بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

ترس از اختلاط حدیث با قرآن

از مهمترین توجیهاتى  که درباره منع از تدوین حدیث ذکر شده است ترس ازاین است که حدیث نوشته شود و با قرآن آمیخته شده و قرآن محسوب گردد و به جهت حفظ قرآن و دور داشتن آن از اختلاط با کلام دیگر ، از نوشتن حدیث منع شد ! عمر ـ در هنگامى  که تصمیم به منع رسمى  از نوشتن حدیث گرفت ـ به این مطلب تصریح نمود ! پس از آن که صحابه توصیه کردند که حدیث را بنویسد و بانظر آنان مخالفت نمود ، گفت : بخدا سوگند من هرگز کتاب خدا را با چیزى مشتبه نخواهم کرد[۱] .و درباره ابو سعید خدرى  ـ که بیشترین توجیهات درباره منع از این کار ـ از اونقل شده است ، آمده است که ابو نضربه به او گفت :«خوب بود براى  مامى ‏نوشتید چون ما نمى ‏توانیم حفظ کنیم» .یا گفت : «یا آنچه را از تو مى ‏شنویم ننویسیم ؟»یا گفت : «براى  ما بنویس» !یا گفت : «خوب بود حدیث را براى  ما املاء مى کردى  » .در پاسخ وى  یکى  از عبارات ذیل را گفت :

۱ ـ براى  شما (حدیث را) املاء نمى ‏کنیم و آن را مصحف‏هایى  قرارنمى ‏دهیم[۲] .
۲ ـ آیا مى ‏خواهید آن را (حدیث را) مصحف‏ه ایى  قرار دهید که بخوانید[۳] ؟
۳ ـ آیا مى ‏خواهید آن را (روایت را) مصحف‏هایى  قرار دهید که بخوانید[۴] ؟
۴ ـ آیا آن را (حدیث را به منزله) قرآن مى ‏گیرید[۵] ؟
۵ ـ به شما (حدیث را) املاء نمى ‏کنیم و آن را (به منزله) قرآن قرار نمى ‏دهیم[۶] .
۶ ـ هرگز حدیث را به شما املاء نمى ‏کنیم و هرگز آن را (به منزله) قرآن قرارنمى ‏دهیم[۷] .
۷ ـ (حدیث را) به شما املاء نمى ‏کنیم[۸] .ما در فصل اوّل دانستیم که ابو سعید خدرى  همان کسى  است که حدیث نقل شده از پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به او نسبت داده شده است که فرموده است : جز قرآن را به نقل از من ننویسید و هرکس به نقل از من غیر قرآن را نوشته است آن را از بین ببرد .محدّثان بزرگ همچون بخارى  حکم به وقف[۹] این حدیث نموده و آن راسخن خود ابو سعید دانسته ‏اند .و ما بیان کردیم که برخى  از این حدیث چنین فهمیده ‏اند که نهى  در آن مختص به نوشتن قرآن و غیر قرآن در یک صفحه واحد است و این بعید نیست[۱۰] .این روایات موقوف بر ابو سعید فهم همین معنا را از روایتى  که او ازپیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم نقل نموده ، تأیید مى ‏کند .این احتمال را به مسلم در صحیحش نسبت داده‏ اند[۱۱] .ابن الصلاح همین معنا را احتمال داده و مى ‏گوید : از نوشتن حدیث هنگامى نهى  فرمود که بیم آن را داشته است که با صحیفه‏ هاى  قرآن عظیم آمیخته شود ودر جایى  که از این خطر اطمینان داشت به نوشتن (حدیث) امر فرمود[۱۲] .خطیب بغدادى  همین نظر را با تفصیلى  بیشتر توضیح داده و مى ‏گوید :ثابت شده است کسى  که در صدر اسلام نوشتن را ناپسند مى ‏داشته به این خاطر بوده است که با کتاب خداوند متعال چیز دیگرى  شبیه نگردد و نهى  از نوشتن علم در صدر اسلام و نیک دانستن این کاربخاطر این بود که در آن زمان فقهاء و کسانى  که میان کلام وحى  وغیر وحى  را تشخیص دهند ، اندک بودند چراکه اکثر اعراب نسبت به دین آگاهى  نداشتند و با عالمان آگاه همنشینى  نمى ‏کردند و این خطر وجود داشت که صحیفه‏ هایى  را که مى ‏یابند به قرآن ملحق ساخته و معتقد شوند که هرچه در آنهاست کلام خداست[۱۳] !سمعانى  ابتدا همین نظر را متذکّر شده و مى ‏گوید :من درباره جواز نوشتن و عدم جواز این کار در کتاب «طرازالذهب» در حدّ کامل و عمیق بحث کرده‏ امد و حاصل آن بحث این است که : ناخرسندى  از نوشتن احادیث فقط در آن اوائل بوده است تا مبدا با کتاب خدا بیامیزد ، هنگامى  که از این آمیخته شدناطمینان حاصل شد نوشتن حدیث جایز گردید [۱۴] .یکى  از معاصرین مى ‏گوید :رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم در ابتداى  نزول وحى  از نوشتن حدیث نهى فرمود از بیم این که گفتار ، توضیحات و سیره آن حضرت با قرآن مشتبه گردد بخصوص که همه اینها در یک صحیفه واحد نوشته شود [۱۵] .در توجیه احادیث منسوب به پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم در این باره متذکّر شدیم که احادیث ابو هریره قابلیت این را دارد که این گونه توجیه شود چه آن که در آنها آمده است : آن حضرت  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله فرمود :فقط کتاب خدا را بنویسید و آن را خالص کنید .این کلام صراحت دارد در این که مرا ایشان ننوشتن چیزى  همراه با کلام خدادر یک کتاب واحد است . اشکالاتى  در این باره مطرح است و آن این که :نمى ‏توان به این توجیهات درباره منع حدیث ملتزم گشت و ممکن نیست که شارع به این امور استناد جسته و آن را سببى  براى  منع و نهى  از نوشتن حدیث قلمداد نماید چه آن که احتیاط در محافظت از متن قرآن کریم امرى  است که قطعاً واجب است و وقتى  نوشتن چیزى  دیگر در کنار آن و همراه با آن ، موجب آمیزش قرآن با غیر قرآن گردد ضرورتاً لازم است که از این نوشتن اجتناب گردد
یا این که از آن نهى  شود لکن این نهى  (از نوشتن چیزى  در کنار قرآن) مقیّد به دوقید اساسى  است :

