بایگانی برچسب: مسند احمد

زور و تهدید – جُستارى در تاریخ حدیث

زور و تهدید – جُستارى در تاریخ حدیث

ب. زور و تهدید – جُستارى   در تاریخ حدیث

استفاده از زور و تهدید [ هم ] در نزد عرب شبه جزیره آن روزگار ، هنجارى  اجتماعى   به شمار مى  ‏آمد ! این شیوه را آنان به جهت رفتار قبیله ‏اى  ‏شان در پیش گرفتند . آنان براى  حلِّ درگیرى  ‏هاى   مسائل زیستى   و حفظِ مناطق تحت سلطه قبیله ،اعتماد و تکیه ‏شان بر زورمندى   بود و جز در مواردى  اندک ، به مسالمت و گفت وشنود تن درنمى  ‏دادند .نوشتن پیمان بر ضد بنى هاشم و محاصره آنها در شِعب ابى   طالب و آزار رسانى   به پیامبر  صلى  ‏الله ‏علیه ‏و‏آله  (تا آنجا که آن حضرت فرمود : هیچ پیامبرى   هرگز چون من آزار ندید) وشکنجه مسلمانان مستضعف ـ در آغاز اسلام ـ چیزى   جز این نبود .آموزش‏هاى  ‏اسلامى   برخلاف این دستْ کارها بود واین شعارها را آشکار ساخت:« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ » ؛[۱] در دین اجبارى  نیست .« لُکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ » ؛[۲] دین شما براى   خودتان و دین من براى   خودم.« فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ » ؛[۳] هرکه خواهد ایمان آورد و هرکه خواهد کفر ورزد .

ادامه‌ی خواندن

نُبُوّت , خلافت در بنى هاشم – جُستارى در تاریخ حدیث

نُبُوّت , خلافت در بنى هاشم – جُستارى در تاریخ حدیث

عرب جاهلى  براى  به چنگ آوردنِ قدرت و ریاست ، حرص داشت . نبود وحدتِ[ سیاسى  و رهبرى ِ واحد ] بر این جاه‏ طلبى دامن مى ‏زد .خدایانِ گوناگونِ هر قبیله نُمودى  از این قدرت ‏خواهى  است .به این رفتار قریش ـ در آغاز بعثت ـ توجه کنید : عُتْبَة بن ربیعه براى  گفت و گو نزدپیامبر  صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  آمد و از جمله سخن‏ هایش این بود :اى  فرزند برادر ، تو از ما هستى  ! برترى  عشیره‏ اى  و والایى  نَسَبى  ما رامى دانى [ با وجود این ] مطلبِ بزرگى  براى  قومت آوردى  … از من بشنو !مواردى  را مى ‏گویم شاید بعضى  از آنها را بپذیرى  .

ادامه‌ی خواندن

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

تکذیب حدیث «سَدّ الأبواب» ۱– منهاج بدعت

یکى دیگر از احادیثى را که آن مرد تکذیب مى‏ کند سخن : «وسَدَّ
الأبواب إلاّ بابَ علی» است ؛ یعنى همه درهاى مسجد جز در خانه على را ، پیغمبر  صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله  مسدود ساخت . و گوید: این حدیث را ازباب مقابله بمثل، شیعیان جعل کرده ‏اند.پاسخ :براى انتساب جعل حدیث در این مورد به شیعه ، علّتى جزبى‏ آزرمى و پر مدّعایى و رد کردن حقایق مسلّم ـ با هَوْ و جنجال ـنمى‏ شناسیم . این کتاب‏هاى پیشوایان اهل سنّت (و از جمله مسندامام مذهبش احمد) در برابر دو چشم اوست . روایت مزبور را باسندهاى فراوان ـ که همه صحیح و حسن‏ اند ـ از گروهى از صحابه ،که تعدادشان به حدّ تواتر اصطلاحى خودشان مى‏ رسد ، نقل کرده‏ اند که از میان آنها این عده را نام مى‏ بریم :

