بایگانی برچسب: شرح نهج البلاغه

نکته‏ هایى درباره احتجاج حضرت زهراع– جستارى در تاریخ حدیث

نکته‏ هایى درباره احتجاج حضرت زهراع– جستارى در تاریخ حدیث

این بخش از گفتارِ حضرت فاطمه  علیهاالسلام چیزهایى  را براى  ما روشن مى ‏سازد :نخست : متهم بودن ابوبکر و یارانش به ارث نبردنِ حضرت فاطمه  علیهاالسلام کلامِ حضرت زهرا  علیهاالسلام صریح است در اینکه ابوبکر و اطرافیانش ، مى ‏پنداشتند :حضرت زهرا  علیهاالسلام منزلتى  ندارد و از پدرش ارث نمى ‏برد !این پندار ، برخلافِ احکام قرآن در زمینه وصیت و ارث است ؛ چگونه ابوبکر ازپدرش ارث مى ‏برد و حضرت زهرا علیهاالسلام از پدرش ارث نمى ‏برد ؟!این رفتارِ ابوبکر ، سخن او را درباره ارث ننهادن انبیا ، پوچ مى ‏سازد ؛ زیرامیراث خواهى  به شاهد گرفتن و شاهد آوردن نیاز ندارد . اینکه ابوبکر شاهد خواست ، ازهدیه بودن فدک خبر مى ‏دهد ، هدیه ‏اى  که رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به حضرت فاطمه  علیهاالسلام پیش‏کش کردند .کتاب‏هاى  حدیث و تاریخ به روشنى  گزارش مى ‏دهند که اُمّ ایمن و حضرت على   علیه ‏السلام براى  حضرت فاطمه  علیهاالسلام شهادت دادند ،

ادامه‌ی خواندن

نابودسازی ارزش‏ هاى معنوى – جستارى در تاریخ حدیث

نابودسازی ارزش‏ هاى معنوى – جستارى در تاریخ حدیث

زندگى  جاهلیت بر پرستش بت‏ها و چند خدایى  بنا یافته بود و نگاهشان به پدیده‏ ها نگاهِ مادى  بود . اسلام آمد تا این افکار را تغییر دهد و آنان را به خداى  واحدِقهّار فراخواند و پدیده ‏هاى  غیبى  را بشناساند .مشرکان زمینه این‏گونه رویکردها را نداشتند و بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  اعتراض مى ‏کردند ؛زیرا کُنه و حقیقت این تعالیم را درنمى ‏یافتند ، و همواره درگیر این پرسش‏ها بودند :چرا پیامبر فرشته‏ اى  با عظمت نیست ؟
چرا او [ گنجینه ‏هایى  از ] طلا ندارد ؟
چگونه خدا مردگان را زنده مى ‏سازد ؟

ادامه‌ی خواندن

مصلحتى بودن احکام خدا – جستارى در تاریخ حدیث

مصلحتى بودن احکام خدا – جستارى در تاریخ حدیث

با بررسى  سیره ابوبکر ـ در دوران خلافتش ـ حقایق زیادى  به دست مى ‏آید که درتثبیت حُکمرانى  وى  نقش داشتند . عدم اجراى ِ حدّ بر خالد بن ولید ـ به رغم اجماعِ مسلمانان بر لزوم قتلِ وى  ـ یکى  از آنهاست . عبداللّه‏ بن عمر و ابو قَتاده انصارى  ازسریّه ‏اى  که خالد در آن بود بازگشتند تا با ابوبکر درباره آنچه خالد با مسلمانان بنى  یَربُوع انجام داد ، و آمیزش او با همسرِ مالک در حال عِدّه ، سخن بگویند .این اعتراض تنها از سوى  این دو صحابى  صورت نگرفت ، بلکه همه نیروهاى ِ آن سریّه با کار خالد مخالف بودند و حتّى  موضع عمر بن خطّاب نسبت به خالد ، عین موضع آنان بود . چون خالد ـ پس از بازگشت از این واقعه ـ به مسجد درآمد . عُمَربرخاست به سمت او رفت و تیرها را از عمامه ‏اش بیرون کشید و آنها را شکست ،سپس گفت : آیا ریا [ و عوام فریبى  ] مى ‏کنى  ؟! مرد مسلمانى  را کشتى  و بر زنش جهیدى  ؟ واللّه‏ ، تو را سنگسار مى ‏کنم !خالد با عُمَر سخنى  نگفت (و خاموش ماند) . گمان مى ‏رفت که رأى  ابوبکر و عُمَریکى  باشد تا اینکه خالد بر ابوبکر وارد شد .

