بایگانی برچسب: سنّت نبوى

بخش دوّم:فصل ششم۷ : – تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل ششم۷ : – تدوین السُنّة

اختلاف در حدیث موجب سقوط آن از حجیّت نیست

یکى  از متأخّرین ، از همین جا ، نقطه ضعفى  را در خود حدیث قرار داده است و از خلال این مطلب بر متون حدیث یورش آورده و به اعتبار آن صدمه زده است .جزائرى  در پایان گفتار پیشین مى ‏گوید :زیرا در لفظ سنّت تعبّد در کار نیست ـ بر خلاف لفظ قرآن ـ بنابراین اگر معنا ضبط گردد آنچه مقصود نیست ضرر نمى ‏رساند[۱] .اگر مراد از این سخن این باشد که لفظ حدیث ـ که رسول خدا  (ص)فرموده است ـ مانند قرآن مقدّس نیست تا این که راوى  ملزم به گفتن عین آن باشد و تکرارش واجب باشد بلکه مراد مدلول و معنا و مفاد آن است ، بنابراین اگر خود الفاظ و عبارات از دست رفت و تبدیل به عبارات دیگرى  شد که دقیقاً همان معنارا مى ‏رساند ، ضررى  ندارد . این سخن صحیح و حق است و محدّثنا و فقهاء درباره ‏اش اتفاق‏ نظر دارند .امّا باید گفت

ادامه‌ی خواندن

بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

بخش دوّم:فصل دوّم :–تدوین السُنّة

ترس از اختلاط حدیث با قرآن

از مهمترین توجیهاتى  که درباره منع از تدوین حدیث ذکر شده است ترس ازاین است که حدیث نوشته شود و با قرآن آمیخته شده و قرآن محسوب گردد و به جهت حفظ قرآن و دور داشتن آن از اختلاط با کلام دیگر ، از نوشتن حدیث منع شد ! عمر ـ در هنگامى  که تصمیم به منع رسمى  از نوشتن حدیث گرفت ـ به این مطلب تصریح نمود ! پس از آن که صحابه توصیه کردند که حدیث را بنویسد و بانظر آنان مخالفت نمود ، گفت : بخدا سوگند من هرگز کتاب خدا را با چیزى مشتبه نخواهم کرد[۱] .و درباره ابو سعید خدرى  ـ که بیشترین توجیهات درباره منع از این کار ـ از اونقل شده است ، آمده است که ابو نضربه به او گفت :«خوب بود براى  مامى ‏نوشتید چون ما نمى ‏توانیم حفظ کنیم» .یا گفت : «یا آنچه را از تو مى ‏شنویم ننویسیم ؟»یا گفت : «براى  ما بنویس» !یا گفت : «خوب بود حدیث را براى  ما املاء مى کردى  » .در پاسخ وى  یکى  از عبارات ذیل را گفت :

ادامه‌ی خواندن

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

فصل چهارم :بخش۱ – تدوین السُنّة

سیره مسلمین در تدوین

مقدّمه :

تردیدى  نیست در این که سیره مسلمین بر تدوین علم و نوشتن آن قرار داردو آنچه معلوم است این است که سیره آنان برچیزى  که خلاف شریعت است صورت نمى ‏گیرد .وقتى  این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل ، به زمان رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  برسد ،خود یک حجّت شرعى  بر جواز تدوین است ، و در حقیقت به شکلى  از اشکال سنّت نبوى  باز مى ‏گردد و این بصورت مفصّل در علم اصول (فقه) آمده است[۱] .در هیچ یک از این مواردى  که گفتیم اختلافى  نبوده و نیازى  به بحث درباره آن نیست بجز همین که مدّعى  شدیم این سیره بصورت حلقه‏ هاى  متصل به زمان رسالت مى ‏رسد ، این مطلب نیاز دارد به اینکه وجود این سیره در چهار دوره اثبات گردد :

ادامه‌ی خواندن

فصل دوّم:سنّت نبوى– تدوین السُنّة

فصل دوّم:سنّت نبوى– تدوین السُنّة

رسول خدا  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  در طول دوران نزول وحى  شارع دین بوده و در انجام تبلیغ وبیان دین از هیچ کوششى  فروگذار نکرد :« هُدًى  لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدى  وَالْفُرْقَانِ »[۱] ؛مردم را راهبر و دارنده دلایل آشکار هدایت و میرزان تشخیص حق ازباطل است .و آن حضرت  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  از جهت عمل و گفتار ، اسلام مجسَّم بود بطورى  که باوجود کاملى  که داشت مجسمه ‏اى  براى  شرعیت شد و سیره و رفتار و کردار و
گفتار آن حضرت سرمشقى  نیکو و دلیلى  براى  قوانین دینى  در میان مسلمین گشت .قرآن کریم بر حُسن اقتداى  به آن حضرت و پیروى  از اوامر و نواهى  ایشان تصریح دارد و خداوند متعال مى ‏فرماید :« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »[۲] ؛همانا براى  شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقى  نیکوست .

ادامه‌ی خواندن

جواز تدوین حدیث فصل ۱ – تدوین السُنّة

جواز تدوین حدیث فصل ۱ – تدوین السُنّة

جواز تدوین حدیث در طى دوره رسالت و دلایل کسانى  که به جواز تدوین حدیث در آن دوران معتقدند

این بخش شامل فصل‏هاى  ذیل مى ‏باشد :
مقدّمه : اصل در حکم تدوین حدیث چیست ؟
فصل اوّل : عرف عقلاء در تدوین حدیث و جایگاه شرع در آن عرف .
فصل دوّم : سنّت نبوى  در تدوین حدیث .
فصل سوّم : اجماع اهل بیت پیامبر  علیهم ‏السلام بر تدوین حدیث
فصل چهارم : سیره مسلمین در تدوین حدیث .
خاتمه : خلاصه و نتیجه ‏گیرى  .

ادامه‌ی خواندن

آیا خلیفه از پیامبرص و وصىّ او داناتر است ؟! – جستارى در تاریخ حدیث

آیا خلیفه از پیامبرص و وصىّ او داناتر است ؟! – جستارى در تاریخ حدیث

هیچ کس نمى ‏تواند مکانت علمى  حضرت على  و حضرت زهرا  علیهماالسلام را انکار کند .اگر در احتجاج‏ هاى  آن دو نیک بیندیشیم ، ناگزیر درمى ‏یابیم که حق با آن دواست .به عنوان نمونه ، حضرت على  و حضرت زهرا  علیهماالسلام ـ افزون بر آنچه گذشت ـ برابوبکر به قاعده‏ هایى  [ همچون ] قاعده یَدْ و اینکه بیّنه بر عهده مُدّعى  [ ابوبکر ] است وقَسَم به عهده مُنکِر ، استدلال مى ‏کنند .پیش از این ، گذشت امام على   علیه‏ السلام به ابوبکر فرمود :به من خبر ده ، اگر در دست مسلمانان چیزى  باشد و من در آن ادّعا کنم ،از چه کسى  بیّنه مى ‏خواهى  ؟ابوبکر گفت : از تو .امام  علیه ‏السلام فرمود : پس هنگامى  که در دستِ من چیزى  است و مسلمانان درآن ادعا مى ‏کنند ، چرا از من بیّنه مى ‏خواهى  ؟!ابوبکر ساکت ماند …  .

ادامه‌ی خواندن