اوّل : این که نوشتن آن چیز در کنار قرآن و همراه آن باشد نه جداى  از آن .

دوّم : این که نوشتن آن مطلب موجب آمیخته شدن با قرآن و منجر به آن گرددو از آن متمایز نباشد .وقتى  وجود این دو قید فرض شود نهى  از نوشتن بر شارع بطور مستمر وبدون تغییر واجب مى ‏گردد چراکه محافظت از قرآن نیز یک واجب دائمى  است .بنابراین‏ هیچ ‏کس در هیچ‏زمان حق‏ندارد اجازه‏به نوشتن چیزى  دهد که موجب آمیختگى  آن با قرآن گردد تا چه رسد به صاحب شرع و پیام ‏آور وحى   صلى ‏الل ه‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم ؟! ووقتى  نهى  از نوشتن چیزى  منوط به یکى  از دو قید مذکور است معناى  آن منتفى  شدن نهى  در جایى  است که هیچ یک از این دو قید موجود نباشد . نتیجه این که نهى  (از نوشتن) مطلق و دائمى  و براى  همه زمانها نیست بلکه :

۱ ـ در جایى  که نوشتن حدیث مشخص و متمایز باشد به گونه ‏اى  که متن قرآن از آن بازشناخته شود ، در آنجا به جهت عدم عدم ترس از آمیختگى  نهى  جارى نیست چنان که از ابو سعید خدرى  نقل شده است که گفت : ما جز قرآن و تشهّدچیزى  نمى ‏نوشتیم[۱۶] .خطیب بر این روایت تعلیقى  زده است که چنین است :ابو سعید همان کسى  است که از او نقل شده است که : رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم فرمود : جز قرآن به نقل از من چیزى  ننویسید و هرکس بجز قرآن به نقل از من نوشته است آن را از بین ببرد .سپس خودش خبر مى ‏دهد که آنها قرآن و تشهّد را مى ‏نوشتند !!خطیب در ادامه مى ‏گوید :این مطلب دال بر این است که نهى  از نوشتن غیر قرآن به همان خاطر بوده است که گفتیم یعنى  مشتبه شدن کتاب خداوند متعال با غیر آن … و چون از این خطر اطمینان حاصل شد و نیاز به نوشتن علم پیدا شد ، نوشتن آن ناپسند نبود همچنان که صحابه از نوشتن تشهّد ناخرسند نبودند و میان تشهّد با سایر علوم تفاوتى  وجود ندارد در این که هیچیک از آنها قرآن نیستند[۱۷] .