ادامه‌ی خواندن

زور و تهدید – جُستارى در تاریخ حدیث

زور و تهدید – جُستارى در تاریخ حدیث

ب. زور و تهدید – جُستارى   در تاریخ حدیث

استفاده از زور و تهدید [ هم ] در نزد عرب شبه جزیره آن روزگار ، هنجارى  اجتماعى   به شمار مى  ‏آمد ! این شیوه را آنان به جهت رفتار قبیله ‏اى  ‏شان در پیش گرفتند . آنان براى  حلِّ درگیرى  ‏هاى   مسائل زیستى   و حفظِ مناطق تحت سلطه قبیله ،اعتماد و تکیه ‏شان بر زورمندى   بود و جز در مواردى  اندک ، به مسالمت و گفت وشنود تن درنمى  ‏دادند .نوشتن پیمان بر ضد بنى هاشم و محاصره آنها در شِعب ابى   طالب و آزار رسانى   به پیامبر  صلى  ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  (تا آنجا که آن حضرت فرمود : هیچ پیامبرى   هرگز چون من آزار ندید) وشکنجه مسلمانان مستضعف ـ در آغاز اسلام ـ چیزى   جز این نبود .آموزش‏هاى  ‏اسلامى   برخلاف این دستْ کارها بود واین شعارها را آشکار ساخت:« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ » ؛[۱] در دین اجبارى  نیست .« لُکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » ؛[۲] دین شما براى   خودتان و دین من براى   خودم.« فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ » ؛[۳] هرکه خواهد ایمان آورد و هرکه خواهد کفر ورزد .

ادامه‌ی خواندن

جانشینى پیامبر ص – جُستارى در تاریخ حدیث

جانشینى پیامبر ص – جُستارى در تاریخ حدیث

قدرت معیارى نو براى جانشینى پیامبر ص – جُستارى در تاریخ حدیث

بى ‏گمان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  مسئولان ادارى  و لشکرى  را براساس شایستگى ‏هاشان مى ‏گُماشت و پاک‏دامنى  و تقوا را بر آنان واجب مى ‏دانست . هیچ یک از آنان رفتارى که با اصول اسلامى  ناسازگار باشد انجام نداد [ و اگر هم سر زد ] پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  آن شخص را برکنار کرد ، و کوتاهى  و کارهاى  ناشایست آن کارگزار را به گونه ‏اى  جبران کرد و بااین شیوه ، روح جاهلى  را درهم کوبید .با وجود این ، آنچه پس از درگذشت پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در جامعه اسلامى  رخ داد ازحقیقتى  تلخ و فاجعه ‏آمیز خبر مى ‏دهد ؛ یعنى  همان که : «هدف وسیله را توجیه مى ‏کند» و سزاوارترین شخص به جانشینى  پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  کسى  است که در سرکوبِ
دشمنان توانمندتر باشد ؛ زیرا مهم ، تثبیت پایه‏ هاى  خلافت بود و کسى  شایسته ‏تر به شمار مى ‏رفت که بر این کار توانمندتر باشد و با بخشیدن لقبى  به وى  ، زمینه نفوذِفرهنگى  آن شخصِ قدرتمند در جامعه فراهم شود .ابوبکر ، خالد را «سیف اللّه‏ المسلول» (شمشیر بُرنده خدا) لقب داد و هاله ‏اى  ازتقدّس او را دربر گرفت و چنان شد که ابوبکر کارِ نادرست او را نوعى  اجتهاد دانست و گفت : «اِجْتَهَدَ فَأَخْطأَ» (اجتهاد کرد و به خطا رفت) على  رغم اینکه خالد در حال عِدّه با زن مالک بن نُوَیره آمیزش کرد ، و با اینکه ابوبکر از موضع‏گیرى  او با بنى جُذَیْمَه ، و برائتِ رسول خدا از کارِ او آگاه بود ؛ زیرا پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرموده بود : «اللّهمّ إنّی أبرأُ إلیک ممّا فَعَلَه خالد» ؛ پروردگارا ، من به درگاه تو از کارى  که خالد انجام دادبیزارى  مى ‏جویم .در همان وقت که شایستگى ‏هاى  خالد بن سعید بن عاص آشکار شده بود ، ابوبکرـ افزون بر تحریک عمر ـ مسئولیت دادن به او را برنتافت ؛ چراکه وى  در سقیفه به حضرت على   علیه ‏السلام گرایش داشت و دو ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد .

