷۴ ؛ سنن ابن أبى  عاصم : ۵۸۴ ، حدیث ۱۳۲۵ ؛ اَخبار الدُوَل (قَرَمانى ) ۱/۳۰۶ ؛ الدرر الکامنه ۴/۳۰۶ ، رقم ۸۳۲
[۱۵] .  نگاه کنید به : مسند احمد ۱/۱۵۳ ، حدیث ۷۳۳ وص۲۰۷ ، ح۱۰۶۵ ؛ السنن الکبرى ۵/۱۳۷ ، حدیث ۸۴۸۷ ؛ خصائص امیرالمؤمنین : ۱۱۹ ، حدیث ۱۰۲ ؛ الإستیعاب (القسم الثالث) : ۱۱۰۰ ، رقم ۱۸۵۵ ؛ شرح نهج البلاغه ۱۸/۱۷۳ ، موعظه ۴۳ (و۴/۸۳ ، خطبه ۵۶)؛ فرائد السمطین ۱/۱۳۳ ؛ حدیث ۹۵ ؛ کنز العمّال ۱۱/۵۹۸ ، حدیث ۳۲۸۷۸٫
[۱۶] .  نهج البلاغه : ۴۷۷ ، حکمت ۴۵ ؛ شرح نهج البلاغه ۱۸/۲۷۵ ، حکمت ۱۰۸ .
[۱۷] .  الریاض النضرة ۳/۱۶۷ .
[۱۸] .  نظم درر السمطین : ۱۰۲ .
[۱۹] .  شرح نهج البلاغه ۴/۸۳ ، خطبه ۵۶ .
[۲۰] .  نگاه کنید به : سنن ترمذى  ۵/۵۹۴ ، حدیث ۳۷۱۷ ؛ مصنّف ابن أبى  شیبه ۱۲/۷۷ ،حدیث ۱۲۱۶۳ ؛ المعجم الکبیر ۲۳/۳۷۵ ، حدیث ۸۸۶ ؛ المحاسن والمساوئ : ۴۱ ؛ الریاض النضرة ۳/۱۶۶ ؛ تذکرة الخواص : ۲۸ ؛ أسْنَى  المطالب : ۵۵ ؛ کنز العُمال ۱۱/۵۹۹ ، حدیث ۳۲۸۸۴ وص۶۲۲ ، ح۳۳۰۲۶    .
[۲۱] .  مناقب على  احمد بن حنبل : ۱۲۲ ، حدیث ۱۸۱ ؛ مقتل امیرالمؤمنین  علیه ‏السلام (ابن اَبى الدنیا) ، حدیث ۱۲ ؛ الریاض النضره ۳/۱۶۶ ؛ البدایة والنهایه ۷/۳۹۱ ، حوادث سنه ۴ه .
[۲۲] .  الکامل فى  ضعفاء الرجال ۴/۲۲۶ ، رقم ۱۰۴۲ .
[۲۳] .  نگاه کنید به : مناقب على  احمد بن حنبل : ۲۱۴ ، حدیث ۲۹۲ ؛ الریاض النضرة۳/۱۶۶ ؛ شرح نهج البلاغه ۹/۱۷۲ ، خطبه ۱۵۴ ؛ تذکرة الخواص : ۲۸ .
[۲۴] .  به احادیث مناشده ج۲ ص۲ ـ ۸ مراجعه کنید ؛ و در متن عربى  ، الغدیر ۱ : ۱۵۹ ـ ۱۶۳ .
[۲۵] .  مناقب ابن مغازلى  [ ص۷۰ ، حدیث ۱۰۱ ] ؛ شمس الاخبار : ۳۷ [ ۱/۱۰۰ ، باب ۶ ] ؛ریاض النضره ۲/۲۰۲ [ ۳/۱۵۲ ] ؛ کنز العمال ۶/۴۰۲ [ ۱۳/۱۵۲ ، حدیث ۳۶۴۷۷ ] .
[۲۶] .  شرح نهج البلاغه ابن ابى  الحدید ۲/۷۸ [ ۶/۲۱۷ ، خطبه ۷۹ ] .
[۲۷] .  با اندکى  اختلاف نزد بعضى  از اصحاب حدیث ، که به مقصود و معنا آسیبى
نمى ‏رساند .
[۲۸] .  نگاه کنید به ، الغدیر ۲ : ۳۱۲ ـ ۳۱۳ .
[۲۹] .  اقتباس از آیه ۳۸ سوره غافر .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


− 7 = یک

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>