۲ ـ هنگامى  که نوشتن حدیث جدا (از قرآن) باشد به گونه ‏اى  که همراه با قرآن و در کنار آن در یک صفحه واحد نباشد یا در اوراقى  از نوع اوراقى  که در آنها قرآن مى ‏نویسند نباشد در این هنگام ترسى  از آمیخته شدن با قرآن باقى  نمى ‏ماند.چنان که این مطلب از روایت ابو هریره فهمیده مى ‏شود (که به نقل از
پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله گفت icon smile بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة فقط کتاب خدا را بنویسید و آن را خالص کنید ، که دال بر این است که آن حضرت مرادش این بوده که قرآن در صفحاتى  مستقل ، مخصوص نوشتن قرآن و خالص براى  آن ، نه غیر آن ، باشد .ابن الدیبع مى ‏گوید : نهى  فقط درباره نوشتن حدیث همراه با قرآن در یک صفحه واحد
آمده است به گونه‏اى  که بدان آمیخته شده و مشتبه گردد[۱۸] .
و خطّابى  مى ‏گوید :مرادش این است که حدیث همراه با قرآن در یک صحیفه واحد نوشته شود تا بدان آمیخته نگشته و براى خواننده مشتبه نگردد . امّا  این که نفس نوشتن ممنوع باشد و ثبت علم از طریق خط مورد نهى باشد ، نه[۱۹] !آثار نقل شده از برخى  تابعین بزرگ نیز به همین معنا اشاره دارد :ضحّاک بن مزاحم هلالى  (م۱۰۵) ـ که از نوشتن حدیث در همان اوراقى  که قرآن در آنها نوشته مى ‏شود نهى  مى ‏کند ـ مى ‏گوید :براى  احادیث دفاترى  چون دفاتر قرآن اختیار نکنید[۲۰] .و از ابراهیم بن یزید نخعى  (م۹۶) نقل شده است که دوست نمى ‏داشت احادیث در دفاتر نوشته شود و مى ‏گفت : شبیه به مصحف‏ها مى ‏شود[۲۱] .امّا درباره نوشتن حدیث بصورت جداگانه و دور از دفاتر قرآن ، نهیى  وارد نشده است چون ترسى  از آمیختگى  آن (با قرآن) وجود ندارد .