ادامه‌ی خواندن

باب اول دوره نهادینه سازى – جُستارى در تاریخ حدیث

باب اول دوره نهادینه سازى – جُستارى در تاریخ حدیث

وصف پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از زبان حضرت على علیه ‏السلام :… بهترینِ آفریدگان آن‏گاه که خردسال مى  ‏نمود و نژاده ‏تر هنگامى   که کهن سال بود ،پاکیزه‏ ترِ پاکیزگان در خوى   ، و گاهِ بخشش ابر برابر دستش خشک مى  ‏نمود …نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۵ ، ترجمه شهیدى

مرحله اول سخن پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پیش از بعثت

عرب پیش از اسلام ، محمّد بن عبداللّه‏ را به فرزانگى   و نجابت و کمال یاد مى  ‏کرد واو را «صادق» (راست‏گو) و «اَمین» (امانت‏دار) لقب داده بود ؛ زیرا راستى  ِ سخنش رادریافت و امانت‏دار بودنش را به عیان دید .ابن برهان حَلَبى   نقل مى  ‏کند که : عرب در جاهلیت براى   داورى   و طرح شکایت نزدآن حضرت مى  ‏رفتند ؛ چراکه او مدارا و مشاجره نمى  ‏کرد .[۱]

ادامه‌ی خواندن

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

یکى دیگر از احادیثى را که آن مرد تکذیب مى‏ کند سخن : «وسَدَّ
الأبواب إلاّ بابَ علی» است ؛ یعنى همه درهاى مسجد جز در خانه على را ، پیغمبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله  مسدود ساخت . و گوید: این حدیث را ازباب مقابله بمثل، شیعیان جعل کرده ‏اند.پاسخ :براى انتساب جعل حدیث در این مورد به شیعه ، علّتى جزبى‏ آزرمى و پر مدّعایى و رد کردن حقایق مسلّم ـ با هَوْ و جنجال ـنمى‏ شناسیم . این کتاب‏هاى پیشوایان اهل سنّت (و از جمله مسندامام مذهبش احمد) در برابر دو چشم اوست . روایت مزبور را باسندهاى فراوان ـ که همه صحیح و حسن‏ اند ـ از گروهى از صحابه ،که تعدادشان به حدّ تواتر اصطلاحى خودشان مى‏ رسد ، نقل کرده‏ اند که از میان آنها این عده را نام مى‏ بریم :

ادامه‌ی خواندن

تعبّد و مُتعبِّدان- اختلاف در وضوچرا؟

تعبّد و مُتعبِّدان- اختلاف در وضوچرا؟

قرآن و سنّت پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  چند دستگى   را نمى  پذیرند ، بلکه آمده‏ اند تا این باورِ جاهلى   را بزدایند . خداى  سبحان بارها در قرآن با شیوه‏ هاى   گوناگون ،بر وجوب پیروى   از پیامبر درس ناخوانده ، تأکید مى  ‏ورزد ؛ مانند :« مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ » ؛[۱]هرکه از پیامبر فرمان برَد ، از خدا اطاعت کرده است .« وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » ؛[۲]هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند و خشیتِ خدا را داشته باشد و از او بترسد ، از رستگاران است .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُواأَعْمَالَکُمْ » ؛[۳]اى   کسانى   که ایمان آورده‏ اید ، از خدا اطاعت کنید و پیامبر را فرمان برید ،و اعمالتان را باطل نسازید .« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى   اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ؛[۴]سخنِ مؤمنان هنگامى   که سوى   خدا و رسولش خوانده شوند تا میان آنهاحکم کند تنها این است که بگویند : «شنیدیم و فرمان بریم» و اینان‏ اندکه رستگارند .« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى   اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » ؛[۵]هیچ مرد و زن مؤمنى   را نسزد که آن گاه که خدا و رسولش در امرى  حکم کند ، براى   خویش حقّ اختیار قائل شود ؛ و هرکس خدا و رسولِ اورا عصیان ورزد ، در گمراهى   آشکار است .