ادامه‌ی خواندن

چرا وضویى نو ؟- اختلاف در وضوچرا؟

چرا وضویى نو ؟- اختلاف در وضوچرا؟

عوامل تربیتى  و روانى  و سیاسى  و اجتماعى  گوناگونى  عثمان را به ابداعِ وضوئى  نو برانگیخت ؛ تا جایى  که به سه بار شستن اعضا گرایش یابد وسپس به شستن سر و پا ـ به جاى  مسح ـ حکم کند . بعضى  از آن عوامل چنین ‏اند :۱ . عثمان خود را سزاوار قانون‏گذارى  مى ‏دانست و شأنِ خویش را ازابوبکر و عُمَر کمتر نمى ‏دید ، چرا براى  آن دو فتوا جایز باشد و براى  او نه ؟با اینکه همه جزو مکتب اجتهاد و رأى ‏اند و هر کدامشان خلیفه پیامبر به شمارمى ‏آیند !۲ . وى  به ظواهر دینى  سخت چسبیده بود . هنگام ساخت مسجد النبى  ،وى  یک خشت حمل مى ‏کرد و آن را از خود دور نگه مى ‏داشت ، و آن گاه که خشت را مى ‏گذاشت ، دستانش را فُوت مى ‏کرد و به جامه ‏اش مى نگر یست (که کثیف نشده باشد) اگر گردى  بر آن نشسته بود ، فُوت مى ‏کرد . همه اینهابدان جهت بود که وى  نسبت به نظافت وسواس داشت .[۱]در حالى  که عمّار با وجودِ ضعف بدنى  ،دو خشت را بر دوش حمل مى ‏کرد .عثمان هر روز غُسل مى ‏کرد[۲] ، هنگام وضو پاسخ سلام مؤمن رانمى ‏گفت[۳] و خود بیان مى ‏داشت که از زمانِ بیعت با رسول خدا ، به آلتش دست نکشیده است .

ادامه‌ی خواندن

عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

عثمان و اجتهاد- اختلاف در وضوچرا؟

در کشاکش این رویدادها و قبضه امور به وسیله جریان اجتهاد و رأى  ،زمینه ‏اى  برایشان فر اهم آمد تا سیره ابوبکر و عُمَر را در کنار کتاب خدا و سنّت پیامبر ـ به عنوان رکن سوّم شریعت ـ مطرح سازند . و بعد از عُمَر بر هرکس که عهده‏ دار خلافت شود شرط کردند که به این قاعده برآمده از اجتهادشان پاى ‏بند باشد .عثمان آن را پذیرفت و امام على   علیه ‏السلام با شدّت تمام از قبول این شرط(عمل به سیره شیخین) سرباز زد ؛ زیرا پذیرش  آن به معناى ِ دست کشیدن ازمکتب تعبّد محض ، و عضویّت در گروه اجتهاد و رأى  بود .پیداست که عبدالرحمن بن عوف با این شرط ، مى ‏خواست عثمان را به عمل ، طبقِ اجتهاداتِ  شیخین مُلزم سازد و دائره شرعیّت اجتهاد را به آن دومنحصر سازد ، لیکن واقعیّتى  که پس از آن خود را نمایاند بر خلافِ خواسته ابوبکر و عمر و ابن‏عوف شد ؛ چراکه اندیشه اجتهاد ـ به خودى  خود ـ چهارچوب مشخصى  را برنمى ‏تافت .

ادامه‌ی خواندن

مجتهدان در زمان پیامبرص- اختلاف در وضوچرا؟

مجتهدان در زمان پیامبرص- اختلاف در وضوچرا؟

مجتهدان در زمان پیامبر  صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  براى  خود نقش ویژه‏ اى  قائل بودند ، به گونه ‏اى  که به خود اجازه مى ‏دادند اَعمالى  را که پیامبر از آنها نهى  کرده یا امرنفرموده است ، انجام دهند و از حد خود فراتر روند و مانند یک تن همانندپیامبر اعتراض کنند و در برابر نصّ صریح ، اجتهاد بورزند . ماجراى  خالد بن ولید با بنى  جُذَیْمَه در سال هشتم هجرى  از این نمونه‏ هاست . پیامبر ، خالد را براى  دعوت بنى  جُذَیْمَه به اسلام ـ و نه جنگ با آنها ـ فرستاد . خالد به آنها دستور داد سلاح بر زمین نهند ، چون آنها این کار را کردند فریبشان داد و به جهتِ خون بهایى  که میان خالد و آنها درجاهلیّت وجود داشت ، به کشتار آنان دست یازید . چون این خبر به پیامبر رسید ، دست‏ها را به آسمان بلند کرد و فرمود :