۳ ـ این نهى  وابسته به علّت آن است و آن همان ترس از آمیختگى  است پس هنگامى  که این ترس در موردى  از میان رفت ، نهى  پایدار نمى ‏ماند . و ترس ازآمیختگى  (حدیث با قرآن) به جهت عرب‏هایى  بود که نسبت به دین آگاهى نداشتند . و با عالمان آگاه همنشینى  نمى ‏کردند و اطمینانى  نبود از این که هرچه رادر صحیفه‏ ها در کنار قرآن مى ‏یابند به قرآن ملصق سازند چنان که خطیب ـ درنقلى  که از وى  داشتیم ـ این مطلب را متذکّر شده است[۲۲] .امّا از اهل علم و جویندگان حدیث و ناقلان آن ، در این باره جاى  ترس نیست ، چطور ممکن است که در نزد آنان قرآن با غیر قرآن همچون حدیث و یاتفسیر آمیخته گشته و آیات قرآن بر آنان مشتبه شود ؟ و حال آن که از عهدرسول  خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله و تحت نظارت ایشان کوشش فراوانى  در نوشتن و تنظیم قرآن به عمل آمده است ، و قرآن داراى  متنى  متمایز بوده و منحصر است به آنچه در آن مجلّد گرد آمده است . لازم است در اینجا ملاحظه مهمّى  صورت گیرد و آن این است که :نسبت دادن ترس از آمیخته شدن قرآن با حدیث به شارع کریم  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم امرى غیر قابل قبول است و معقول نیست چه آن که قرآن کریم که کتاب وحى  الهى است داراى  بلاغتى  برتر و متفاوت با رائحه شگفت‏ انگیز قدسى  است که بدین جهت از کلام سایر بشر متمایز گشته است حتّى  از کلام پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم نیز ، چه آن که آیات قرآن در هنگام نزول همراه با امور خاصى  بوده است و در پى  نزول آن بر پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله حالات و اثرات خاص و متمایزى  بر آن حضرت عارض مى ‏شده است چنان که معروف است و آنها قرینه‏اى  حالیّه بوده است که قرآن را از دیگرفرمایشات آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم متمایز مى ‏ساخته است و آیات قرآن از اوّلین ساعات نزولش منتشر شد و براى  هر آیه آن موجى  پدید آمد که تا دور دستها رادرنوردید ، مسلمین بدان وسیله یکدیگر را مژده داده و آن را به هم هدیه مى ‏دادند[۲۳] که اینها کاشف از ابعاد مختلف تکریم و احترامى  است که از این متن مقدّس در دل داشتند و کلمات قرآن در شریعت اسلام داراى  احکام خاصى است و جایز نیست بجز افراد طاهر کسى  آن را مَسّ نماید و براى  قرائت قرآن دراحادیث فضیلت‏هایى  ذکر شده و براى  حفظ آن آثارى  است که مشهور است .با همه این خصوصیّات آیا ممکن است تصوّر شود که قرآن با غیر قرآن آمیخته گردد ؟ یا این که بر مسلمین که به قداست آن اعتراف دارند مشتبه مى ‏گردد ؟عرب به جهت فصاحت و بلاغت خدادادى ‏اش میان آیات وحى  را با غیرآیات ، به محض شنیدن تشخیص مى ‏داد و در اوّلین لحظه ، شیفته حُسن و زیبایى ‏آن مى ‏گشت «بگونه ‏اى  که قرآن در دلها و عقلهاى  عرب جاى  گرفت وزبانهایشان را فقط به ذکر آن اختصاص دادند و ذوقهاى  آنان میان اسلوب قرآن را با اسلوب‏هاى  دیگر متمایز مى ‏یافت و ساده ‏ترین اشخاص در میان آنان میان قرآن را با فصیح‏ترین کلام عرب به محض شنیدن تشخیص مى ‏داد»[۲۴] .بنابراین چطور ممکن است تصوّر کنیم این امر بر راویان حدیث در میان صحابه مشتبه شده و وحیى  را که به عنوان یک متن مقدّس و نازل شده از جانب خدا مى ‏شناخته ‏اند ـ و در نزدشان داراى  قدر و ارزش معروفى  بوده است ـ با کلام رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم قاطى  کرده‏ اند ؟! آیا این تصوّر بى ‏اعتنایى  نسبت به حقّ آنان نیست ؟ اگر نگوییم تحقیرى  براى  حُسن و زیبایى  قرآن بوده و بى ‏اعتنایى  به اعجاز آیاتش مى ‏باشد که در خلال بلاغت ممتازش بروز مى ‏نماید همان حسن وزیبایى  ممتازى  که موجب ایمان مشرکین گردید ! با این حال چگونه مؤمنان آن رابا کلام دیگر قاطى  مى ‏کنند ؟!از این جا یقین مى ‏کنیم به این که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم چنین ترسى  را مطرح نکرده است .چرا قرآن با این که بخاطر بلاغت برترش یک معجزه است ، مکتوب گردید ؟در این جا سؤالى  ایجاد مى ‏شود که نتیجه ‏اش این است : اگر اعجاز قرآن بگونه ‏اى  است که آن را از حدیث متمایز مى ‏سازد نیازى  به نوشتنش نبود[۲۵] !دکتر عبدالغنى  عبدالخالق به این سؤال چنین پاسخ داده است :اعجاز قرآن را بزرگان بلاغت در میان عرب در زمانى  که بلاغت عرب در اوج خود بود درک کردند و آن در عصر رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله واعصار نزدیک به ایشان بود .امّا کسانى  که در این اعصار بهره ‏اى  از بلاغت نداشتند ـ که فراوان هم بودند ـ و تمامى  عرب و نیز تمامى  عجم ‏هایى  که عرب شدند پس از آن اعصار توان آن را نداشتند که قرآن را از حدیث تشخیص دهند بخصوص با نظر به این که سنّت قولى  (حدیث گفتارى )سخن فصیح‏ترین و بلیغ‏ترین شخص عرب (پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله) بود و دردرجه ‏اى  بود که از نظر بلاغت نزدیک به قرآن مى ‏نمود و کسى  توان آن را نداشت میان آن دو را تشخیص دهد مگر آن که ازقهرمانان بلاغت و بیان و در این خصوص انگشت‏ نما بود همچنین افراد غیربلیغ نمى ‏توانند اعجاز قرآن را خودشان درک کنند بلکه آن را به واسطه عجز کسانى  درک مى ‏کنند که از بزرگان بلاغت و امیران فصاحت بودند و پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله آنان را به تحدّى  و مسابقه با قرآن دعوت نمود امّا نتوانستند همانند کوتاهترین سوره آن را بیاورند .وقتى  اعجاز قرآن ثابت شد رسالت آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم براى  آنهاثابت گردید و چون رسالت آن جناب ثابت شد صداقت ایشان دربیان این که این سوره ، این آیه ، این کلمه و یا این حرف از قرآن است ثابت شد و با این بیان آن جناب ، براى  تمامى  امّت … قرآن ازغیر قرآن قابل تشخیص است . و از آنجا که قطعاً اطلاع از این بیان(معرّفى  آیات توسّط پیامبر) براى  تمامى  افراد امّت حاصل نشده است بلکه تنها براى  برخى  از افرادى  که در عصر آن حضرت مى ‏زیسته‏ اند پیش آمده است این ترس وجود داشت که پیش از استقرار قرآن در دلها و شیوع آن در میان مردم ، شنوندگان ، در طول زمان به اشتباه افتاده و نتوانند الفاظ قرآن را به طور کامل حفظ نمایند . بخصوص امکان اشتباه در یک آیه واحد ، یک کلمه و یایک حرف واحد وجود داشت ، از این جهت پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم به شدّت اصرار مى ‏ورزیدند بر این که آیات قرآن به وسیله نوشتن ، از تمامى گفتارش متمایز گردد و نوشتن را فقط به آیات قرآن اختصاص دادتا از تمایز کامل آن نسبت به غیر آن در نزد مردم ، اطمینان یابد و ازاستقرار آیاتش در دلها و شیوع آنها در میان مردم مطمئن گرددبطورى  که اگر یکى  از افراد امّت میان قرآن با غیر قرآن را خَلط کرد ،سایر افراد امّت ، یا گروهى  که معلوم است بر دروغ تبانى  نکرده‏ اند ،او را به آن چه درست است بازگردانند .از این جهت ، هنگامى  که پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به تمایز کامل قرآن اطمینان یافت اازه به نوشتن حدیث داد[۲۶] .ظاهراً محتواى  این سؤال کوشش در القاء این معناست که اختصاص یافتن قرآن براى  نوشتن ، علّت امتناع از نوشتن حدیث بوده است و آن هم به جهت ترس از اختلاط آن دو بوده است و اعجاز قرآن در بلاغتش براى  تمایز آن ازحدیث کافى  است .و ظاهراً این جواب موافقت وى  (دکتر عبدالغنى ) با اصل این تفکّر است جزاین که وى  در این طنبور نغمه‏اى  دیگر افزوده است و آن این است که درک اعجاز قرآن را به یک عصر خاصى  و به افرادى  خاص منحصر کرده است درحالى  که ما بر این باوریم که اصل این اشکال و این پاسخ باطل و نادرست است و این به جهت نکات ذیل است :