ادامه‌ی خواندن

تحریفات آشفته-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

تحریفات آشفته-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

اهل سنّت مى   ‏پندارند که مى   ‏توان بى   ‏اساس و ملاک ، لفظ «صدّیقه» را بر افراد اطلاق کرد ، یا امکان جاى    گزینى    آن به احادیثِ مشابه دیگر ـ که در خدمت مصالح آنان است ـ وجود دارد ؛ لیکن بررسى    و پژوهش ، حقایقى    را براى    ما روشن مى   ‏سازد که برخلاف پندار آنان است .مدائنى    در کتاب «الأَحْداث» روایت کرده است که : معاویه ـ فرزند ابو سفیان ـدستور داد در فضائل عثمان حدیث بسازند ، و چون حدیث درباره عثمان زیاد ساخته شد و انتشار یافت ، برایشان نوشت :«آن گاه که این نامه ‏ام به دستتان رسید ، مردم را به [ نقل ] روایت درباره فضائل صحابه و خُلَفاى    نخستین فرا خوانید ؛ و هیچ خبرى    را که یکى    ازمسلمانان درباره ابو تُراب روایت مى   ‏کنند وانگذارید مگر اینکه [ خبرى    ]متناقض با آن را در باره صحابه [ بسازید ] و براى    من بفرستید ، چه این کارنزد من پسندیده ‏تر است و بیشتر شاد مى ‏شوم و براى  پایمالى    و باطل ساختن حجّت ابو تُراب و شیعه ‏اش کارسازتر مى   ‏باشد ، و از مناقب عثمان و فضل او برآنان سخت‏تر است .

ادامه‌ی خواندن

ابوبکر و صدّیقیّت۲-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

ابوبکر و صدّیقیّت۲-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

نمونه چهارم

تشکیکِ صدّیق ! [ ابوبکر ] در ارث بردنِ صدّیقه [ فاطمه علیها السلام ] ، و اعتبار سخن اوادّعایى  است که به دلیل نیاز دارد ؛ با اینکه او مى ‏دانست مقصود از آیه تطهیر آن حضرت است که آشکارا بر دورى ‏اش از پلیدى  و خیانت و دروغ دلالت دارد . فاطمه  علیهاالسلام همان بانویى  است که پیامبرِ صادقِ امین ـ آن که از روى  هواى  نفس سخن نمى ‏گوید و سخن او کلام وحى است ـ درباره ‏اش فرمود :إنَّ اللّه‏َ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِ فاطمة ویَرْضى لِرِضاها ؛«البته (و به راستى ) خدا براى  خشم فاطمه غضبناک مى ‏شود ، و با خشنودى  اوراضى  و خشنود مى ‏گردد» .معناى ِاین سخن این است که فاطمه  علیهاالسلام ، معصوم از خطا و هواى ِ نفس است ؛ زیرامعقول نیست که رضاى ِ خداى ِ متعال و غَضَب او به رضا و غضبِ شخص غیر معصوم تعلُّق گیرد .پیامبرِ امین  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله  نفرمود : فاطمه براى ِ خشمِ خدا به خشم مى ‏آید و با خشنودى  اوخشنود مى ‏گردد ، بلکه فرمود : خدا براى  خشمِ فاطمه به خشم مى ‏آید و با خشنودى او خشنود مى ‏شود ؛ و در این سخن معناى  بس بزرگى  [ نهفته ] است که هوشمند بابصیرت آن را درمى ‏یابد

ادامه‌ی خواندن