ادامه‌ی خواندن

تعبّد و مُتعبِّدان- اختلاف در وضوچرا؟

تعبّد و مُتعبِّدان- اختلاف در وضوچرا؟

قرآن و سنّت پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه‏ و‏آله  چند دستگى   را نمى  پذیرند ، بلکه آمده‏ اند تا این باورِ جاهلى   را بزدایند . خداى  سبحان بارها در قرآن با شیوه‏ هاى   گوناگون ،بر وجوب پیروى   از پیامبر درس ناخوانده ، تأکید مى  ‏ورزد ؛ مانند :« مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ » ؛[۱]هرکه از پیامبر فرمان برَد ، از خدا اطاعت کرده است .« وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » ؛[۲]هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند و خشیتِ خدا را داشته باشد و از او بترسد ، از رستگاران است .« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُواالرَّسُولَ وَلاَ تُبْطِلُواأَعْمَالَکُمْ » ؛[۳]اى   کسانى   که ایمان آورده‏ اید ، از خدا اطاعت کنید و پیامبر را فرمان برید ،و اعمالتان را باطل نسازید .« إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى   اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنا وَأَطَعْنَا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ؛[۴]سخنِ مؤمنان هنگامى   که سوى   خدا و رسولش خوانده شوند تا میان آنهاحکم کند تنها این است که بگویند : «شنیدیم و فرمان بریم» و اینان‏ اندکه رستگارند .« وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى   اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً » ؛[۵]هیچ مرد و زن مؤمنى   را نسزد که آن گاه که خدا و رسولش در امرى  حکم کند ، براى   خویش حقّ اختیار قائل شود ؛ و هرکس خدا و رسولِ اورا عصیان ورزد ، در گمراهى   آشکار است .

ادامه‌ی خواندن

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۶-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

برخى از معیارهاى صدّیقیّت۶-تأمّلى در مفهومِ یک لَقَب

و امّا جنگ خَیْبَر

در سیره حَلَبى   ، این سخن پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  آمده است که در خَیبر ـ آن گاه که شَیْخَیْن[ ابوبکر و عمر هنگام رویارویى   با دشمن و نَبَرد ] گریختند ـ فرمود : فردا پرچم را به[ اَبَر ] مردى   مى  ‏دهم که خدا و رسولش را دوست مى دارد و [ نیز ] خدا و رسولش او رادوست مى  ‏دارند ، فتح و ظَفَر به دست او پدید مى  ‏آید . اهل فرار نیست ـ و در [ روایتى  دیگر به این عبارت ] آمده است که کرّار است نه فَرّار [ حمله مى  ‏کند و از مقابل دشمن نمى  ‏گریزد ] ـ پس از آن ، پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  على   را فرا خواند . و او را چشمْ درد بود ، پیامبر ازآب دهانش به چشم مالید . آن گاه فرمود : این پرچم را بگیر و با آن [ سوى   دشمن ] بروتا اینکه خدا پیروزت گرداند»[۱] .ابو سعید خُدرى   مى  ‏گوید : «رسول خدا  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  پرچم را گرفت و حرکت داد . سپس فرمود : چه کسى   حقِّ این پرچم را ادا مى  ‏کند ؟ فلانى   [ ابوبکر ] آمد و گفت : من !پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : دور شو و برو آن گاه مرد دیگرى   [ عمر ] آمد ، گفت : من !پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود،: دور شو و برو [ این کار از تو برنمى  ‏آید ] .پس از آن پیامبر  صلى  ‏الله‏ علیه ‏و‏آله  فرمود : سوگند به آن که محمّد را گرامى   داشت ، پرچم را به کسى   مى  ‏دهم که [ از میدان نَبَرد ] نمى  ‏گریزد !

ادامه‌ی خواندن