۱ ـ نزدیک بودن قرآن و سنّت (حدیث) در خصوص مسأله اعجاز[۲۷] ، تنهااختصاص به سنّت قولى  (گفتار آن حضرت) دارد ـ چنان که نویسنده مذکور به این معنا تصریح دارد ـ و این فقط یک سوّم سنّت نبوى  است چراکه سنّت آن حضرت به اجماع مسلمین شامل قول ، فعل و تقریر است همچنین سنّت قولى  موجود در دست ما که مسلمین با آن سروکار دارند عمدتاً همان روایاتى  است که در دوره پس از سرآغاز تاریخ اسلام یعنى  پس از صدر اوّل اسلام از پیامبر  صلى ‏الله علیه‏ و‏آله ‏وسلم نقل شده و خارج از محدوده مکّه و پیش از هجرت بوده است .و آن هنگامى  بود که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در میان یاوران و اصحاب مسلمانش مستقر شد که به آن جناب در حدّ فدایى  و پیش مرگ ایمان داشتند .در میان چنین افرادى  مشکلى  به عنوان اعجاز قرآن وجود نداشته است بلکه آنان قرآن را به عالى ‏ترین حدّ تقدیس مى ‏کرده‏ اند و نسبت به اسلوب آن آگاه بوده و نور و زیبایى ‏اش را تشخیص داده و نسبت به اعجاز آن و متمایز بودنش از کلام بشر اعتراف داشته ‏اند و وقتى  کلام (قرآن) خودش گویاى  حال خویش است جایى  براى  ترس از اختلاط توسط آنان باقى  نمى ‏ماند .از طرفى  سنّت قولى  که از رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم صادر شده است تماماً به اعتباراین که جزو کلام بلیغ آن حضرت بوده است کنار گذاشته نمى ‏شود بلکه بسیارى از فرمایشات آن حضرت در حدّ کلام معمولى  بوده است که با مردم عادى  درموقعیّت‏هاى  عاى  و درباره امورى  عادى  سخن مى ‏گفته است و این موارد در میان سنّت قولى  اندک نیست . بخصوص مواردى  که در بر دارنده بیان احکام شرعى  است همچون معاملات و عبادات است ، آن حضرت  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم در این موارد جز کلام عادى  را بکار نبرده است چه آن که جز توضیح احکام هدف دیگرى  درکار نبوده است .اگر هریک از این اقسام را از سنّت قولى  (آن جناب که در بلاغت) همسان باقرآن (است) استثناء کنیم ، از احادیث آن حضرت که از نظر اعجاز همسان باقرآن است جز مواردى  بسیار قلیل باقى  نمى ‏ماند .بنابراین تحت این تعلیل[۲۸] یعنى  ترس از اختلاط ، جز همین قلیل باقى نمى ‏ماند و اکثر احادیث خارج از آن خواهد بود و این بدین معناست که این تعلیل براى  اثبات این مطلب اخصّ از مُدَّعاست[۲۹] .

۲ ـ قرآن در هنگام نزولش امور خاصى  را در بر داشت همچون حالاتى  که هنگام نزول وحى  بر پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم عارض مى ‏شد ـ که معروف بوده و در کتاب‏هاى تاریخ و علوم قرآن ذکر شده است . از طرفى  قرآن به گونه ‏اى  بود که به محض نزول و ابلاغ آن از جانب رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم مؤمنان یکدیگر را بخاطرش بشارت مى ‏دادند و آن را به یکدیگر هدیه داده[۳۰] و از بهترین نعمت‏ها بر خود مى ‏دانستندو این حالت حتّى  پیش از هجرت در صدر اسلام نیز وجود داشت .علاوه بر این ، آیات قرآن به احکام خاصى  چون تلاوت آن در نماز و غیره و حرمت مَسّ آن توسّط شخص بى ‏وضو و دیگر احکامى  که در نزد فقهاء معروف بوده و با دلایل فقهى  ثابت مى ‏باشد ، اختصاص یافته است .با این امتیازات و خصوصیاتى  که قرآن دارد و حدیث فاقد آن است ، چطور ممکن است متن قرآن کریم با غیر قرآن مختلط گردد ، هرچند غیر قرآن ،بلیغ‏ترین و زیباترین کلام باشد ؟!

۳ ـ این توقّع از عموم مردم نیست که تمامى  آنها نسبت به یک علمى  از علوم متخصص باشند بلکه لازم است آنها در هر علمى  به اهل خبره رجوع نمایند ودر مورد اعجاز نیز همین گونه است . این که درک اعجاز قرآن به افراد بلیغ در هرعصر اختصاص دارد موجب این نمى ‏شود که تشخیص قرآن از غیر قرآن فقط به
آنان اختصاص یابد تا این که تمایز قرآن (توسّط افراد غیر بلیغ) نیازمند چیزدیگرى  چون نوشتن باشد ، بلکه وقتى  اعجاز قرآن توسّط افراد بلیغ درک شدکافى  است که دیگران در این باره به آنان رجوع نمایند . بنابراین اعجاز قرآن براى  تمامى  مردم در هر عصر ثابت مى ‏باشد هرچند با تکیه بر اعتراف افراد بلیغ در عصر اوّل در صدر اسلام باشد ، همانها که پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله آنان را به تحدّى  ومسابقه با دیگران فراخواند و نتوانستند حتّى  یک آیه مانند قرآن را بیاورند با این که در این باره بسیار اهتمام داشته و بدان محتاج بودند امّا سرانجام ناچار به اعلان اعجاز آن شدند و این را به صراحت بى ‏آنکه از کسى  بترسند اعلام کردند واخبار و آثار مکتوب این اعتراف آنان را نقل نمودند . این واقعیّت ـ که در طى ّتمام عصرها ادامه داشته است ـ از همان آغاز براى  تمایز قرآن کریم از کلام آدمیان کافى  بوده است ، هر چقدر هم که آدمیان در بلاغت و فصاحت به عالى ‏ترین حدّ ممکن رسیده باشند ، و نیازى  به انتظار سپرى  شدن مدّتى  نبوده است تا اطمینان حاصل شود که قرآن از غیر قرآن باز شناخته مى ‏شود ! و احتیاجى  به این نبوده است که به این خاطر ، فقط قرآن را بنویسیند و جز آن را ننویسند !

۴ ـ ثبوت صدق پیامبرصلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم در سایرمعجزاتى  که آورد براى  اعتماد به خبردادن آن جناب از موارد دیگر کافى  است که از جمله آنها قرآن و نزول آن و دیگرامور مربوط به آن است و این منوط به این نیست که اعجاز قرآن درک شود ، اگر این (درک) حاصل نشد چه ؟! قرآن از طریق همین خبر دادن (پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله به این که وحى  الهى  است و معجزه است) از همان آغاز بى  آن که ترسى  از اشتباه وخلط میان آن و سایر گفتار آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم وجود داشته باشد براى  مگمنانِ به آن (جناب) متمایز بود .

۵ ـ و در خاتمه این که : قرآن با زیبایى  ، طراوت ، نور ، جمال معنوى  و نغمه لفظى ‏اش براى  تمامى  مردم که آشنا به زبان عربى  و آداب آن بودند ـ حتّى  فاسقان و غیر مسلمانان ـ متمایز بود و کوتاهى ِ بزرگى  در پیشگاه پرعظمتِ این متن زیبا خواهد بود که مساوى  با کلام بشر قلمداد گردد ، هرچند کلام پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم باشد که به وحى  بودن قرآن تصریح دارد و از جمله کوتاهى ‏ها در شأن قرآن همین است که بگوییم جز افراد بلیغ آن را از غیر قرآن تشخیص نمى ‏دهند . حتّى  براى  ما ـ که از جمله بلیغان شمرده نمى ‏شویم ـ محسوس است که قرآن به واسطه نوا ، اسلوب ، بیان و سجعى  که دارد از دیگر گفتار بشرى  ـ حتّى  قوى ‏ترین اشعار بلیغان و فصیح‏ترین خطبه ‏هاى  عالمان ، متفاوت است .حال چگونه کسى  مى ‏تواند چنین جسارتى  را در حقّ قرآن روا دارد (که بگوید با کلام بشر خلط مى ‏شود) ؟ اگر این سخن از جانب کسى  غیر از شیخ عبدالغنى  عبدالخالق صادر مى ‏شد که عالم به زبان عربى  و مدرّس الأزهر و عالم به شریعت و اصول احکام نبود ، او را معذور مى ‏دانستیم ، امّا صدور این سخن ازجانب کسى  مانند وى  بدون شک یک لغزش است .اینها مطالبى  بود که در اشکال به این توجیه به نظر ما رسید . این ، اوّلاً .

ثانیاً : احتیاط در صیانت و حفظ قرآن و محافظت متن آن از اختلاط با  غیر آن گرچه از مهمترین واجبات است ـ چنان که گفتیم ـ امّا این بدین معنا نیست که درباره حدیث شریف کوتاهى  و اهمال شود و صیانت و محافظ از آن رعایت نگردد . و این (حفظ قرآن) منافاتى  با عنایت و توجّه به حدیث از راه نوشتن و
تدوینش ندارد تا نصوص آن ضایع نگشته و با مرگ صحابه ‏اى  که حامل و حافظ آن بودند و از سرچشمه ‏اش (پیامبر) گرفته بودند استفاده از آن غیر ممکن نگرددو با مرگ اهلش از بین نرود . این در حالى  است که حدیث دوّمین مصدر ازمصادر تشریع و از نظر اهمیّت و مورد اعتماد بودنش براى  دین ، در رتبه بعد از قرآن است .با این حال چطور ممکن است که رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم درباره آن اهمال نموده واز اِعمال احتیاط درباره آن نهى  فرموده و از حفظ و تدوینش راضى  نبوده باشد ؟!آیا این کار حدیث را در معرض نابودى  قرار دادن نیست ؟!از این جاست که باید گفت : نمى ‏توان محافظت از قرآن را بهانه ‏اى  قرار داد براى  این که حدیث شریف در معرض نابودى  قرار گیرد .

ثالثاً : ترس ـ از اختلاط قرآن با غیر آن ـ اگر فرضاً صحیح باشد ـ در ابتداى صدر اسلام بوده است و بدون تردید این ترس پس از نزول اکثر قرآن ، و حفظ آن توسّط جمع فراوانى  از مردم برطرف شده است و از اختلاط قرآن با غیر آن ایمنى  پیدا شده است و رسول خدا  صلى ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ‏وسلم بطور عام اجازه به نوشتن داده‏ اند[۳۱] .بنابراین صحابه به نوشتن حدیث در عصر نبوّت و پس از آن ملتزم شده ‏اند .پس چرا مانعین ، پس از وفات رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله ‏وسلم به منع تدوین حدیث روى  آورده و همین علّت را که تاریخ انقضاءش گذشته بود بهانه ‏اى  براى  توجیه این کار قرار دادند ؟!این به روشنى  پرده برمى ‏دارد از این که سبب منع چیزى  غیر از این بوده است!

[۱] .  تقیید العلم : ۴۹ .
[۲] .  تقیید العلم : ۳۶ .
[۳] .  همان .
[۴] .  همان ، ص۳۷ ؛ جامع بیان العلم ۱ : ۶۴ .
[۵] .  تقیید العلم : ۳۸ .
[۶] .  همان . و نگاه کنید : سنن دارمى  ۱ : ۱۰۰ ح۴۷۷ .
[۷] .  تقیید العلم : ۳۸ .
[۸] .  جامع بیان العلم ۱ : ۶۴ .
[۹] .  قبلاً درباره وقف و موقوف بودن حدیث در پاورقى  صفحات پیشین توضیح دادیم . ر . ک . م
[۱۰] .  نگاه کنید : تیسیر الوصول ابن الدیبع ۳ : ۱۷۷ و نیز آنچه قبلاً از این کتاب ذکر شد ص۲۹۱ .
[۱۱] .  نگاه کنید : تدریب الراوى  ۱ : ۴۰ .
[۱۲] .  مقدّمه ابن الصلاح : ۳۰۲ ؛ علوم الحدیث ابن الصلاح : ۱۸۲ .
[۱۳] .  تقیید العلم : ۵۷ .
[۱۴] .  ادب الاملاء والاستملاء : ۱۴۶ .
[۱۵] .  علوم الحدیث صبحى  صالح : ۲۰ به نقل از خطّابى  در کتاب معالم السنن ۴ : ۱۸۴ .
[۱۶] .  تقیید العلم : ۹۳ .
[۱۷] .  تقیید العلم : ۹۳ .
[۱۸] .  تیسیر الوصول ۳ : ۱۷۷ .
[۱۹] .  معالم السنن ۴ : ۱۸۴ .
[۲۰] .  تقیید العلم : ۴۷ .
[۲۱] .  سنن دارمى  ۱ : ۱۰۰ ح۴۷۰ ؛ تقیید العلم : ۴۸ .
[۲۲] .  تقیید العلم : ۵۷ .
[۲۳] .  یعنى  آیه جدیدى  را که نازل شده بود همانند یک تحفه و هدیه به یکدیگر بازگو مى ‏کردند . م
[۲۴] .  دراسات فی السنّة النبویّة الشریفة دکتر صدّیق : ۱۰۲
[۲۵] .  نگاه کنید : مجلّه مصرى  المنار / رشید رضا / سال نهم شماره ۷ ص۵۱۵ .
[۲۶] .  حجیّة السنّة : ۴۲۷ و۴۲۸ .
[۲۷] .  در چند سطر قبل دکتر عبدالغنى  ادعا کرد که کلام پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله از آن جهت که بلیغ‏ترین شخص عرب بود و کلام آن حضرت در بلاغت نزدیک به کلام قرآن بود و این بدان معنى  است که در کلام آن حضرت نیز به نوعى  اعجاز وجود داشت . م
[۲۸] .  یعنى  علّتى  را که دکتر عبدالغنى  در ممنوعیّت نوشتن حدیث در آغاز اسلام ذکر کرد که همان همسان بودن آیات قرآن با احادیث پیامبر  صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در فصاحت و اعجاز و ترس از اختلاط آنان بود . م
[۲۹] .  یعنى  احادیثى  که در بلاغت نزدیک و همسان با قرآن باشند بسیار خاص‏تر و اندک‏تر از چیزى  است که مورد ادعاى  عبدالغنى  است که همه احادیث را چنین مى ‏بیند . م
[۳۰] .  یعنى  آن آیه جدیدى  که نازل شده بود را به عنوان هدیه به اشخاص بى ‏اطلاع اعلام مى ‏داشتند . م
[۳۱] .  علوم الحدیث صبحى  صالح : ۹ .

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


+ دو = 6

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>